اجتماعي بودن هنر به معناي سياسي بودن آن نيست. هنرمند بايد از اجتماع پيام بگيرد و آن را پالايش كرده و به صورت پختهتر به اجتماع تحويل دهد. هنرمند به اجتماع خط ميدهد و در واقع پيشرو دانشمندان است. همواره در هر جنبش و انقلابي، موسيقي به عنوان يكي از تاثيرگذارترين هنرها نقشآفريني كردهاست. در جريان انقلاب مشروطه نيز پيوند شعر و موسيقي و خلق آثار مردمي تاثير شگرفي بر حركت مردم به سوي آزاديخواهي داشته است.اما اين تاثير در زمان مشروطه متقابل بوده است زيرا به همان نسبت انقلاب مشروطه در ديدگاه مردم و روشنفكران نسبت به موسيقي تغييراتي ايجاد كرد.
در گفتوگو با داريوش پيرنياكان نگاهي به تاثير متقابل موسيقي و انقلاب مشروطه داشتيم. داريوش پيرنياكان گرگري در سال ۱۳۳۴ در شهر گرگر (هاديشهر) از توابع شهرستان جلفا در استان آذربايجان شرقي متولد شد. او آموختن تار را از ۱۲ سالگي در شهر تبريز و نزد محمدحسن عذاري (از شاگردان درويشخان) آغاز كرد. پيرنياكان از سال ۱۳۵۳، در رشته موسيقي دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد و همزمان فراگيري دوره عالي رديف موسيقي ايراني را زيرنظر استاد علياكبر خان شهنازي آغاز كرد.
او در دانشكده هنرهاي زيبا با استاد داريوش صفوت آشنا شد و از طريق او به مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايراني راه يافت. در اين مركز با استاداني چون يوسف فروتن، سعيد هرمزي و محمود كريمي آشنا شد و از آموزشهاي آنان بهره برد. پيرنياكان، پس از فارغالتحصيلي از دانشگاه تهران، همچنان تا سال ۱۳۶۷ در مركز حفظ و اشاعه موسيقي به تدريس و كار با گروههاي موسيقي ادامه داد.
او همكاري مشترك خود را با محمدرضا شجريان از سال 58 آغاز كرد كه حاصل آن كنسرتهاي متعدد در كشورهاي آمريكا، كانادا، انگليس، فرانسه، سوئيس، سوئد، نروژ و انتشار آلبومهاي ياد ايام، پيام نسيم، سروچمان، رسواي دل، آسمان عشق، جان عشاق و آرام جان بود. از او بيش از 16 آلبوم موسيقي و 4 مجموعه تصويري به بازار آمده كه 7 آلبوم با آواز محمدرضا شجريان همراه است. تكنوازي تار در ماهور و سهگاه و آثاري با صداي شهرام ناظري، حميدرضا نوربخش و صديق تعريف از كارهاي اوست. او گروه موسيقي شهنازي را تاسيس كرده و در تحقيق و پژوهش موسيقي نيز دست دارد. در رابطه با موسيقي عصر مشروطه با داريوش پيرنياكان صحبت كردهايم:
با يك نگاه كلي به كتابهاي زمان مشروطه درمييابيم كه در آن زمان دو گروه موزيسين وجود داشته است. گروه اول استادان موسيقي سنتي بودند كه چهرههايي مانند ابوالقاسم عارف قزويني، درويش خان و كلنل علينقي وزيري در اين رشته شاخص بودند و دسته ديگر در دارالفنون مشغول بودند كه از ميان آنها به چهرههايي مانند غلامرضاخان، سالار معزز، فرزندش نصرالسلطان مين باشيان و نيز سليمان خان و تقي خان دانشور ميتوان اشاره كرد. گروه اول موسيقيدانان تجددخواهي بودند كه در محضر استادان سنتي درس خوانده بودند و گروه دوم در شعبه نظامي مدرسه دارالفنون، بيشتر حاملان فرهنگ موسيقي غربي به ايران بودند كه البته با موسيقي ملي كشورشان نيز آشنايي كاملي داشتند. اين دو دسته هريك به فراخور گرايشهاي خود چه تاثيراتي در روشهاي موسيقايي آن دوره داشتند؟
انقلاب مشروطه در واقع يك انقلاب فرهنگي بود و شروع آن زمان مشخصي. اگر به تاريخ مشروطه نگاه كنيم خواهيم ديد كه در آغاز حكومت ناصرالدين شاه و حتي قبلتر از آن يعني در زمان سپهسالار جرقههايي از انقلاب مشروطه زده شد بود. حتي صنعت ملي شدن نفت هم دنباله انقلاب مشروطه است. در دوران اميركبير قانونگرايي به عنوان يك اصل مهم شناخته شد و او قانونگرايي را مطرح كرد. اصلاحات هم از اين دوران آغاز شد كه به نظم ميرزاتقيخاني مشهور است كه اين اصلاحات در واقع نشأت گرفته از قانونگرايي اجتماعي است. بعد از مرگ اميركبير اين اصلاحات به صورت كمرنگتر توسط حسين خان سپهسالار ادامه داده شد. در اين راستا ميبينيم كه سيدجمال الدين اسدآبادي به ايران میآید كه انديشه اتحاد كشورهاي اسلامي را گسترش ميداد و بعد از آن چهرههاي روشنفكري مانند طالبوف، ميرزا فتحعلي آخوندزاده يا انديشههاي نسیم شمال و روزنامههايي مانند كلكته، حبلالمتين و روزنامه ملانصرالدين در باكو منتشر ميشوند كه نداي آزاديخواهي انقلاب مشروطه را وارد بطن جامعه ميكنند. انقلاب مشروطه تاثير زيادي بر روشنفكران گذاشت و كاري كرد كه روشنفكران، خواهان تجدد شوند. در واقع اين انقلاب در پي قانونمداري روي داد. مشروطه سرآغاز آزاديخواهي و تجددطلبي در ايران بود. البته بايد بگوييم كه تجددخواهي به معناي سنتگريزي نبود و شايد بعضي چهرهها مانند تقيزاده ميگفتند كه از نوك پا تا فرق سر بايد غربي شد اما بسياري از روشنفكران ديگر، به مقوله دگرگوني و انديشه روشنفكرانه توجه داشتند.
اين تاثيرات در حوزه هنر با چه ويژگيهايي بروز يافت؟
به عنوان مثال قبل از مشروطه داستان كوتاه نداشتيم و تئاتر را به شكل امروزي نداشتيم. همچنين موسيقي در دست طبقه اشراف بود و بدين صورت در بطن جامعه به شكل امروزي وجود نداشت. اما بعد از مشروطه تحولات زيادي در زمينه موسيقي به وجود آمد. با اين حال با يك نگاه كلي ميتوان گفت كه در زمان مشروطه تحولات زيادي در عرصه موسيقي به وجود آمد كه عمق خود را به انقلاب مديون است و از نظر تاثيربخشي در شكل و شيوه به ورود موسيقي كلاسيك غربي منجر شد كه اين مقوله در زمان ناصرالدين شاه رخ داد. همچنين اميركبير با ساختن دارالفنون در تمام شاخهها از جمله پزشكي، نظامي، موسيقي و... سعي در گسترش نام و آوازه ايران در تمام ابعاد داشته باشد؛ چرا كه اميركبير به اين نتيجه رسيده بود كه در كنار پيشرفت نظامي و اقتصادي بايد فرهنگ هم رشد كند و همسان و همگن با ديگر علوم حركت كند.
بعد از احداث دارالفنون، نت توسط مسيو لومر وارد ايران ميشود. مورخان تحولات موسيقي ايراني را همپاي مشروطه ميدانند. در واقع با انقلاب مشروطه بسياري از فرمها و حالتهاي موسيقي ايراني تغييراتي اساسي يافت. سازهاي غربي و ساختنْ آثاري بر مبناي موسيقي غربي رواج يافت و ژانرهايي نظير پولكا، والس و مارش وارد موسيقي ايراني شد. گروهنوازي هم قوت گرفت و كنسرت دادن رواج پيدا كرد. آمدن نت به ايران تحولي شگرف در حوزه موسيقي را باعث شد. در اين دوران موسيقيدانهاي ما مانند درويشخان در دارالفنون تدريس ميكنند و در دسته موزيك ريتم ياد ميگيرند. درويشخان طبل كوچك ميزند و با بنيان موسيقي يعني همان ريتم آشنا ميشود. او با چهرههايي مانند مصطفي هنگآفرين، سالار معضذ و مينباشيان با تعليم در دارالفنون پايههاي موسيقي كلاسيك را در ايران بنا مينهند و نخستين اركسترهاي دربار براي سلامهاي شاهنشاهي و مراسم و اعياد تشكیل ميشود.
در اين ميان در حوزه موسيقي ايراني نيز تحولاتي صورت گرفت. ازجمله تحولاتي كه در اين دوران به وجود آمد ميتوان به گروهنوازي اشاره كرد. قبلا چينش سازها بدين صورت بود كه هركدام از سازها كنار هم قرار ميگرفتند و يك قطعه را مينواختند، اما حوادث انقلاب مشروطه منجر به اين شد كه يك قطعه به صورت پخته يعني پيشدرآمد، رنگ، آواز، تصنيف و... با هماهنگي بيشتري اجرا شد و گروهنوازي شكل جديدتري به خود گرفت. اين تحولات در انجمن اخوت كه متعلق به داماد ناصرالدين شاه بود، شكل گرفت. او هنرمندان را دور خود جمع ميكرد. با مشاهده عكسهاي هنرمندان اين انجمن كه در كتاب «سرگذشت موسيقي ايران» نوشته روحالله خالقي موجود است، ميبينيم كه سازهاي ايراني با سازهاي غربي كنار هم قرار گرفتهاند كه ميتوان اذعان داشت در اين انجمن تغييراتي از نظر فرم در موسيقي ايراني ايجاد شده است.
همزمان كه توسعه افكار سياسي در عصر مشروطه در ميان روشنفكران اوج ميگيرد، موسيقي و ترانه هم به عنوان ابزاري براي بيان افكار انقلابي و آزاديخواهي مورد استفاده قرار ميگيرد. تصنيف وطني كه براساس اشعاري سياسي و همراه با مفاهيم مليتگرايي بود در اين دوره اوج ميگيرد. اشعار عارف از نمونههاي بارز آن است. وي با استفاده مستقيم از موسيقي اصيل شهري در تصانيفش، آنها را با اشعار انقلابي ادغام كرد و در حضور جمعيت اجرا ميكرد. اين تماس موسيقي و سياست چگونه و با چه روندي در عصر مشروطه آغاز شد؟
با شروع انقلاب مشروطه، تكانهاي عجيبي در مردم و روشنفكران به وجود ميآيد و هركسي از ابزار خود در راستاي كمك به اين انقلاب بهره ميگيرد. عارف قزويني هم كه خود يك انقلابي و مشروطهخواه است از سه ابزار قوي خود؛ يعني شعر، آهنگ و آواز استفاده ميكند و شروع به ساختن تصانيف وطني ميكند. او در ديباچه ديوانش ميگويد: زماني من تصانيف وطني ساختم كه تصانيف درباره گربه ناصرالدين شاه بود. البته تا آن دوران، تصانيف تغزلي هم برگرفته از موسيقي ايراني از شيدا بهجا مانده، اما تصانيفي كه به مقولههاي اجتماعي اشاره كند و بر افكار مردم تاثير بگذارد، وجود خارجي ندارد.
عارف؛ نخستين هنرمندي است كه از موسيقي به عنوان يك ابزار براي آگاهي مردم استفاده كرده و به تبعيت از او، ملكالشعراي بهار نيز براي تصانيف موسيقي، شعر ميسرايد. همچنين در حوزه موسيقي درويشخان شروع به ساخت پيشدرآمد و گسترش آن ميكند و موسيقي ايراني از چارچوبهاي سنتي آن دوره بيرون ميآيد و نوع نگاه به موسيقي تغيير ميكند. در اين دوران كه عارف سرآغاز آن است و بعداز آن اميرجاهد و كلنلخان وزيري آن را ادامه ميدهند، صفحههاي موسيقي پرميشود و گرامافونها به قهوهخانهها ميآيند و مردم صداي قمر، طاهرزاده و... را گوش ميدهند.
اين درحالي است كه مردم تا آن زمان شايد در عروسيها و جشنهاي خود با مفهوم موسيقي سروكار داشتهاند، اما با انقلاب مشروطه، موسيقي به معناي واقعي خود به بطن جامعه ميرود و مردم با پاپيولار و فرهنگ عامه در عرصه هنر آشنا ميشوند. در نهايت موسيقي پاپيولار برگرفته از موسيقي رديف دستگاهي است، اما فراخور مجالس شادي است و متاسفانه با ورود موسيقيهاي امروزي به فراموشي سپرده شد و ديگر خبري از ترانههاي روحوضي كه توسط مطربها اجرا ميشود، نيست؛ چراكه اينها خود نگهدارنده بخشي از موسيقي سنتي ما بودند.
حال اين موسيقي به فراخور ظرفيتهاي خود چه تاثيراتي بر طبقات مختلف جامعه مانند روحانيون، روشنفكران و مردم عادي داشت؟
تاثير موسيقي با بالا رفتن سطح سليقه مردم ارتباط مستقيم دارد، البته تا زماني كه راديو به ميدان ميآيد كه خود نيازمند بحث مفصل ديگري است. همچنين تا انقلاب مشروطه، بحث حلال و حرام بودن موسيقي در ميان 90 درصد مردم حكمفرما بوده است. زماني كه موسيقي به متن زندگي مردم وارد ميشود مردم به فكر واداشته ميشوند كه آيا موسيقي حلال است يا حرام؟ در ميان طبقه روشنفكر هم كه موسيقي جريان داشته و در ميان آنها روز به روز بر پررنگ بودن و علمي بودن موسيقي تاكيد بيشتري ميشود. ادامه اين روند باعث ميشود كه موسيقيدانها كه تا آن زمان لقب «مطرب» دارند، ارج و قرب پيدا كرده، جزو طبقه ممتاز و روشنفكر محسوب شوند و اين روند تا جايي پررنگ ميشود كه علينقي وزيري كه سرهنگ قزاقخانه است، هنرستان موسيقي را راهاندازي ميكند و بر علم بودن موسيقي تاكيد ميكند.
از ديگر ثمرات انقلاب مشروطه، حضور محتاطانه زنان در موسيقي است. اين گروه كه تا پيش از آن هيچگونه حقي در ارائه هنر در موسيقي نداشتند، به تدريج همپاي مشروطه وارد عمل شده و حتي درويشخان و كلنل وزيري در آموزش موسيقي به زنان وارد عمل ميشوند. اين حضور چه اندازه رسمي يا غيررسمي است و بازتاب آن در جامعه چيست؟
در زمان مشروطه حضور زنان در عرصه موسيقي رسمي نميشود، اما در زمان رضاشاه و بهدليل تغييراتي كه وي به دنبال آن بود، به زنان آزاديهايي داده شد. هرچند اين تغييرات به زور صورت گرفت.
در زمان مشروطه آشكارا از موسيقي در راستاي افكار سياسي استفاده ميشود. اين نوع كاركرد را در دنيای امروز چگونه ميتوان تفسير كرد؟
مقوله هنر براي هنر سالهاست كه منسوخ شده است. يك ركن هنر زيبايي است و در ركن ديگر هنر بايد پيامدهنده، آزاديبخش و تفكرآميز باشد. هنر بدون اين اركان معنا ندارد. پس هنر موسيقي و بهطور كلي هنر در خدمت سياست نيست، بلكه تمام افكار سياسي ميتواند از افكار هنرمند كه ناشي از آزاديخواهي و احترام به افكار و عقايد يكديگر است، بهره گيرد. همچنين اكثريت حرف اصلي را ميزنند، اما بايد به راي اقليت نيز احترام گذاشت. عارف يا اميرجاهد هم در آن دوره نه جزو دموكراتها بهشمار ميآمدند نه حزب اعتداليون. آنها بر موضوع آزادي و اينكه وطن بايد آزاد باشد، پافشاري ميكنند و در واقع از يك حزب يا تفكر خاص حمايت نميكنند. اجتماعي بودن هنر به معناي سياسي بودن آن نيست. هنرمند بايد از اجتماع پيام بگيرد و آن را پالايش كرده و به صورت پختهتر به اجتماع تحويل دهد. هنرمند به اجتماع خط ميدهد و درواقع پيشرو دانشمندان است.