محمد رضا تاجیک، می گوید با وجود روی کار امدن دولت یازدهم "حال ما کماکان چندان خوب نیست. اگرچه مُسَکن و آرامبخش دولت تدبیر و امید مرهمی بوده است بر رنجهای هشتساله مان، اما نمیتوان از حال و احوال چندان متفاوتی نسبت به گذشته، بهویژه در عرصه سیاسی و مدنی، سخن گفت."
روزنامه آرمان گفت و گویی با محمد رضا تاجیک استاد دانشگاه و یکی از مشاوران سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری، درباره مفهوم توسعه و نسبت آن با دولت یازدهم انجام داده است که در ادامه میخوانید.
اكنون بحثهاي متعددي پيرامون توسعه در كشور مطرح است. در ابتداي امر بفرماييد تعريف شما از توسعه چيست؟ آيا توسعه به مفهوم واقعي آن در ايران رخ ميدهد؟
در یک تعریف کلی و ساده، توسعه فرایند پیچیدهای است که طی آن جامعه از یک وضعیت به وضعیت دیگر، یا از یک دوران تاریخی به دوران دیگر، منتقل میشود. اما میدانیم «توسعه» همچون بسياري از مفاهيم انساني-اجتماعي، مفهومی اساسا غير توسعهيافته، مبهم، نارسا، ماهيتا جدالبرانگيز، و شخصيتا متباين و متناقض است. تا كنون مدلولی استعلایی یا مصداقی واحد و ثابت و قابل تعميم براي اين مفهوم یافت نشده است.
به بیان دیگر، كماكان دال «توسعه» دال تهی و شناوری است که در بستر گفتمانهاي مختلف به مدلولهاي گونهگون رجوع ميدهد. لذا، هيچ رابطه ماهوي و مستحکمی بين دال و مدلول توسعه وجود ندارد، بلكه هر نوع رابطه متصور و ممکن میان ايندو، رابطهاي قراردادي است و مفهوم توسعه مصداقهاي خود را در بستر گفتمانهاي گوناگون ميیابد. گفتمانها نيز، خود برآمده از هويتهاي زباني متمايز و سيال يا آنچه وينگشتاين آنرا بازيهاي زباني ميخواند، هستند. لذا كليتي بهنام گفتمان (اگر مجاز باشيم واژه كليت را درمورد گفتمان بهكار بريم)، خود نيز، مستمرا مشمول و موضوع عدم ثبات و صيرورت شكلي و ماهوي است. بنابراین، هر گفتماني درباره توسعه از تاريخيت و محليت خاص برخوردار است، و تقریر و تدوین يك فراگفتمان در اين عرصه (كه امكان تشريح و تبيين كامل فرايندهاي توسعه در جوامع مختلف را داشته باشد)، منتفي است.
این رابطه سيال و متغير فرايافت يا مفهوم توسعه با مصداقهايش، سلوكهاي نظري متلون و گفتمانهاي سياسي-اجتماعي متحولي را در اين عرصه موجب گرديده است. با اندك تاملي در گفتمانهاي سياسي-اجتماعي و نيز فلسفي غرب، درمييابيم كه مفهوم توسعه (توسعه سیاسی) با برقرارکردن انواع متفاوتی از رابطه با مفاهيمی همچون: تفكيك و افتراق، شهري شدن، گسترش گروههاي مياني، تمايز هويتي، گسترش گروههاي اجتماعي، گسترش نهادهاي سياسي غيردولتي، نهادينه و پيچيده شدن ساختار سياسي، عقلاني شدن نظام بوروكراسي، گسترش و كارآمدي دستگاههاي ايدئولوژيك دولت از قبيل آموزش و پرورش، رسانهها، نهادهاي حقوقي، تمركززدایي، پيدايش فرهنگ سياسي همگن و گسترش سمبلهاي مشترك سياسي بهعنوان «زبان ارتباط»، گسترش فرهنگ تساهل و مداراي سياسي، افسونزدایي و غيرتابویي شدن سياست و دولت، تعميم سياست و اجتماعي شدن آن، شكسته شدن پوسته خردهفرهنگهاي سياسي بهنفع نظم و فرهنگي فراگيرتر، غيرشخصي شدن سياست، همعرضي قدرت سياسي با ساير قدرتها در انظار عمومي و از دست رفتن مطلوبيت فينفسه آن، گسترش احساس «دولتمدار بودن» و «اعتماد به بالا» در جامعه سياسي بهعنوان منشاء مشروعيت دولت، جامعهپذيري و توانایي براي پذيرش مشاركت (رشد فرهنگ مشاركت)، معانی و تعاریف متفاوتی مییابد. بهرغم تصدیق این تلون و سیالیتِ معانی، برای تسهیل مسیر پاسخ به پرسشهای بعدی شما، اجازه بدهید در همان تعریف کلی و ساده توقف کنیم.
پس منظور محققان از توسعه همهجانبه چيست؟ آيا توسعه داراي شاخصها و پارامترهاي متعددي است؟ مفهوم توسعه پايدار به چه معناست؟ توسعه به مفهوم آزادي آمارتياسن در ايران قابل اجراست (رشد طبقه متوسط بهمعناي رشد توسعه است).
توسعه همهجانبه، توسعهای «تمامسیستمی» است. به بیان دیگر، در توسعه همهجانبه یک سیستم بهمثابه یک کلیت و تمامیت ارگانیک که اجزای آن با هم دارای ارتباط دیالکتیکی و تعاملی هستند و توسعه هر جزء (یا سیستم فرعی) در گرو جزء دیگر است، فرض میشود. گونار میردال در کتاب «توسعه چیست» خود به ما میگوید: منظور من از توسعه، حرکت رو به بالای کل نظام اجتماعی است و معتقدم به لحاظ منطقی این تنها تعریف قابل پذیرش است.
این نظام اجتماعی، علاوه بر عوامل به اصطلاح اقتصادی، تمامی عوامل غیراقتصادی را در بر میگیرد، از جمله همه انواع مصرف توسط گروههای مختلف مردم؛ یعنی مصرفی که بهصورت جمعی انجام بگیرد، سطوح و تسهیلات بهداشتی و آموزشی؛ توزیع قدرت در جامعه و تدابیر عمومیتر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. بنابراین، در یک رویکرد نهادی، نهتنها شرایط (درونی و بیرونی)، متغیرها و تغییرات به هم وابستهاند بلکه توسعه تمامی نظامهای فرعی در یک نظام اجتماعی نیز در ربط وثیق و تنگاتنگ باهم هستند.
به بیان دیگر، توسعه امری محصور و محدود به یک سیستم یا نظام فرعی و مبتنی بر علل و عوامل درونی یا بیرونی مشخص و یگانه نیست، بلکه تنها زمانی میتوان از توسعه در یک جامعه صحبت به میان آورد که تمامی نظامهای فرعی و سطوح و لایههای سازنده و پردازنده آن بهطور موزون و همافزا توسعه یابند، در غیر اینصورت، با پدیدهای به نام «کاریکاتوریزه» شدنِ جامعه مواجه خواهیم بود که حاصل آن چیزی جز یک «جامعه بیریخت» نخواهد بود. یک جامعه بیریخت نه تنها یک جامعه عقبمانده، که جامعهای بحرانزا و بحرانزی است. برای نمونه، تاملی در ایرانِ قبل از انقلاب داشته باشید: توسعه ناموزون (که به تعبیر فوکو عین ارتجاع و عقبماندگی بود) جز به فربهشدنِ غیرعادی یک مولفه قدرت یا یک نظام فرعی- یعنی مولفه قدرت نظامی- و ضعیف و نحیف و توسعهنایافته باقی ماندن سایر مولفهها و نظامهای فرعی منجر نشد. از آنجا که مفهوم توسعه مفهومی اعتباری است و نه جوهری، شناسهها و شاخصههای آن نیز اعتباری است. به بیان دیگر، با هر مصداق و مدلولی که برای آن اعتبار میکنیم، خوشه توصیفات آن نیز متفاوت میشود.
برای گریز از این تلون، تلاش شده است که روح سرکش این مفهوم توسط مهمیز خوشه توصیفات تعریف و تثبیتشده رام گردد، اما کماکان بسیارند که به دیده تردید در این شناسهها و شاخصها مینگرند. البته با این تردید، آدمي بدين معنا رهنمون نميشود كه ميتوان ميان متنهاي توسعه ديواري به بلنداي ديوار چين بنا نهاد و هويتي شفاف و ناب براي آنان تعريف نمود. يك متن توسعه حاصل تجميع و تبلور دقايق سازنده و پردازنده ساير متون است. بر اساس منطق «تكرارپذيري» (آنگونه كه دريدا آن را ميفهمد) نشانههاي زبانشناختي و ماوراي زبانشناختي قابليتِ تكرار شدن در بستر گفتمانها و متنهاي گونهگون را دارند. يك نشانه و يا هويتِ معرفتشناختي آنگاه كه جامه زبانشناختي بر تن ميكند مرز و بستر واحد و ثابت نميشناسد. بگذارید از همینجا ورودی به پاسخ قسمت آخر پرسش شما داشته باشم. تجربت تاریخی نشان داده است که جوامعی همچون ایران را، نمیتوان در قاب و قالب پارادایمهای علمی و نظری توسعه (آنگونه که در غرب مطرح هستند) طبقهبندی کرد. در این جوامع عمدتا شاهد نوعی توسعه از بالا و توسعه ناموزون و تکمولفهای هستیم.
بحثي كه سالها فعالان سياسي با آن دست به گريبان هستند اولويت توسعه سياسي يا توسعه اقتصادي است. به عنوان يك استاد دانشگاه و يك فعال سياسي اولويت كشور را كدام ميدانيد؟ آيا مفهوم كلي و تعبير درست توسعه به همين معناست كه توسعه مولفههایي چون سياسي، انساني، فرهنگي دارد كه بدون آن پيشرفت محقق نميشود؟
همانگونه که در پاسخ به پرسشهای فوق مشخص است، من توسعه را یک امر تمامساحتی و انداموار (ارگانیکی) میدانم، بنابراین، برجسته کردن یک ساحت و اولویت دادن بدان را نشان و نشانه ناموزونی و ناخوشی سیستم میدانم. اگر بخواهم برای جامعهای همچون جامعه امروز ایرانی از اولویتی سخن بگویم، تردیدی ندارم که آن «اولویت» فرهنگ است. تا بسترهای فرهنگی فراهم نشوند ما نه سیاست خواهیم داشت و نه توسعه.
ما چگونه ميتوانيم از راهكار توسعه به آزادي و دموكراسي دست پيدا كنيم؟
در یک رویکرد مدرن، ما از توسعه انتظار داریم که بستر و زباني را فراهم آورد كه بتوان آزادي و برابري و دموکراسی را محقق كرد. به بیان دیگر، در این رویکرد، توسعه متضمن آزادی و دموکراسی است. اما این توسعه باید توسعهای موزون و همهگستر و پایدار باشد و حاملان و عاملان آن نهتنها دولت که تمامی نهادهای مدنی و مردم بنیاد باشند.
آيا نهادهاي مدني، تشكلها و احزاب نقشي در توسعه دارند؟ اگر دارند اين نقش به چه ترتيب مثمر ثمر واقع ميشود؟
نهادهای مدنی و احزاب سیاسی هم عامل توسعه و هم حاصل آن هستند. جامعه توسعهنایافته جامعهای فاقد مدنیت، یعنی فاقد نهادهای مدنی و احزاب سیاسی است. اما توسعه موزون و تمامساحتی و پایدار نیز جز با مشارکت فعال نهادهای مدنی ممکن نمیگردد. در ایران امروز، چنانچه بخواهیم از چنبره «توسعه ناموزون»رهایی یابیم، گریز و گزیری جز فراهم کردن بستر لازم برای رویش و پیدایش و بالندگی نهادهای مدنی و احزاب سیاسی نداریم.
اينكه در تاريخ گفته ميشود، نفت مانع اصلي توسعه در ايران است آيا اين بحث واقعيت علمي دارد يا صرفا برداشتي عوامانه است؟
این یک عادتواره دیرینه صاحبان تصمیم و تدبیر در این مرز و بوم است که همواره تقصیر سوءتدبیر خود را به گردن فلک و روزگار و پای رقیب و رفتگان و... بیندازند. در تاریخ معاصر ما، نفت همواره با چهرهای پرومتهای یعنی آب و آتش نقش ایفا کرده است: یعنی هم تهدید بوده است و هم فرصت، و هم عامل توسعه بوده است و هم مانع توسعه. پس، در یک کلام، این همواره دولتها بودهاند که مانع توسعه بوده، نه نفت.
اگر درآمد نفتي مانعي براي توسعه نيست، پس چرا مهمترين عامل فساد اداري در يك سال گذشته درآمد نفتي بوده است؟
این مشکل تمامی دولتهای رانتیر است. دولتهای رانتیر دولتهایی هستند که برای تامین و تحفظ قدرت و ثروت خود به تکمحصولی همچون نفت امید بستهاند و یا به دیگر سخن، هویت و منزلتشان مصقولِ دستِ نفت است. این دولتها که توسعهای تکاوربیتالی دارند، همواره از توسعهنایافتگی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، ساختاری و... رنج میبرند، و همین توسعهنایافتگی است که بسترساز فسادهای گوناگون در سیستم اداری است.
پس دولت چگونه از درآمد نفتي در جهت توسعه كشور بهره ببرد؟ آيا تغيير ساختار اداري و فرهنگي جامعه موجب كنترل فساد اقتصادي و حركت به سمت توسعه پايدار ميشود؟
نخستین گام در این مسیر، نجات دادن دولت از دست خودِ رانتیری خود است. مشکل اصلی در مسیر توسعه خودِ دولت است، لذا دولت باید از میان برخیزد. توسعه موزون و پایدار از لحظهای آغاز میشود که دولت بپذیرد که یک نهاد است در کنار نهادهای دیگر، و نیز بپذیرد که نفت تنها یک مولفه قدرت است در کنار مولفههای قدرت دیگر. در یک کلام، دولت باید «از خود» و «در خود» شروع کند.
اكنون يك سال از روي كارآمدن دولت يازدهم ميگذرد. آيا دولت بر مدار توسعه حركت كرده است؟
اگر توسعه در يك معناي معرفتشناختي عبارت باشد از اينكه «حال و آينده متفاوت و بهتر از گذشته باشد»، آنگاه پاسخ به پرسش شما چندان ساده نیست، زیرا حال ما کماکان چندان خوب نیست. اگرچه مُسَکن و آرامبخش دولت تدبیر و امید مرهمی بوده است بر رنجهای هشتساله مان، اما نمیتوان از حال و احوال چندان متفاوتی نسبت به گذشته، بهویژه در عرصه سیاسی و مدنی، سخن گفت. میدانیم که از یک منظر، مدار توسعه دارای مراحل سهگانه نظريهپردازي، سياستگذاري و برنامهريزي است. دولت کنونی هنوز تصویری از مرحله نخست ارائه نکرده است، اگرچه لاجرم باید در این مسیر گام گذارد و بر مدارِ این مدار بچرخد.
دولت يازدهم چه مشكلاتي براي گام برداشتن درجهت توسعه پايدار دارد؟
مشکل بنیادین این دولت در امر توسعه، تمرکز آن بر یک ساحت یا مولفه، یعنی اقتصاد است. دولت کنونی خودآگاه یا ناخودآگاه دستاندرکار کاریکاتوریزه کردن نظام (سیستم)، یعنی برجسته کردن یک سیستم فرعی و ضعیف و نحیف نگاه داشتن سیستمهای فرعی دیگر، است. دولت کنونی دولتِ تدبیر مشکلات روزمره و فوری مردم است. این مشکلات چنان ژرف و گستردهاند که به کلید دولت استعداد و امکان گشودن درهای دیگر را نمیدهند. ترکیب دولت را نیز چندان مستعد کارگزاری پروژه توسعه همهجانبه و پایدار نمیبینم.