
كاكايي تماشاي فيلم «اخراجيها2» همراه با پسرش را دستمايه نوشتن يادداشتي انتقادي با عنوان «يه روز به دنيا خنديديم، يه روز به همديگه، حالا به خودمون ميخنديم» قرار داده است.
كاكايي در اين يادداشت مينويسد: «از بارون عصر بيست فروردين با پسرم پناه برديم به سينما پايتخت و اخراجيها2 در حال نمايش بود. از اين كه كارگردان آدمهاي شبيه به خودش رو دستمايه خنده مردم تهرون هشتاد و هشت كرده، ناراحت شدم. دوست نداشتم چهره تحريف شده آرمانگراهاي دهه شصت، مضحكه مردم بشه. اما به هرحال اتفاقيست كه در برابر چشم عقلاي سينما افتاده و برادران زودجوش و ديرپز انقلاب و جنگ آخرين شيرينكاريهاشون رو نشون ميدن. يه روز جلوي دانشگاه يه روز سر چهار راه حالا هم رو پرده سينما.»
كاكايي در ادامه يادداشت خود خطاب به پسرش آورده است: «نه پسرم جنگ اين نبود.
اين آدماي عملي و لمپن به كيلومتر پنجاه جبهه ميرسيدن استحاله ميشدن. ديگه تا اردوگاه اسارت به همون حال نميموندن. پسرم كسي كه بوي مرگ رو بشنوه خماري از سرش ميپره. پسرم دنياي ذهني كارگردان به اندازه شخصيتهاي فيلمشه.
او فكر ميكنه اگه روحاني و جاهل به درك هم برسند همه مشكلات كشور حله. نجبا و عقلا هم يا دكترهاي هالو هفت شنبه هستند يا هواپيما رباهاي منافق.»
اين شاعر و ترانهسراي دفاع مقدس ادامه ميدهد: «پسرم ما خسته شديم و داريم به خودمون ميخنديم. اينتلخترين خنده يه نسل سرخورده است. پسرم برگشتن به مردم هزينههاي زيادي داره و تو سعي نكن اون قدر از مردم فاصله بگيري كه مجبور شي با اين شيرينكاريها دلشونو به دست بياري.»
كاكايي در پايان يادآور ميشود: «همين حرفا رو تو برگشت به پسرم گفتم؛ زير باروني كه خندههاي تهرون هشتاد و هشت رو خيس كرده بود.»