bato-adv
کد خبر: ۱۹۷۱۴

ربط وجودی گشت ارشاد

میم فه

تاریخ انتشار: ۲۲:۰۶ - ۰۷ بهمن ۱۳۸۷
به نفع خود آدم است که بعضی چیزها را نبیند. یعنی به قول معروف چشمش را درویش کند. قدیم‌ترها که خانه‌ها حیاطی داشتند معمولا آدم باید وقتی چشمش را درویش می‌کرد که دختر همسایه آمده باشد توی حیاط رخت پهن کند و آدم یک نظر دیده باشد. یک نظر هم اصولا از دیرباز حلال بوده اما ادامه‌ی برنامه(!) درست نبوده و آدم باید چشمش را در ادامه درویش می‌کرد. اما الان دوره‌ی چشم درویش کردن از این نظر گذشته است چون آدم می‌تواند وب‌کم بخرد و برود توی یاهو مسنجر آنقدر با دخترهمسایه ویدئو چت کند تا چشمش دربیاید! تازه اصلا موقعیت برای درویش کردن چشم به آن صورت قدیم مهیا نیست چون الان که شکر خدا به مدد گرانی زمین و تغییر الگوهای شهرسازی از سنتی قدیم به شتر گاو پلنگ جدید، تقریبا همه‌ی ما در آپارتمان‌هایی زندگی می‌کنیم که امکان اینجور رصدها از توی آنها نیست؛ و از این لحاظ چشم درویش کردن معانی دیگری پیدا کرده است. یکی از انواع منحصر بفرد این نوع چشم درویشی وقتی است که یک طنزی روی سایت فرارو رفته باشد که نباید می‌رفت چون بعضی ها را بد جوری داغان می کرد و تا دوستان تماس بگیرند و ترتیب حذف آن طنز را از سایت بدهند، یکی دوساعتی آنجا مانده باشد. این است که اگر شما احیانا از آن کسانی هستید که طنز کذا را یک نظر دیده‌اید، حلالتان؛ اما ادامه‌اش ندهید که اگر خدا را هم خوش بیاید، بعضی بندگانش را نمی‌آید...

گفتم بندگان خدا یاد آقای پورمحمدی افتادم. حالا ممکن است بگویید چه ربطی داشت، بنده هم عرض می‌کنم ربطش وجودی بود. اگر می‌گویید ربط وجودی دیگری چیست بنده هم مجددا عرض می‌کنم بروید کتاب‌های ملاصدرا را مطالعه کنید تا بفهمید ربط وجودی یعنی چه.

در این صورت یا شما آنقدر عاقلید که می‌فهمید من دارم مثل بعضی از سیاستمدارها سر کارتان می‌گذارم و یا آنقدر اهل فلسفه و منطقید که خواهید رفت کتاب‌های ملاصدرا را یک دور از سر تا ته خواهید خواند تا بفهمید ربط وجودی یعنی چه. تا آن موقعی هم که شما خواندن آنها را تمام کنید نه از من خبری خواهد بود نه از آقای پورمحمدی و نه حتی از آقای خوشوقت. خدا را چه دیدید حتی شاید هر سه تایمان را هم یکجا به خاک سپرده باشند. لااقل من و آقای خوشوقت را که حتما در یک گور خواهند گذاشت. من آنقدر عاشق ایشان هستم که نذر کرده‌ام مثل کوازیمودو (گوژپشت نتردام) آنقدر محکم آقای خوشوقت را در آغوش بفشارم که وقتی سال‌ها بعد باستان‌شناسان بخواهند استخوان‌های ما را از هم جدا کنند، تبدیل به غبار و خاکستر شویم و هیچ نشانی از ما در این دنیا نماند! البته راه‌های بهتری هم برای اینکه از آدم هیچ نشانی در دنیا نماند وجود دارد. مثل اینکه آدم را بخار کنند یا مثلا بیندازند توی حوض . ئه... نمی‌دانم چرا باز دوباره یاد آقای پورمحمدی افتادم. ایندفعه احتمالا ربطش به جای وجودی، عدمی بود!

راستی خبر داشتید قرار شده در مورد نحوه‌ی فعالیت گشت‌های ارشاد تجدید نظر کنند؟ همان گشت‌های ارشادی که در دوران وزارت کشوری آقای پورمحمدی که نیروی انتظامی زیر نظر ایشان بود؛ برقرار شد و بر طبق آن نیروهای زحمتکش و جان‌برکف نیروی انتظامی وظیفه داشتند خانم‌هایی که به نظر آن بدپوشش بودند را جلوی مردم دستگیر کنند و بعد با خفت ببرند کلانتری و پلاک بیندازند گردنشان و ازشان عکس بگیرند و با تعهد و ضامن آزادشان کنند. البته قاعدتا این کار ربطی به آقای احمدی‌نژاد که نداشت. چون ایشان همانطور که در مصاحبه‌های تبلیغاتی‌شان (البته منظورم مصاحبه های تبلیغاتی‌شان قبل از رئیس جمهور شدنشان است!) بارها فرموده‌بودند کاری به کار روسری و موی دختران مردم نداشتند و کارهای بسیار مهمتری داشتند. به همین خاطر هم من الان به جای رئیس جمهور محترم و محبوب یاد وزیر کشور محترم و محبوبشان افتادم. حالا درست است که این دو نفر میانه‌شان شکرآب شده ولی اشتراکات زیادی دارند. یکی از این اشتراکات کاندیدا شدن هر دوی این عزیزان برای ریاست جمهوری سال آینده است. آن یکی اشتراک دیگرشان اینست که در حال حاضر (یعنی از الان تا انتخابات سال آینده) هردویشان از اینکه نیروی انتظامی با افراد بد پوشش برخورد کند خوششان نمی‌آید. اصلا هیچ بعید نیست که چند روز دیگر گشت‌های ویژه‌ای از طرف نهاد ریاست جمهوری یا سازمان بازرسی کل کشور بیایند سر همین کوچه‌ی ما و با افراد بدجوششی که مزاحم افراد بد پوشش می‌شوند برخورد کنند.
******
از این به بعد می خواهم وبلاگ های طنز و یا مطالب طنزآمیز جالبی که روی وب می بینم را با نقل مطلبی معرفی کنم. امروز با خانم زهرا دری شروع می کنم که عقیده دارد دلمه یعنی سر هر کوفته ای چادر کردن! البته قسم می خورم انتخاب این مطلب که خیلی هم تند و تیز شروع شده،  با هیچ مطلب دیگری ارتباط ندارد: 

زندگي را بنويسيد : "نشادُر كردن "    هرچه شر هست ، به يك ثانيه فاكتور كردن 
آبكي بودن و زير آب زدن در حوضه !   خويشتن را همه جا ماه تصور كردن !

تك خوري كردن و گاهي همگاني خوردن     از همه بردن و تا خرخره را پر كردن
ميكروفن ديدن و جو گير شدن در هر جمع    گوش ملّي به كف آورده و خرخر كردن

در زميني كه در آن نيست كسي يار كسي    نان هر در به دري يك تنه آجر كردن 
توي آنجاي همه خلق - كه رويم نشود ! –    سفت و سر سخت و به اجبار، پنادر كردن

پشت پا بر دل بيدار هنرمند زدن     به عوض از تن ِلش دار ! ، تشكر كردن
گاه در قصر و سونا و جكوزي لوليدن   گاه با پشم و شپش چانه به آخور كردن

همه رگ : ترك و بلوچ و ته ِخط : ترك نژاد    بعد دستي به دماغ پسر لر كردن !
هر كجا جور شود ، دادن فتوا ، مثلا :     آب در شير نمودن جهت كُر كردن !

زندگي را بنويسيد همان دلمه ي پيچ     دلمه يعني سر ِ هر كوفته چادر كردن !

برچسب ها: طنز