فرهاد حسنزاده میگوید اولین خطکش ناظم را در اولین روز مدرسه خورده است.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، در بیان خاطرهای از دوران مدرسه اظهار کرد: خانه ما از مدرسه خیلی دور بود. روز اول پدرم مرا به یکی از دوستان برادرم سپرد تا به مدرسه ببرد. او مرا تا نزدیکی مدرسه همراهی کرد و بیتوجه به نابلدی من گفت مابقی راه را خودت برو.
او در ادامه افزود: نابلدی همان و گم شدن در نزدیکی مدرسه همان؛ ولی بالأخره مدرسه را پیدا کردم، البته خیلی دیر. صفبندی انجام شده بود و همه بچهها در کلاس بودند. ناظم وقتی مرا در راهرو دید آنچنان خطکشی را بر کف دستم کوبید که همچنان در حافظهام مانده است.
حسنزاده گفت: روز اول مدرسه من به هیچ عنوان به روز اول مدرسه بچههای نسل فعلی که همراه با گل و شیرینی و با رد شدن از زیر قرآن شروع میشود، شبیه نبود.