bato-adv
کد خبر: ۲۲۱۴۷۱
٢ روایت از مراجعان محله رییس دولت سابق

برسد به دست آقای احمدی‌نژاد

تاریخ انتشار: ۰۹:۱۹ - ۰۶ بهمن ۱۳۹۳
 
٧ صبح، میدان ٧٢
« از من چی می‌خوایی؟»
کمی عصبانی و بی‌تفاوت می‌پرسد.
 دختر می‌گوید:«درخواست وام ازدواج دارم آقای احمدی‌نژاد»

 «پدر و مادرم فرهنگی بازنشسته هستند و خودم کارمند. می‌خواهم با جوانی مومن ازدواج کنم اما توان خرید جهیزیه ندارم.» نامه را می‌گیرد. «معرفی می‌کنیم برای قرض‌الحسنه» دختر می‌گوید: «کی آقای احمدی‌نژاد؟» جواب می‌دهد: «شماره گذاشتی؟ باهات تماس می‌گیرند.»

محافظ که مردی میانسال درشت‌هیکل با موها و ریش‌ جوگندمی آنکارد و اورکت است با دست به‌ سمت راست خیابان اشاره می‌کند: «بفرمایید» در متن نامه نوشته شده: «جناب آقای احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور پیشین جمهوری‌اسلامی‌ایران. اینجانب... توان خرید جهیزیه ندارم و از شما تقاضای کمک دارم.» شماره تلفن را گذاشته و با وجود گذشت سه‌هفته هنوز تماسی برقرار نشده است. ساعت حدود ١١ظهر است. مقصدم میدان٧٢ نارمک، نبش بن‌بست هدایت. محله  احمدی‌نژاد. محله خلوت است. نگهبان باجه سرکوچه پسرجوانی است با بلوزوشلوار پارچه‌ای. می‌گوید: «می‌خوایی نامه‌ات را بده اما اگر می‌خواهی دکتر را ببینی از شنبه تا چهارشنبه ساعت‌هفت صبح ملاقات مردمی دارند.»

ما اینجا به کسی پول نمی‌دهیم
دختر با چهارمرد دیگر؛ پنج مراجعه‌کننده صبح چهارشنبه ملاقات مردمی رییس‌جمهور پیشین را تشکیل می‌دهند. ظاهر تمام مراجعان حکایت از آن دارد که از اقشار فرودست جامعه‌اند؛ همان‌هایی که به‌دنبال عدالت به او رای دادند و حالا بعد از هشت‌سال ریاست‌جمهوری‌اش به‌دنبال عدالت در سرمای تهران در همان جایی  به انتظار ایستاده‌اند که او از آنجا آمده است. ساعت نزدیکی‌های ٧:٢٠ است که یکی از بادی‌گاردها که مردی بدون مو، میانسال و درشت‌هیکل، با صورت اصلاح‌شده‌ای است، می‌گوید: «به صف شوید دکتر دارد می‌آید.» بادی‌گارد دیگر می‌گوید: «کیف‌ها را آن طرف بگذارید.»

 مراجعان میان دیوار خانه و دیوار موقت کوتاه فلزی که از فضای کوچه جدایشان می‌کند، به صف می‌شوند. نفر اول پیرمردی است ٧٠ساله، نفر دوم مردی میانسال با کاپشنی رنگ‌ورورفته، نفر سوم دخترکی با مقنعه و کاپشن بلند و شلوار پارچه‌ای، نفر چهارم، مرد تازه‌پابه‌سن‌گذاشته با دمپایی و کلاه بافتنی است. نفر آخر مردی جوان با کت‌وشلواری رنگ‌ورورفته است.

مرد میانسال از دخترک می‌پرسد: «شما هم برای وام آمدی»، دختر خودش را به نشنیدن می‌زند. مرد بی‌توجه به نشنیدن دختر ادامه می‌دهد: «اگر برای وام آمدی، دفتر لاریجانی هم می‌توانی بروی.» محافظ‌ روبه پیرمرد دمپایی‌پوش می‌گوید: «تو که باز اومدی.» پیرمرد جواب می‌دهد: «ندادی که اون روزی.» محافظ می‌گوید: «یک‌بار بیا، دوبار بیا، صدبار بیا، دلت خوشه‌ها.»مرد اول به نجوا درخواستش را می‌گوید و می‌رود. مرد میانسال انگار هول شده. با کلمات بریده‌بریده می‌گوید: «من زمانی که شما رییس‌مجلس بودی اینجا اومدم، پاستور اومدم، تا حالا هشت‌بار اومدم.» احمدی‌نژاد می‌گوید: «من هیچ‌وقت رییس مجلس نبودم.» «آقا نه رییس دولت بودید آقا». جواب می‌گیرد: «از من چی می‌خواهی؟» «کمیته امداد پول ما را قطع کرده، از قزوین‌ اومدم. من خانواده‌ام گرسنه‌ان. حتی پول نفت هم ندارم. در سرما موندیم. گرسنه موندن. شرمنده‌شان‌ام.»
احمدی‌نژاد می‌گوید: «من چه‌کار کنم برات؟» مرد می‌گوید: «اون‌سری گفتین: «خانم ایستاده، زشته،» نذاشتین لباسم را دربیارم، بدنم را نشونتون بدم. گفتید زشته، من بیمارم.» می‌رود برای درآوردن لباس که می‌شنود: «نکن‌آقا.» شلوار را می‌زند بالا پای معلولش را نشان می‌دهد: «من نمی‌تونم کار کنم. ازکارافتاده‌ام. کمیته امداد حقوقم را قطع کرده.» همه را با استیصال و اضطراب و با کلمات بریده ادا می‌کند که می‌شنود: «نامه‌ات را بده می‌دهم بررسی کنن.» احمدی‌نژاد نیم‌نگاهی به نامه می‌اندازد که «این تلفن خودت است؟» مرد می‌گوید: بله، من شش‌میلیون بدهکاری دارم. جواب می‌شنود که «بررسی می‌کنند.»، «یعنی. آخه. نمی‌شه» هنوز جمله‌اش را تمام نکرده که بادی‌گارد «آقا بفرمایید» گویان دورش می‌کند. بعد هم پیرمرد دمپایی‌پوش: «آقای دکتر مادرم مریضه. ١٠هزارتومان پول می‌خوام.» احمدی‌نژاد می‌گوید: «ما اینجا به کسی پول نمی‌دهیم. پیرمرد را هم  محافظ بفرمایید گویان دور می کند.  مرد جوان درخواست وام دارد. به نجوا صحبت می‌کند و با لبخند می‌رود. ١٠دقیقه‌ای تمام می‌شود و احمدی‌نژاد برمی‌گردد سمت خانه و مراجعان پراکنده می‌شوند.

دورتر می‌ایستم در انتظار صحبت با مراجعان. پیرمرد از راه می‌رسد. می‌گوید: «پول می‌خواستم من اهل همین محلم. مادرم مریضه»  دائما تکرار می‌کند«پول می‌خواستم، پول نداد. هفته‌ای یک‌بار می‌آیم اینجا. ١٠هزارتومان می‌خوام» لخ‌لخ‌کنان دمپایی‌ها را بر زمین می‌کشد و می‌رود.

مرد جوان کت‌وشلوارپوش در مسیر برگشت است. می‌گوید: «دخترم مشکل دارد. دست راستش عمل می‌خواهد. هزینه عملش را ندارم بدهم، خواستم کمکی بکنند، نامه نوشتم دادم خدمتشان، گفتند رسیدگی می‌کنند. من دو دوره رای دادم به آقای احمدی‌نژاد. از ریاست‌جمهوری‌شان راضی بودم.»

نگهبان دم‌کوچه، مرد ازکارافتاده را به‌زور تا کوچه بعد همراهی می‌کند تا برود. مرد کارگر کیف ورزشی پاره‌پوره قدیمی‌ای به دست دارد، کفش‌های پاره و کاپشن مندرس. می‌روم سراغش هنوز سوالم را نپرسیده که چه شد؟ می‌زند زیر گریه، هول می‌شوم. «چرا گریه می‌کنی؟» می‌گوید: «هیچ راضی نبودم. هیچ. من ٤٠بار آمدم اینجا. الان بدنم را نشان دادم.» پایش را نشانم می‌دهد؛ تکه استخوانی که کج‌ جوش خورده. «این بدن من است. من باید پول ببرم برای زن و بچه‌ام.

گرسنه ان، الان نامه چهارم را دادم به خود حاج‌آقا.» گریه امانش نمی‌دهد.  گفتم «من مشکل مالی دارم ٩٠٠تا تک‌تومانی تو جیبمه، بچه شهرستانم.»حاج‌آقا گفت «بدهید به حاج‌آقا حسینی» بعد که رفت، حاج‌آقا حسینی گفت بیخود کردین اومدین،چرا اومدین. من از الموت قزوین اومدم، من سر کار دچار حادثه شدم. هشت‌ساله ازکارافتاده‌ام. تحت پوشش کمیته امداد بودم، قطع ‌کردن. مدارکش هم همرامه گفتند سنت پایین است. رفتم کمیسیون پزشکی گفتن چون یک‌نفر آمده که پا نداشته تحت پوشش نرفته، تو که پا داری؛ این تکلیف ماست. اشک‌هاش می‌غلتند از گونه‌هایش پایین «این چهارمین‌باره اومدم پیش خود حاج آقا، گفت: اگر اینجا بخوایم پول بدیم، یک‌میلیون‌نفر هم بیشتر جمع می‌شه، ما پول نداریم اینجا به کسی بدیم.»من به احمدی‌نژاد رای دادم، می‌گفت من می‌خوام الک کنم، ریزها بیایند بالا؛ ما به این امید رای دادیم نه‌اینکه بدتر بشیم. الان کارمندا سبد کالا می‌گیرن من که هیچی ندارم، شیش‌میلیون ام قرض دارم، سبد کالا ندارم. خودم هیچ. به‌قرآن، یک‌ماه بیشتره زن و بچه‌ام یک‌قرآن پول ندارن در این سرما، ما نفت مصرف می‌کنیم، پول ندارم نفت بگیرم. شب‌هایی میشه پول نون هم ندارم. هق‌هقش تند‌تر می‌شود. «نامه هم اگر بخواهی می‌دهم بهتان، همه مدارکم هست.» شماره و آدرسش را می‌گیرم به امید پیگیری. آرام‌تر و تشکرکنان دور می‌شود.

ساعت هفت صبح روز شنبه است. در میدان ٧٢ نارمک شش‌مرد منتظر احمدی‌نژاد هستند. به سراغ نگهبان می‌روم. می‌گوید: «در روز ٣٠،٢٠نفری می‌آیند. صبح و عصر. صبح‌ها ساعت ٧:٣٠ و بعدازظهرها ساعت ٥:٣٠. البته همیشه بعدازظهرها نیست. اول‌های هفته شلوغ‌تر است.
ملاقاتشان، اکثرا هرروز است. البته از وقتی خبرنگار خارجی اومد شلوغ‌تر شد. روزبه‌روز هم روبه‌افزایشه. اوایل بعد از ریاست‌جمهوری‌شان یک مقدار شلوغ بود. بعد خلوت شد. حالا دوباره داره شلوغ میشه. اصلا شاید بتونی با خودشون صحبت کنی.»مرد کت‌وشلواری با موها و محاسن جوگندمی و عینکی و پرونده قطوری در دست به انتظار ایستاده است. شغلش آزاد است؛ ٦٤ساله، می‌گوید: «من نامه دادگاهی دارم. ملکی خریدم سال٧٤، فروشنده تقلب کرد و ما را فریب داد. من را محکوم کردند و حالا دارند ملکم را می‌گیرند.»

«می‌پرسم به کی رای دادی دوره‌های قبل؟ می‌گوید: «به احمدی‌نژاد، هردو دوره، زمانی‌که دور دوم ریاست‌جمهوری می‌خواست رای بدهد، آمد عین آدم‌های عادی در صف ایستاد. مردم نمی‌دانستند که، بعد متوجه شدند. بعد وقتی پسر من که کوچک بود می‌خواست احمدی‌نژاد را ببیند، خودش گفت بذارید این بچه بیاید جلو. اونچه که من اطلاع از قوانین واقعی اسلام داشتم ایشون اونطوری عمل می‌کردن مثل علی(ع). در دوران ایشان کارشکنی می‌کردن که تورم را بالا ببرن.»

می‌پرسم چه کسانی؟ جواب می‌دهد: «آنها که در تشکلات بودن.»مرد میانسال دیگر کاپشن کرمی به تن دارد. با سبیل و موهای خرمایی تند. حرف نمی‌زند و نمی‌گوید چه درخواستی دارد. فقط اینکه «آقای رییس آدم خوبیست و صددرصد مطمئنم کارم انجام می‌شه.»

می‌گویم: من کسانی را سراغ دارم که اینجا آمده‌اند و کارشان انجام نشده است. «چرا شده. من همین محل می‌شینم دیدم.»

مرد دیگر ٣٥ساله است؛ با محاسن بلند و کاپشن و شلوار پارچه‌ای. راننده تاکسی است. تنها آمده تا با احمدی‌نژاد عکس بگیرد. می‌گوید از ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد راضیست. «صددرصد و ١٠بار دیگر هم بیاید رای می‌دهم. از لحاظ مسکنی که برای مردم چیز کرد، از لحاظ عدالتی که طبعا اجرا کرد، از لحاظ یارانه‌هایی که حق مردم بود و به آنها داد. از هرلحاظی که اسلام را در جهان مطرح کرد، اینکه متکی به غرب و بیرون نباشیم، روی پای خودمان بایستیم، خود باوری، ایستادگی و...»«دست‌های بیگانه‌ای از خارج و داخل در کار بود، چون کسی چشم دیدن احمدی‌نژاد را نداشت. الان هم بیاد باز همان دست‌ها می‌آید توکار. شما من را نگاه کن! من آقای احمدی‌نژاد را از هر لحاظ قبول دارم.» می گویم: «الان ٢٠٠نفر از مدیران میان‌دستی وی معرفی شدند به دادگاه برای فساد اداری، این را هم قبول دارید؟»

 جواب می‌دهد: «خود آقای احمدی‌نژاد هم معرفی کردند. مگر الان بچه‌های هاشمی را معرفی نکرد به دادگاه. کی معرفی کرد؟ آقای احمدی‌نژاد معرفی کرد. احمدی‌نژاد همان‌طور که خودش گفت جزو پاکدست‌ترین دولت‌ها بود. عزم جدی برای مبارزه با فساد داشت این‌ها هم که الان دارند مدیران احمدی‌نژاد را چیز می‌کنند، دست‌های بیگانه و داخلی است. مطمئن باشید به هیچ‌جا نمی‌رسید چون خدا شاهد و ناظر است و نیت‌ها مهم است. می‌پرسم تحصیلاتتان چیست؟ «دیپلم.» دوپسر جوان از مازندران«درخواستمان این است که مشکل مالی‌مان حل شود. شنیدیم تا ١٠میلیون‌تومان هم وام گرفته‌اند.»

می‌پرسم به احمدی‌نژاد رای دادید؟ «بله»، «دوره اخیر به چه کسی رای دادید؟» می‌گوید: «به آقای... دقیقا یادم نیست.»

پسر کناردستی‌اش لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف است؛ ٣٢ساله او هم درخواست وام دارد. می‌گوید: «دقیقا جوابم همین‌هاست من به احمدی‌نژاد رای دادم چون می‌گفتند قشر کارگر و خصوصی‌سازی و همه را جمع می‌کنند. اما نمی‌دانم چرا متاسفانه نتوانستن، نذاشتن. دست‌های پشت‌پرده. اما همین صحبت‌کردنشان کافی بود.»«می‌پرسم این دوره به چه کسی رای دادید»، می‌گوید: به قالیباف رای دادم.

محافظ اول از راه می‌رسد می‌گوید به صف شوید دارند می‌آیند. مراجعان به صف می‌شوند. می‌ایستند میان دیوار اتاق و دیوار فلزی و جلویشان دیوار مانندی است حایل احمدی‌نژاد و آنها. محافظ دوم از راه می‌رسد و می‌گوید: «شمام دلتون خوشه‌ها واقعا فکر می‌کنید به نتیجه می‌رسید؟»، «احمدی‌نژاد ساعت ٧:٠٥ از راه می‌رسد. خودم را معرفی می‌کنم. با خنده می‌گوید: «حالا به کناری بایستید بعد در خدمتتان هستم.» می‌گویم: «می‌شود بایستم کنار دست شما.» می‌گوید: نه، حرف‌های مراجعان خصوصی است.»

محافظ  به عقب‌تر می‌راندم. مردها کلاه‌هاشان را از سر برمی‌دارند. دستی به موها و سرورویشان می‌کشند و ظاهرشان را مرتب می‌کنند. مرد راننده‌تاکسی در حال تماس تلفنی برای هماهنگی رسیدن دوستش و گرفتن عکس یادگاری است. توریست روسی و راهنمایش از راه می‌رسند و گوشه‌ای ایستاده‌اند برای گرفتن عکس. احمدی‌نژاد از دیدنشان خوشحال می شود. اینبار مانند دفعه قبل بی حوصله نیست. با توریست روسی که پسر جوان مو بوری‌ است سلام و علیک می‌کند. مراجعان تک‌تک صحبت می‌کنند و نامه می‌دهند. می‌گویم: «آقای احمدی‌نژاد چنددرصد از این درخواست‌ها به نتیجه می‌رسد؟» این‌بار با همان لحن همیشگی و لبخندش می‌گوید: «مصاحبه نداریم. هروقت خواستم مصاحبه کنم خبرت می‌کنم.» مرد راننده تاکسی می‌ایستاد به عکس‌گرفتن و بعد نوبت توریست می‌شود. راهنمای تور که پسر جوانی است توضیح می‌دهد: «گفتم برای روز آخر برایش یک‌سوپرایز و هدیه دارم و آوردمش با شما عکس بگیرد.» توریست از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسد. می‌خواهد با  احمدی‌نژاد درحال دست‌دادن عکس یادگاری بگیرد که می گیرد.

می‌روم اما صدای مرد کارگر ازکارافتاده در گوشم زنگ می‌خورد که «قرار بود الک شویم؛ ریزها بیایند بالا.»

منتظر باشید تا خبرتان کنیم
تقریبا یک‌هفته‌ای از دیدن آن عکس‌ها می‌گذشت، همان عکس‌هایی که نشان می‌داد رییس پیشین دولت هنوز هم مراجعه‌کنندگانی دارد که نامه‌به‌دست دربرابر خانه‌اش صف می‌کشند؛ مردمی که با امید صف بسته‌اند تا مشکلات‌شان را با احمدی‌نژاد در میان گذارند و نامه‌هایی که به او می‌دادند...

 در یک صبح سرد بارانی راهی شدم، منطقه برایم ناآشنا بود و ناگزیر از رهگذران سوال می‌کردم، چطور باید به میدان٧٢ نارمک رسید. همه بعد از نشان دادن خیابانی که باید طی کنم، می‌گفتند، خانه احمدی‌نژاد هم همان‌جاست و بلافاصله می‌پرسیدند مگر هنوز هم دیدار مردمی دارد؟! از همان مسیری که نشانم می‌دادند می‌رفتم... پرسان‌پرسان خودم را به میدان٧٢ رساندم و با دیدن تابلو بن‌بست «هدایت» و همان در کوتاه آهنی که در عکس‌ها بود مطمئن شدم درست آمده‌ام.

پرنده پر نمی‌زد و همه‌جا آرام بود. جلوتر رفتم تا از محافظ مستقر در ابتدای کوچه بپرسم برای دیدن احمدی‌نژاد کی باید آنجا باشم؛ از پنجره کوچک کیوسک داشت با مامور دیگری که سوار موتور بود صحبت می‌کرد. سلام کردم و هردو بعد از نگاهی به سرتاپایم، با سر نشان دادند که می‌توانم حرف بزنم؛ «شنیده‌ام که اینجا می‌توان آقای احمدی‌نژاد را دید...» آنکه سوار موتور بود نگذاشت توضیح بیشتری بدهم. «شنبه تا چهارشنبه ساعت هفت صبح» دوباره پرسیدم از «هفت تا کی؟ اگر کمی دیرتر برسم رفته است؟» بی‌حوصله‌تر از قبل گفت: «٧ اینجا باش، حدود ٧:٣٠ می‌آید و با هر چندنفر که اینجا باشند صحبت می‌کند...» رویش را به سمت پنجره کوچک کیوسک برمی‌گرداند و حرف‌زدن با محافظ داخل کیوسک را از سر می‌گیرد.

ایستگاه سرسبز تا میدان٧٢
دوروز بعد، دوباره همان مسیر را می‌روم. این‌بار خیلی زودتر راه افتاده‌ام تا به موقع برسم. از مترو که پیاده شدم در همان ایستگاه سرسبز نشستم و در نامه‌ای خطاب به احمدی‌نژاد نوشتم زنی ٢٦ساله هستم که صاحب خانه‌ام پول بیشتری می‌خواهد و توان پرداخت این پول را ندارم. همه‌چیز در نامه درست بود جز شغلم. ننوشته‌ بودم خبرنگارم.

ساعت٧:١٥ به میدان٧٢ رسیدم. قبل از من چندنفر دیگر هم آمده بودند. جلو رفتم تا در فرصتی که باید منتظر احمدی‌نژاد بمانیم با آنها حرف بزنم، اما کسی مایل به حرف‌زدن نبود. به دوخانمی که کنار هم ایستاده بودند نزدیک شدم و پرسیدم خیلی وقت است که منتظرید؟ خانمی بود با مانتوی بلند، روسری، هدبند کاموایی سفید و شال‌گردن که چندپاکت سی‌تی‌اسکن و... در دست داشت. قبل از جواب گفت: «دستکش اضافی داری؟» دست‌های بدون دستکشم را که از سرمای صبح زیر بغل جمع کرده بودم، نشانش دادم؛ «نه، خیلی وقت است که منتظرید؟»

- ١٠دقیقه‌ای می‌شود.
- شنیده‌ام که می‌تواند کمک کند. مشکل مالی دارم و دنبال وام هستم، یعنی می‌شود؟
- انشاالله
- خدا بد نده، می‌خواهی که به بیمارستان خاصی معرفی شوی؟

- مدارک مادرم است و نیاز به جراحی دارد، می‌خواهم کمکی برای هزینه‌های بیمارستان بگیرم.
نمی‌خواست حرف بیشتری بزند و رویش را به سمت آن خانم دیگر برگرداند تا مرا از سر باز کند. روی یک نیمکت سرد نشستم و در ذهنم آن روزهایی را مرور می‌کردم که رییس دولت سابق از مردم منتظر سخنرانی‌اش می‌پرسید: «خسته شدید؟! از ساعت چند اینجایید؟ ١٠؟ ٩؟ ٨؟ ٧؟ ...»

نگاهی به اطراف انداختم تا سراغ یک‌نفر دیگر بروم. چند مامور با همان کاپشن‌های احمدی‌نژادی و اسلحه آمده‌اند سر کوچه. یکی از آنها اشاره کرد که بیایید و همه با عجله سمت کوچه رفتیم.
- کیف و وسایل‌تان را آنجا (اشاره به سمت دیگر کوچه و کنار کیوسک) بگذارید و در صف بایستید.
همین کار را کردیم و پشت میله‌ها منتظر ماندیم. دو یا سه‌دقیقه بعد احمدی‌نژاد آمد و با پنج‌یاشش‌نفری که در صف بودند یکی‌یکی صحبت کرد. نوبت هرکس که می‌رسید نامه را می‌داد به احمدی‌نژاد و شروع می‌کرد به گفتن همه آنچه در نامه هم نوشته بود.

احمدی‌نژاد سر تکان می‌داد، نامه را به دست محافظی که کنارش ایستاده بود می‌سپرد و او را مامور دریافت شماره‌تلفن می‌کرد. صف نامه‌دادن به احمدی‌نژاد هم مثل همه صف‌های دیگر، پر بود از بگومگوی «نوبت من است، من زودتر آمده‌ام و...» همین که پشت میله‌ها رفتیم خانمی از دور آمد و اول صف ایستاد.

- من همسایه‌ام و قبل از همه آمدم، اما کسی نبود و رفتم.
مامور محافظ: فرقی نمی‌کند، پاسخ همه را می‌دهند.

- من زودتر آمده بودم، خانه‌ام همین‌جاست حتما که نباید در این سرما اینجا می‌ایستادم و...
یک گوشم به مردی بود که در صف ایستاده بود و گوش دیگرم به خانم همسایه؛ مشکل او هم چیزی در مورد صاحب‌خانه و پول و... بود. با خنده و خیلی صمیمانه با احمدی‌نژاد حرف می‌زد و آقای دکتر خطابش می‌کرد. خیلی شیک و امروزی بود.

حواسم را به گپ‌وگفت با آن آقا داده‌ام. می‌پرسم: حالا مشکل‌تان چیست؟
مرد با بی‌میلی و مختصر می‌گوید: «کارمند وزارت خارجه‌ام و یک مشکلی برایم پیش آمده که می‌خواهم از احمدی‌نژاد کمک بگیرم.»

جالب شد، یک موضوع متفاوت از مشکلات مالی! خواستم جزییاتش را بفهمم، اما آن آقا قصد توضیح اضافه نداشت به اضافه اینکه تعداد زیادی در صف نبودند و فقط یک‌نفر دیگر مانده بوده تا نوبت من بشود.

- «چه مشکلی؟ یعنی در وزارت خارجه آنقدر نفوذ دارد که بتواند مشکل‌تان را حل کند؟»
«مساله مربوط به گذشته است، زمانی که متکی را عزل کرد. آن زمان برای من هم مساله‌ایی ایجاد شد که شاید بتواند آن را حل کند.»

قبل از اینکه حرفی بزنم، احمدی‌نژاد با گفتن «شماره‌تان را بدهید» خانم جلوتر از من را راهی کرد. حالا نوبت من شده بود و باید جلوتر می‌رفتم.

- سلام آقای دکتر
- سلام

- (درحالی‌که نامه‌ام را به دست احمدی‌نژاد می‌دادم) شنیده‌ام که شما می‌توانید کمکم کنید.
احمدی‌نژاد شروع به خواندن نامه و من شروع به گفتن همه آن چیزهایی که نوشته بودم، کردم.

- آقای دکتر من نیاز به وام دارم اما کسی را ندارم که ضامن شود، لطفا کمکم کنید.

- به‌هرحال باید ضامن داشته باشید وگرنه کاری نمی‌شود کرد.

نامه‌ام را به مامور کناری داد. «شماره تماس بده، معرفی‌ات می‌کنیم و یک وام پنج‌میلیونی بهت می‌دهند اما باید ضامن پیدا کنی.»

- خیلی ممنون

محافظ احمدی‌نژاد که نامه‌ها را جمع می‌کرد، گفت: «شماره‌ات را بگو» شماره و نام خودم را گفتم. «به کجا معرفی‌ام می‌کنید؟»

 محافظ احمدی‌نژاد: موسسه قرض‌الحسنه

من: کدام قرض‌الحسنه؟

محافظ احمدی‌نژاد: انصار

من: می‌شود خودم بروم آنجا و منتظر نمانم؟

محافظ احمدی‌نژاد (درحالی‌که نامه همان آقای کارمند وزارت خارجه را می‌گرفت): نه، باید به نوبت معرفی شوید. منتظر باش تا تماس بگیریم.

به‌سمت دیگر کوچه رفتم و کیفم را برداشتم. در چشم به‌هم‌زدنی همه رفته بودند و کسی نبود، رییس پیشین دولت نیز همراه یکی از محافظ‌ها به داخل کوچه برگشت.

 خودم را به آن کارمند وزارت خارجه رساندم. پرسیدم: چه گفت؟

- شماره تلفن گرفت و گفت که پیگیری می‌کنند.

- می‌شود شماره تماس‌تان را به من هم بدهید، می‌خواهم بدانم مراجعان غیر از من به نتیجه می‌رسند یا نه

مرد (با تعجب نگاهم کرد): ببخشید، اما نه.

- پس شماره من را یادداشت کنید و اگر نتیجه گرفتید به من خبر دهید، همین که بدانم دیگران به نتیجه می‌رسند امیدوار می‌شوم که مشکل من هم حل خواهد شد. مرد با اکراه شماره‌ام را گرفت و رفت. می‌دانستم که خبری نخواهد داد. تقریبا یک‌هفته از آن روز گذشت و خبری نشد.

برای پیگیری موضوع یک‌بار دیگر رفتم و در صف ایستادم. این بار خلوت‌تر هم بود. همه مراجعان آن روز من بودم و یک پیرمرد و یک پسر جوان که آمده بود تا از احمدی‌نژاد برای کار پیداکردن کمک بخواهد. گرم صحبت با پیرمرد بودم که مثل دفعه قبل یکی از محافظ‌ها اشاره کرد در صف بایستید. بعد از پسر جوان نوبت به من رسید و جلو رفتم.

- سلام آقای احمدی‌نژاد.
- سلام

- هفته پیش آمده بودم، مشکل مالی دارم، گفتید معرفی می‌کنید، اما خبری نشد.

- باید صبر کنی، دست من نیست که باید نوبتت شود.

-  اگر این وام الان به دستم نرسد که فایده ندارد!

قبل از اینکه حرفم تمام شود، با دستش اشاره می‌کند که برو. «با من چونه نزن، اگر می‌خواهی صبر کن، نمی‌خواهی هم که هیچی.»

مامور محافظ به پیرمرد اشاره کرد که جلو بیاید و من رفتم تا کیفم را بردارم. هنوز صدای احمدی‌نژاد که آن صبح زیاد خوش‌اخلاق نبود را می‌شنیدم. «پدرجان دست ما نیست. الان ما در قدرت نیستیم، اما سعی می‌کنیم کمک کنیم. لازم نیست چندبار بیایی.»

پیرمرد نیز مثل من پاسخی نگرفت و برگشت. پیرمرد ادعا می‌کرد می‌تواند با دعا به مردم کمک کند طلاق نگیرند. آمده بود و از احمدی‌نژاد می‌خواست برایش مجوز فعالیت بگیرد. پیرمرد با آن کت طوسی و کلاه نمدی سعی داشت با عبارات بریده‌بریده که فهمیدنش سخت بود برایم توضیح دهد که از خیلی از روانشناس‌ها توانا‌تر است...

وقتی تلفن زنگ می‌زند
روزنامه بودم و مشغول یک مصاحبه تلفنی که موبایلم زنگ خورد. یک شماره با پیش‌شماره٢٢، بعد از پایان مصاحبه با همان شماره تماس گرفتم.

- فرشید هستم، با من تماس گرفته بودید؟

- خانم آرزو فرشید؟ من از دفتر آقای احمدی‌نژاد تماس گرفتم. می‌توانیم شما را برای وامی که خواسته بودید معرفی کنیم، اما حتما باید ضامن داشته باشید، اگر می‌توانید کسی را پیدا کنید، این کار انجام شود.

- خیلی سخت است، اما حتما کسی را پیدا می‌کنم، شما معرفی کنید لطفا. این وام چقدر است؟

- سه‌میلیون.

- حالا باید چه کار کنم؟ کجا بروم و چه مدارکی ببرم؟

- منتظر باشید، خودمان خبر می‌دهیم.

- چقدر طول می‌کشد؟

- یکی، دوهفته، اگر خواستید با همین شماره پیگیری کنید.

تشکر کردم و درحالی‌که امیدوار شدم موضوع به نتیجه می‌رسد منتظر تماس بعدی ماندم.
بیشتر از یک‌هفته گذشته بود و خبری نبود. دوباره تماس گرفتم.

- درخواست معرفی برای وام داده بودم و تقریبا ١٠روز قبل تماس گرفتید. گفته بودید که یکی،دوهفته طول می‌کشد، اما خبری نیست. 

- معرفی‌تان کرده‌ایم، منتظر بمانید تا خودمان خبر دهیم.

تقریبا مطمئن شدم که قرار است حالاحالاها صبر کنم اما باز هم منتظر تماس بعدی آنها ماندم. خبری نشد. هفته بعد یک‌بار دیگر تماس گرفتم، ساعت حدود چهاربعدازظهر بود و هیچ‌کس پاسخ تلفن را نداد. نتیجه بیش از یک‌ماه رفت‌وآمد و پیگیری، به یک جمله ختم شد؛ «صبر کنید و منتظر بمانید»... .

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
داستان برسد به دست آقای احمدی نژاد
خوب این رمان بود، داستان تخیلی بود یا واقعی
متن که کاملا جهت دار نوشته شده
اول و شروع متن:
۷صبح، میدان ٧٢
« از من چی می‌خوایی؟»
کمی عصبانی و بی‌تفاوت می‌پرسد.
 دختر می‌گوید:«درخواست وام ازدواج دارم آقای احمدی‌نژاد»
خوب هرکسی هزارتا ایراد به احمدی نژاد وارد کنه ولی قبول داره که احمدی نژاد با مردم خیلی گرم صحبت میکنه و به مشکلاتشون گوش میکنه
ولی شروع داستان: کمی عصبانی و بی تفاوت می پرسد، از من چی می خوایی؟!!
میگن نویسنده اینجا هدفش از این داستان رو نشون داد و آدم میتونه به راحتی آخر داستان طولانی رو با همین جمله اول بفهمه
بنده این داستان طولانی رو خوندم و دقیقا کل متن همین قضیه رو به صورتهای مختلف بیان میکنه
ایرانی بدبخت
United States of America
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فقط خدای بزرگ باید ظهور امام زمان را تعجیل کند کارایران با این اوضاعی که دارد درست بشو نیست همه دعاکنیم
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خوشا به حال اقا محمود که وضعیت را به جایی رسانده که اگر روزانه هزاران نفر هم به او مراجعه کنند کم است ولی ان بقیه که مراجعه نمی کنند حداقل پس از دو بار رای دادن به اشتباه خود و جفایی که به این ملت در دوران ایشان و شواهد موجود شده را زودتر از بقیه درماندگان فهمیده اند.
ایشان از همان روز اول عاشق دوربین بوده و است وچه جاهایی که در شان ریس مملکت هم نبود باز جلوی دوربین خودی نشان داد و بهترین نمونه ان سازمان ملل و بازدید از مدرسه نابینایان میباشد.
بهر حال خلایق هر چه لایق.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
درود براحمدي نژاد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این متن شرح حال روزگار مردم است برسانیدش به دست دلواپسان از درد مردم بی خبر شاید خدا هدایتشان کند
انتشار یافته: ۱۳۴
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!! با چه امیدی، مردم ساده دل!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این عوامبازی و گداپروری یعنی چی ؟ چرا جلوی این کارهای زشت که توهین بهکرامت انسانهاست و نتیجه اش خودشیفتگی این بابا میشه را نمی گیرند ؟ این ملت اگر ایمان واقعی داشتند به جای در این خونه می رفتند در خونه خدا که بی حساب بی منت می بخشه واقعا مایه تاسفه این بابا هنوز میخاد نقش رابین هود را بازی کنه تاسف تاسف تاسف
محید
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ملت چقدر سادن!! بیخود نگفتن که:
تا ابله در جهانه مفلس در نمیمانه
و واقعا تبریک بایشان که استاد سرکار گذاشتن خلق الله هست
مجتبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این نشون میده که مردم هنوز به احمدی نژاد امید دارن و میدانند که از دولت به اصطلاح تدبیر و امید آبی گرم نمیشه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
شما اصلاحاتی ها مگه جز تاسف چیز دیگه ای بلدید!! 
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
زنده باد احمدی نژاد
ایران آزاد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
منظورتان از این مطالب چیست؟آیا در هیچ حکومتی حتی 14 معصوم،فقر و تنگدستی وجود نداشته است؟ احمدی نژاد هم در توان خودش تلاشش را کرد.این بندگان خدا الان باید بروند در خانه ی روحانی نه اینجا
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
همچنان جو گیر و ارزوی داشتن قدرت همیشگی!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ببخشید! یعنی این آدم تو این مملکت هر کاری خواست کرد و هیچکی نبود ببینه که چه اتفاقی داره میفته؟!
حامد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مثل بید از آمدن احمدی نژاد به خود می لرزید که اینجوری دارید تخریب می کنید! می دانید اگر بیاید حتماً رأی می آورد....
ناشناس
Germany
۰۹:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دانشگاه شریف لیسانس حسابداری هم می دهد؟ قبلا که فقط رشته های علوم و مهندسی بود! جل الخالق
فارغ التحصیل دانشگاه شریف
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
به فرض اینکه دانشگاه شریف رشته حسابداری داشته باش(که ندارد) بعید می دانم کسی تو شریف به احمدی نژاد رای داده باشه مگه عده ای که منافع شخصی داشتند که الحمدلله وضع اونا توپ توپه.
ناشناس
Finland
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
یعنی واقعا یکی نبوده اونجا مچگیری کنه؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
من دانشجوی شریفم. شریف اصلا رشته حسابداری نداره. این فقط یکی از دروغ های داخل این مقاله است. بقیه فضاسازی ها هم کاملا مشهود است که مطلب به شدت دچار اغراق است. چند لحظه حس کردم دارم رمان میخونم.
من شخصا با احمدی نژاد مشکل جدی دارم ولی با این روش ها مخالفم چراکه در این صورت ماهم داریم مثل احمدی و دوستانش عمل میکنیم.
ناشناس
United States of America
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
چند سال دیگه صبر کن داداش. همین دانشگاه صنعتی شریف با پیامک دانشجو می پذیره، درست مثل دانشگاه علمی کاربردی چلغوز آباد!
کلید عمو پورنگ
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
برسد به دست فرارویی ها:
دانشگاه شریف دارای دانشکده مدیریت و اقتصاد بوده و رشته حسابداری نیز تا مقطع دکترا پذیرش دانشجو دارد
ناشناس
United States of America
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
کنتور که نداره چشماتونو بستید هرچی میاد میگید
کلید عمو پورنگ
United States of America
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فرارو به زیباکلام بگو یه نامه بزنه به سفیر تانزانیا تا دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف افتتاح بشه!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
سواستتفاده از نیازمندی مردم برای ارضائ حس مهم بودن، مردمی بودن و تداوم داشتن!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
شما اصلاح طلب ها نمی خوانین دیگه این بازی ها رو جمع کنید!!
سعید
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
شما چرا 7 نفرید ؟؟؟ نکنه بازم مثل قبل انتخابات 92 میگید این مثبت منفی ها تاثیری نداره ؟؟؟؟؟
حسین
United States of America
۰۹:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
"نبش کوچه بن بست عدالت"رمان قشنگی میشه.
سلیمان
Saudi Arabia
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این رفتار ادامه دارد! دادن مُسَکن به جای کار زیربنایی و عاقلانه. این کار را در تمام آن هشت سال هم انجام داد. خرید محبوبیت با پول بیت المال به جای توسعه اقتصاد و از بین بردن ریشه ای فقر
مجتبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مگه کسی میتونه فقر رو ریشه کن کنه
هر وقت کسی میخواد به داد مردم برسه همین حرف رو میزنید.
وقتی کسی نمیتونه فقر رو ریشه کن کنه ، بگذارید یه نفر در حد خودش به داد چند تا فقیر برسه
اگه شما هم میتونید این کار رو بکنید
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
شما هم اگه می تونید همین مسکن و بدید!اگه می تونید؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
از جیب کی داره میده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟، بانک انصار هم به من و یا هر کس دیگه این امتیاز رو بده ، ما هم کلی آدم بدبخت بیچاره میشناسیم .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
آقا سليمان خيلي متين فرموديد.
مردمي كه مصالح بلندمدت خود را فداي مطامع كوتاه مدت ميكنند را چه گوييم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
چرا نمیشه؟ همین ترکیه رو نگاه کنید. اردوغان که تازه حزبش اسلامیه ظرف همین مدتی که احمدی نژاد اینجا رئیس بود نرخ تورم رو 1 رقمی کرد و تبدیل کرد به یکی از اقتصادهای پیشروی دنیا. اون وقت این آقا فقط نامه از دست مردم می گرفت و با همین تفکر وام می داد و تورم ایجاد می کرد. حالا شغل راحت تر توی ترکیه پیدا میشه یا ایران؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
جناب مجتبي دوره آقاي احمدي نژاد ايران از نظر فساد اداري، رانت،تعطيلي واحدهاي توليدي بيكاري ، اختلاس و..... در دنيا مقام و ركورد زديم.رحيمي معاون اول و رياست مبارزه با فساد و آقاي مرتضوي در مقام مدير عامل تامين اجتماعي، بابك زنجاني، مه آفريد خسروي و ... از معجزات دوره رياست جمهوري ايشان است
فرجاد
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
قصه هزار و یک شب...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
قصه شما اصلاح طلب علیه احمدی نژاد تمومی ندارد نمی دونم ۸۸باشما چه کرده!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
اندكى صبر خبر هـاى خوبى در راه است …
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
نگو دلم خون میشه مخصوصا" اون صبر شش ماهه اش ... که داغونم کرد...
كسري
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
آدم دردش مياد از اين همه جهالت به خدا قسم جهالته جهالت كه فقط جلو پاتو ببيني و آينده رو نبيني به خدا جهالته كه با يه شكلات خوشحال بشي و فلاكت پشتش رو نبيني جهالته كه فقط منافع خودتو ببيني و ديگران رو نبيني!
آهاي تو كه دنبال اين و اون هستي و با پنجاه هزار تومن هم راضي ميشي و ميگي همين هم غنيمته تو يك خائني به اين مملكت!
مجتبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
تا کی منتظر رونق کسب و کار بشینن مردم.
تو تا به حال محتاج 50 هزار تومن نشدی که بفهمی همین 50 هزار تومن چقدر برات ارزش داره.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
درود خدا بر احمدی نژاد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مجتبي جان همه ي يارانه بگيران محتاج 59 تومنن؟!!
حق با كسري است.
نيما
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
كاملاً مشخص اشت يك فرد ضد احمدي نژاد مغرض بي كار داستان سرايي كرده است و فراروي مغرض تر هم بدون هيچ تحقيقي اين چرنديات را چاپ مي كند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فرارو ... احمدی رو رها کن!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فرارو جان شما ضد احمدی نژادی ما خواهانش مشکلی داری!!!ما مردم دوسش داریم
ناشناس
Austria
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مشکلات مردم و جهالت و عوام فریبی واقعیت است نه چرند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
آقا نیما اون 8 سال کلا چرند بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
کاری نداره، شما هم یه روز تشریف ببرین اونجا ببین داستانه یا همین که خوندی.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
داداش واقعیت تلخه ؟ مگه نه؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
از ماست که برماست...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
کل اگر طبیب بودی سر خویش دوا نمودی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دوا کرده خبر نداری اصلاح طلب عزیز.
شناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
همان‌هایی که به‌دنبال عدالت به او رای دادند و حالا بعد از هشت‌سال ریاست‌جمهوری‌اش به‌دنبال عدالت در سرمای تهران...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
بازم هم بهش رای می دیم شما اصلاحاتی ها نگران نباشید دوران دوم خردادی تموم شده زیاد فریاد نزنید!!
ناشناس
Austria
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
به دنبال پول نفت بودند حالا خود نفت هم گیرشون نمیاد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خیلی خوب بود.
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
انشاالله دردولت اعتدال قول معتدل میدهند ویکی دو هفته پول داخل جیب شماست .البته درمحله فرمانیه و...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
درود درود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
واقعیت تلخه محسن نه؟بپذیر که بیشتر از اون محمودت بر نیومد و نمیاد
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
اووووووووووووووووووووووو
کی حوصله داره بخونه؟!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دلم میخواد برم بالای برج آزادی و فریاد بزنم ظوری که همه ایرانیها صدامو بشنون که ای جماعت چه بیخیال نشسته اید که داران مملکت رو میچاپن و شما دلتون به چندر غاز خوشه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
به همون چندرغازی که محمود از جیب گردن کلفت ها در اورد داد به مردم!
ناشناس
United States of America
۱۶:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ناشناس نابغه مطمئنی از جیب بقیه فقرا درنیاورد؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
عالی بود...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
نمي دانم چي بگم به نظرشما اين بازي با احساسات پاك مردم ويك نوع كلاهبرداري احساسي نيست؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
جوش نزن اصلاحاتی جوش نزن!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
روزنامه شرقه دیگه!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
پس می خواستی وطن امروز باشه؟؟؟؟
علی
United Arab Emirates
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
لطفا چاپ کن
دانشگاه شریف دانشگاه صنعتیه
حسابداری نداره که!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
حضرت امام علي وقتي كه صورتش را روي تنور آتش گرفته بود و مي گفت بسوز كه در زمان زمامداريت از بچه هاي يتيم و فقرا بي خبر بودي
اينست نگاه امامان ما به مردم تحت حكومتشان ،ولي دلم مي سوزد براي گرسنگان و بيچارگان سرزمينم وقتي كه روي گنج هاي عظيم ، سر بي شام گذاشته اند ولي در همان وقت كلاهبرداران و مختلصين سرمايه مملكت را به جيب مي زنند
amir
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
از نوشتن این رمان چه قصدی داری فرا
خب که چی حالا...
خیلی زشته روزی 1000 نفر رو میبینم که نیازمندن خب باید چیکار کرد؟؟؟؟
نمیدونم هدفت چیه بااین طرز نوشتن نمیدونم............
ولی امید وارم همه عاقبت به خیر شیم.
شمیسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مادام که انسانهای بیدردی مثل شماحقایق عریانی رارمان میخوانندوبجا ی آسیب شناسی وممانعت ازبروزآنها وتسری آن به سایراقشارونسلهای بعدی باقباحت تمام نیازمندان راببیند وکاسه من چه کنم ؟من چه کنم دست بگیرم و... جامعه همین است وبیش نیست.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
برو از دولت پاکدستت بپرس
amir
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
داداش منظورم اینه اط این ادما هر روز به من و تو هم رو میندازن کاری کردی؟؟؟
حالا با یک نوشته اینقدر به وجد اومدی و کامن میزاری؟
دادا هر کی رو تو قبر خودش میزارن شما میتونی یک فکری واسه خودت بکن
پوریا
United Arab Emirates
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
تا وقتی اینجوری مردم ساده انگار داریم و هستن،احمدی نژاد ها و رحیمی ها و هزار هزار میلیاردها اختلاص حق ماست
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
حالا تو که ساده انگار نیستی و بجای نوک دماغت تا بی نهایت رو می بینی ، نه فقط تو همه شما کامنت گذارا به جز بار مسئولیت کمر شکن و سنگین کامنت گذاری چقدر حاضرید هزینه کنید؟ الان حاضری بری در خونه رحیمی یا جلو دادگاه یا جلوی اوین مطالبه حق کنی؟ همتون جای گرم نشستید می گید یکی بره لنگش کنه.
ممو
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
واقعا متاسفم که روزی رییس جمهورمان بودی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
باید هم متاسف باشی اقای اصلاح طلب!!!
ناشناس
Germany
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
طرف هشت سال براي اينكه بگويد چقدر باهوش و قدرتمند است خالي بست، و ملت و كشور را به اينجا رساند. كساني كه دوزاريشان نيافتاده ديگر برايشان متاسفم!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
واسه خودت متاسف باش
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
همینکه روزنامه شرق نوشته تا آخرش معلومه که قراره به دیوار بخوره
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
نه پس شما که براتون سود داشته بیاین از بدبختی مردم بگین؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
پس می خواستی وطن امروز و بذرپاش جونت بنویسن؟؟؟؟
مجید
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
صبر کنید و منتظر بمانید
Alireza
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
پسر کناردستی‌اش لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف است؛...
محض اطلاعتان شریف رشته ای تحت عنوان حسابداری ندارد....
خواهشا یه بار نظر مارو تائید کن!!
سیدمحمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
یکی از دوستان من چند سال پیش در دانشگاه شریف، "فلسفه علم" می خوند.بعید نیست حسابداری هم داشته باشه.
بردیا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ساده لوحان.............
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ساده اندیشان..
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این ملاقاتها بیشتر برای کمک به خود احمدی نژاده که بتونه بگه من هنوز هستم، نه این بندگان خدا که راه رو از سمت خدا به میدان 72 نارمک کج کردن!!!!
کرچه میدونم فرارو مثل بقیه کامنتهام منتشر نمیکنه!!!!!
ناشناس
-
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
امان ازفقرمادی و فرهنگی ......
همه دنبال یکی دیگه اند که کمکشون کنه.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
امان امان دست شما....
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
عوام فریبی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خخخخ می دونیم به شما فشار اومده بگید هر چی دوست داری بگید!!!!
ناشناس
Germany
۱۱:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
از بد روزگار قسمت این بود که ما با تو معاصر باشیم ....
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
اره از بد روزگار ما شما اصلاح طلب اومدی هشت سال تاختید حالا دیگه ول کن مملکت نیستید!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
آخ گل گفتی
ناشناس
United States of America
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این گزارش نشان می دهد که پیشگامان جامعه هنوز خطرعوامفریبی و دروغ پردازی را جدی نگرفته اند و مردم را به حقوقشان آشنا نکرده اند . در هیچ کشور توسعه یافته ای چنین صحنه هایی دیده نمی شود و کسی چنین جسارتی ندارد که مردم را به صف کند، نامه بگیرد و وعده خوشبختی و گره گشایی بدهد !!!! وام دادن جزء وظایف بانکها و موسسات مالی است و مردم حق دارند با عزت مطالبه وام کنند و این بنگاهها نیز در قبال دریافت سود باید خدمتگذار و سپاسگذار مردم باشند.
ناشناس
United States of America
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خدمتگزار و سپاسگزار
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
اونوقت میگفتند احمدی نژاد پوپولیست است ! این افسانه سرایی در یک روزنامه چه معنایی چز تحقیر مردم دارد؟ راستی چرا دولت تدبیر!!!ی برای این قبیل مردم نمیکند؟ تا به بجای دولت امید!!!! به احمدی نژادی امید بسته اند که فقط میتواند حرفشان را گوش کند؟؟؟؟؟؟
مسعود
Finland
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
البته با سود حدود 30 درصد
ناشناس
United Arab Emirates
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
وقتیکه بانکها خود به ابزارهای فساد و اختلاس تبدیل شوند و بجای وام ازدواج و خرید خانه و کمک به بخش تولید ، میلیارها تومان را به نورچشمی ها و با نفوذها و آقازاده ها برای تجارت و دلالی در بخش ساختمان و ارز و طلا بصورت اعتبار و وام می دهند آنوقت بستر عوامفریبی و گدا پروری کسانی چون احمدی نژاد مهیا می شود تا بخاطر چند میلیون تومان مردم را کله صبح در میدان 72 نارمک قلاب ضامن و انتظار اسکول کنند و در نهایت با کیسه های سیب زمینی و وعده سه برابر شدن یارانه بر گرده ملت سوار و روز از نو روزی مرتضویها ، رحیمی ها ، خاوریها و زنجانی ها ... از نو!!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دوستان هیچ کامنتی نزارید فقط بیایید همه با هم به حال خودمون گریه کنیم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
حماقت انسانها نهایت ندارد !!!
محمدرضا م
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
وای به حال من ساده لوح................... ایرانی به چه روزی افتادییییی!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دل بستن به احمدنژاد دلبستن به سراب بود و هست
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف است
از کی شریف رشته حسابداری اورده؟
هستم اگر میروم
United States of America
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فرارو مگه هر کی هر چی گفت تو باید قبول کنی؟
شریف و حسابداری؟!!!!!!
حداقل یه پرس و جو میکردی بعد اینو چاپ میکردی!!!
ناشناس
Finland
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف؟؟؟؟؟!!!!!!!!
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
به عشق هر کی مرده احمدی بر میگرده درود خدا بر احمدی نژاد مردی از جنس مردم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
انسان تاسف می خورد برای مردمان ساده دل که از کسی کمک می خواهند که در اوج قدرت با بی کفایتی آنها را به این روز سیاه انداخت و حال که قدرتی ندارد از او تقاضای کمک میکنند و با وجودی که میداند نمی تواند کمکی به آنها به کند مردم را سرکار می گذارد.
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
قابل توجه آنهایی که آدمها رو می اندازند:
در کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
در غیر این صورت هر جایی به جز در خانه این آقا برید مطمئنا بیشتر گیرتون میاد.
مردمان ساده لوح اگر قرار بود اوضاعتون را درست کنه توی همان 8 سال درست میکرد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
گزارشی که لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف توش نوشته شده قابل استناده آخه اصلا؟:)))
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
راست می گن که دروغ گو کم حافظه است:

یکی لیسانس حسابداری شریف داره!

یکی از قزوین اومده تهران از احمدی نژاد 10 هزار تومن بگیره!!!

دم احمدی نژاد گرم که جوری سرمایه دارا رو له کرده که هنوزم علیهش می نویسن، دمش گرم.
ناشناس
United States of America
۱۶:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
بله دانشگاه شریف چند سالی هست که حسابداری و اقتصاد هم می گیره یه تحقیقی کنی بد نیست!
ناشناس
Netherlands (Kingdom of the)
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
لیسانس حسابداری از دانشگاه شریف؟
شریف که حسابداری نداره.
نکنه همه این گزارش تخیلات نویسنده بوده باشه.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
عزیزم شریف تو رشته های مهندسی بخصوص مخابرات و الکترونیک قویترینه نه اینکه که دیگه هیچ دانشکده ایی نداره
نرگس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
مردم واقعا چه ساده اندیش هستند......
شناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
هرکس اینقدر دشمن داشت بدانید ادم سالم و بااخلاصیه دررابطه با شایعات درخصوص احمدی نژادهمه دروغ وسیاسی کاریست تمام مطالب ضداوتمام نوشته ها ضداوتمام هجمه هاضداو متاسفانه مامردم ایران خیلی زودباورهستیم خداوند شاهد تمام اموراست خدااخرعاقبت مارو بخیرکنه بااین همه تهمت ودروغ پراکنی
فامیله فامیل دور
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
چی شده ؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
زنده و پاینده باشی دکتر احمدی نژاد عزیز و دوست داشتنی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
استاد عوام فريبي.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
روضه طولانی شما را نخواندم
درود بر احمدی نژاد
ناشناس
Finland
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این گزارش واقعی بود؟ خداخیرت بده چند وقعتی بود نخندیده بودم یعنی باین مقدارو این شدت.
مهدی ویس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
تا زمانیکه جهل،ناآگاهی و بکار نبستن خرد باشه احمدی نژادها هم تکرار میشن.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خدایا یعنی مردم ما اینقدر ساده اند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
"از بد روزگار قسمت این بود که ما با تو معاصر باشیم" واقعا حرف دل بسیاری را زدی
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این آقا 8 سال دههامیلیون نفر را با مساعدت صاحبان قدرت سر کار گذاشتند و با لودر اقتصاد کشور را شخم زدند . چگونه مردم انتظار کمک دارند ؟ مردم ساده دل . جماعت خواب
ناشناس
Turkiye
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
هدف از این بازیها' بررسی ساده لوحی مردم است که تا حدی موفق است!
رسول
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
بمانید خیلی منتظر
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این نامه ها رو از این بیچاره ها به بهانه مختلف می گیره سند جمع کنه از مشکلات مردم ! خدایا به مردم ما آگاهی و به سیاسیون ما انصاف و مروت بیاموز!
عبداله
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
دو چيز انتها ندارد....يكي پهناي كهكشانها...دومي حماقت انسانها...البته در مورد اولي چندان مطمئن نيستم ( آلبرت انيشتن )
سعید مسلمان
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ببینید ملت به چه وضعی دچار شدند چرا دلواپس راه رفتن ظریف با کری هستید خدا میداند بخاطر فقر مالی در جامعه ایران چه مسایلی اتفاق میفتد که انسان شرم دارد بیان کند مگر روحانی میتواند معجزه کند چنانکه در این سه ده معجزه نشده
ناشناس
United States of America
۱۵:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
من که نمی دونم چی باید گفت به این مردم ساده دل و صادق که بهشون توهین نشه
سمیه
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
ما عذر خواهی میخوایم ازت احمدی نژاد ...
3000میلیارد هیچی ...
16 میلیارد بابت دانشگاه ساختن هیچی ...
تحریم و گدا پروری ملت شریف ایران هیچی ....
اختلاص و گردن کلفت کردن امثال زنجانی هیچی ...
رحیمی رو کجای دل زخمیمون بزاریم ؟؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
این متن شرح حال روزگار مردم است برسانیدش به دست دلواپسان از درد مردم بی خبر شاید خدا هدایتشان کند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
درود براحمدي نژاد
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
خوشا به حال اقا محمود که وضعیت را به جایی رسانده که اگر روزانه هزاران نفر هم به او مراجعه کنند کم است ولی ان بقیه که مراجعه نمی کنند حداقل پس از دو بار رای دادن به اشتباه خود و جفایی که به این ملت در دوران ایشان و شواهد موجود شده را زودتر از بقیه درماندگان فهمیده اند.
ایشان از همان روز اول عاشق دوربین بوده و است وچه جاهایی که در شان ریس مملکت هم نبود باز جلوی دوربین خودی نشان داد و بهترین نمونه ان سازمان ملل و بازدید از مدرسه نابینایان میباشد.
بهر حال خلایق هر چه لایق.
ایرانی بدبخت
United States of America
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
فقط خدای بزرگ باید ظهور امام زمان را تعجیل کند کارایران با این اوضاعی که دارد درست بشو نیست همه دعاکنیم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
داستان برسد به دست آقای احمدی نژاد
خوب این رمان بود، داستان تخیلی بود یا واقعی
متن که کاملا جهت دار نوشته شده
اول و شروع متن:
۷صبح، میدان ٧٢
« از من چی می‌خوایی؟»
کمی عصبانی و بی‌تفاوت می‌پرسد.
 دختر می‌گوید:«درخواست وام ازدواج دارم آقای احمدی‌نژاد»
خوب هرکسی هزارتا ایراد به احمدی نژاد وارد کنه ولی قبول داره که احمدی نژاد با مردم خیلی گرم صحبت میکنه و به مشکلاتشون گوش میکنه
ولی شروع داستان: کمی عصبانی و بی تفاوت می پرسد، از من چی می خوایی؟!!
میگن نویسنده اینجا هدفش از این داستان رو نشون داد و آدم میتونه به راحتی آخر داستان طولانی رو با همین جمله اول بفهمه
بنده این داستان طولانی رو خوندم و دقیقا کل متن همین قضیه رو به صورتهای مختلف بیان میکنه