عبدالله رمضان زاده استاده علوم سیاسی دانشگاه، سخنگوی دولت اصلاحات و استاندار پیشین کردستان در یادداشتی در روزنامه اعتماد به بررسی و تحلیل اوضاع عراق پرداخته است.
این یادداشت به این شرح است:
تحولات اخير عراق از پيچيدگيهاي خاصي برخوردار است و لازم است همه ابعاد آن در سطوح مختلف مورد توجه قرار گيرد. عوامل و بازيگراني در سطوح مختلف ملي (عراق)، منطقهيي (خليج فارس و خاورميانه) و بينالمللي (قدرتهاي بزرگ و متوسط جهاني) در اين تحولات دخيل هستند و ساده كردن موضوع به درگيري ميان تكفيريهاي تروريست و ارتش نوعي تقليلگرايي است كه در ميان متخصصان روابط بينالمللي و علوم سياسي طرفداران چنداني ندارد. در اين نوشتار كوتاه سعي بر آن است كه در سه سطح تحليلي بر موضوع بحران اخير عراق پرداخته و سپس نتيجهگيري و پيشنهادات مورد نظر ارائه شود.
الف- سطح ملی 1- دولت عراق: در سطح ملي عراق، تحولات چند سال اخير و به ويژه پس از خروج نيروهاي امريكايي از آن كشور، دولت را از جامعيت لازم براي تحت پوشش قرار دادن تمام طوايف و جريانات سياسي كشور چند طايفهيي عراق خارج كرده است! (بيماري و از صحنه خارج شدن جلال طالباني به عنوان رييسجمهور عراق نيز از عوامل تشديد اين جهتگيري بوده است) . شدت اين جهتگيري غيرفراگير به حدي بوده است كه در وضعيتي كه بخشي از كشور به تصرف داعش و همپيمانانش درآمده است و كردها نيز برخلاف جهت دولت مركزي، توانستهاند با استفاده از فرصت، شهر مورد اختلاف كركوك را به تصرف خود در آورند، فراخوان دولت براي تشكيل جلسه پارلمان براي اعلام حالت فوقالعاده با اجابت گروههاي اصلي اهل سنت روبهرو نشده، در نتيجه امكان تشكيل جلسه ملي عراق فراهم نيامد.
اين وضعيت نشان ميدهد كه بر خلاف تبليغات وسيع دولت و رسانههاي در اختيار و طرفدار آن، در عراق اجماعي دال بر پذيرش خطر داعش وجود ندارد. اخبار برخي منابع نيز حاكي از آن است كه داعش توانسته است از ميان اهالي اهل سنت شهرهاي اشغالي به جذب نيرو بپردازد. همين جا لازم است اشارهيي به استراتژي و تاكتيكهاي نظامي داعش داشته باشيم. استراتژي داعش، حركت در يك كريدور باريك از سوريه به سوي بغداد است (اين موضوع غير از گسترش نافرماني در ساير مناطق سنينشين عراق است) و در مسير سعي بر آن است كه از شهرهاي سنينشين (اكثريت اهل سنت) گذر كند، بدون آنكه به شهرهاي شيعه يا كردنشين وارد شوند وتلاش بر آن بوده است كه از هرگونه رويارويي مستقيم نظامي با كردها و شيعيان اجتناب شود (البته به اعتقاد برخي نوعي هماهنگي با كردها نيز از قبل وجود دارد كه البته مستندي براي آن در دست نيست.) از لحاظ تاكتيكي هم از شيوههايي شبيه طالبان در ماههاي اوليه قدرتيابي در افغانستان استفاده ميكنند (استفاده از نيروهاي نفوذي اعتقادي يا خريداري شده در جبهه مقابل براي به شكست كشانيدن اردوگاه مقابل.)
الف-2: ارتش عراقبازيگر ديگر مطرح در سطح ملي در عراق ارتش آن كشور است؛ ارتشي بازمانده از رژيم بعث عراق كه بسياري از افسران آن هنوز خود را بعثي و دولت فعلي را از مسببان شكست در مقابل ارتش امريكا ميدانند. تركيب طائفي اين ارتش (شيعه، سني، كرد، آشوري، تركمن و...) زمينهساز اختلاف و رقابت و گاه دشمني ميان واحدهاي مختلف آن بوده است. اين ارتش به هيچوجه از انسجام و فرماندهي نيز برخوردار نيست و به اين لحاظ توان مقاومت در برابر حملات طايفهيي و نفوذ از بيرون را ندارد (به مثال سقوط موصل توجه شود) كما اينكه قبل از حملات اخير داعش نيز توان مقابله با تروريسم كشتارگر جدي بعثيها و تكفيريهاي ديگر را نداشت. وابستگي برخي فرماندهان به فرماندهان سابق ارشد بعثي خود كه فراري يا اخراجي هستند (و اتفاقا از تجربه و دانش بالاي نظامي نيز برخوردارند) از نقاط ضعف و مشكلات اساسي ديگر ارتش عراق است.
الف-3: شيعيانشيعيان عراق به عنوان طايفهيي كه با وجود داشتن اكثريت عددي نسبت به دو طايفه ديگر اصلي (اهل سنت و كردها) از زمان استقلال كشور همواره نقش حاشيهيي در قدرت داشتند، در دوران پس از سقوط صدام با توجه به در اكثريت بودن، به كانون اصلي قدرت تبديل شدند. اما شيعيان نيز با وجود در اكثريت قرار داشتن، از نوع خاصي از تفرق هم رنج ميبرند، جناح مالكي توانسته است با تكيه بر حمايت خارجي (ايران و ايالات متحده) قدرت را در اختيار گيرد اما مخالفاني جدي در ميان شيعيان نيز دارد. عشاير شيعه منتهياليه جنوبي عراق (بصره و اطراف آن) به دليل اينكه از ناامني در امان هستند، خود را درگير منازعات مناطق مركزي و شمالي نميكنند. كنارهگيري مقتدي صدر نيز نشان از نوعي ديگر از اختلافات در ميان شيعيان حاكم داشت. منسجمترين نيروي فعال شيعي، باقيماندههاي سپاه بدر است كه از پشتيباني مادي و معنوي ايران برخوردار است و ميتواند در شرايط خاص به عنوان نيرويي تاثيرگذار نقشي تعيينكننده در معادلات نظامي و رقابت بر سر قدرت داشته باشد و به نظر ميرسد در شرايط كنوني به سرعت فرآيند بازسازي خود را آغاز كرده است. گزارشهايي نيز توسط منابع غربي از رقابتهاي شديد گروههاي عراقي بر سر منافع اقتصادي منتشر شده است!
الف-4: كردهاكردها با وجود اختلافات داخلي خود، طي چند سال اخير پس از سقوط صدام حسين در پيگيري و دستيابي به اهداف تاريخي خود موفقترين طايفه عراق بودهاند. كردها با وجود اختلاف در اهداف استراتژيك با ايران و تركيه، نهتنها از مقابله با هر دو كشور اجتناب كردهاند، بلكه توانستند از اختلافات داخلي عراق و اختلافات منطقهيي اين دو همسايه بزرگ و قدرتمند به نفع اهداف خود بهرهبرداري كنند. در تحولات سياسي داخلي عراق تلاش كردها بر تحكيم پايههاي قدرت در دو سطح بوده است: حركت تدريجي و آرام به سوي استقلال از طريق گسترش قدرت اقتصادي و سياسي و حوزه جغرافيايي در كردستان عراق و تثبيت جايگاه حقوقي خود در درون دولت ملي عراق در تحولات اخير نيز بيشترين و فوريترين بهره نصيب كردها شد كه توانستند نيروهاي پيشمرگ خود را بهطور كامل جايگزين خلأ وجود ارتش عراق در كركوك كنند و به آسانترين وجه، اختلاف ديرينه خود با دولت عراق را بر سر اين مساله به نفع خود حل كنند. داعش نيز با توجه به شناخت از قدرت بسيج مردمي دولت اقليم كردستان، در شرايط فعلي از هرگونه مواجهه با كردها خودداري ميكند. البته سياستمداران كرد باتجربهتر از آن هستند كه فريب وعدههاي داعش را بخورند.
الف-5: اهل سنتاهل سنت عراق با وجود عدم برخورداري از اكثريت جمعيتي از زمان استقلال عراق تا پايان حكومت رژيم بعث، قدرت سياسي و اقتصادي عراق را در اختيار داشت. سقوط دولت بعث به معني از دست رفتن بسياري از مناصب اقتصادي و سياسي براي اهل سنت بود. با وجود اينكه در قانون اساسي جديد عراق از لحاظ حقوقي جايگاه مناسبي براي اهل سنت به نسبت جمعيت آنها در نظر گرفته شده بود، طي پنج سال اخير بهتدريج محدوديتهاي آنان در دسترسي به منابع قدرت سياسي و مديريتي و به تبع آن مناصب اقتصادي كاهش يافت و محدود شد. نوع رفتار دولت مالكي نيز با وجود تلاشهاي گسترده مرجعيت شيعه و مخصوصا آيتاللهالعظمي سيستاني نتوانسته است احساس كنار گذاشته شدن از قدرت را از اهل سنت دور كند! غائله هاشمي (معاون سابق رييسجمهور عراق) نيز بر بدبيني اهل سنت نسبت به مقاصد مالكي براي دور كردن آنان از قدرت، دامن زده است. تمركز اقدامات تروريستي فاجعهبار بر مناطق شيعهنشين نيز اين احساس را در بدنه جامعه اهل سنت ايجاد كرده است كه تروريستها را عليه خود ندانند و از عكسالعمل نسبت به اقدامات تروريستي و موضعگيري عليه آن خودداري كنند. تبليغات رسانههاي فراگير عربي اهل سنت نيز اين جو را تشديد كرده است!
الف-6: داعش (دولت اسلامي عراق و شام)صدام حسين در سال آخر قدرت خود و قبل از سقوط كامل رژيم بعثي، به دليل تظاهر به مقابله با ايالات متحده و اسراييل، به يكي از قهرمانان جهان اسلام (در ميان اهل سنت) بدل شده بود، به گونهيي كه اكثر نيروهاي جهادي سني از جمله القاعده در ماههاي آخر حكومت صدام حسين وارد عراق شدند تا در كنار ارتش عراق به مقاومت بپردازند. اكثريت اين نيروها پس از سقوط صدامحسين در عراق باقي ماندند و هستههاي اوليه مقاومت عليه سربازان امريكايي را شكل دادند. (البته با كمك بقاياي فراري ارتش بعث) و با توجه به تجربه و اطلاعات افسران بعثي، بهتدريج توانستند به بازيگراني فعال در عراق تبديل شوند (از طريق تخريب و ترور) اين نيروها از فرماندهيهاي به ظاهر جداگانه برخوردار بودند اما اكثريت تحت حمايت مالي عربستان و ساير شيوخ ثروتمند عرب قرار گرفتند. تحت تاثير القائات تكفيريها.
مخصوصا القاعده عراق اين نيروها از فعالان ضد امريكايي به تروريستهاي ضد شيعه و ضد دولت تحت سيطره شيعيان عراق تبديل شدند و بدينترتيب مورد حمايت نيروهاي ضدشيعه خائف از تشكيل هلال شيعي قرار گرفتند و بدينترتيب از منابع مالي سرشار جديد برخوردار شدند. تحولات سوريه و ايجاد فضاي خالي عملياتي براي نيروهاي نظامي تكفيري زمينه تشديد فعاليت جبهه جديدي از افراطيترين نيروهاي تكفيري تحت عنوان «دولت اسلامي عراق و شام» را به وجود آورد. اين گروه تمام گروههاي اسلامي غير خود را نفي ميكند و در پي تشديد بحران سوريه و نقش ايران، حزبالله لبنان و بعضا دولت مالكي در حمايت از بشار اسد و وجهه ضد شيعي خود را بيشتر كرده است.
همچنين گسترش فعاليتهاي جديد در داخل عراق و سرخوردگي اهل سنت عراق از دولت مركزي به تدريج شرايط را به بحران امروز كشانيده است. داعش تلاش كرد از مناطق سنينشين همجوار سوريه و اردن براي خود نيرو جذب كند (در كنار تكفيريهاي جمعآوري شده از سراسر دنيا مخصوصا كشورهاي عربي) و از عدم جامعيت دولت مركزي در اين جهت حداكثر بهره را برد. از لحاظ فكري داعش در انتهاي خط افراطيگري و انحصارگري مذهبي قرار دارد، بهگونهيي كه تمام مسلمانان غير از خود را به نحوي تكفير ميكنند، تفكري كاملا شبيه خوارج نهروان! تحولات اخير پس از انتخابات عراق زمينهساز گسترش حوزه فعاليت داعش با استفاده از سرخوردگي اهل سنت عراق شده است! تذكر اين نكته ضروري است كه داعش به هيچوجه نتوانسته است تمامي اهل سنت عراق را به حمايت از خود وادار كند و هنوز امكان تعامل گسترده همه طوايف عراق با يكديگر براي دفع اين شر خطرناك وجود دارد.
ب- بازيگران منطقهييتركيب اهداف، اقدامات و فعاليتهاي بازيگران داخلي عراق به گونهيي بوده است كه لاجرم پاي بازيگران خارجي (منطقهيي و بينالمللي) را به ميدان منازعه اين كشور باز كرده است، بازيگراني كه هر يك اهداف، راهبردها و منافع خاص خود را دارند، اهدافي كه گاه همسو و گاه متعارض هستند. در اين بخش از نوشتار اين بازيگران را به دو دسته منطقهيي و بينالمللي تقسيم و سپس بهطور خلاصه به تحليل رفتار آنان ميپردازم.
ب-1: ايرانپس از سقوط صدام حسين و رژيم بعثي، ايران بهعنوان تاثيرگذارترين بازيگر منطقهيي در عراق مطرح بوده است. اين تاثيرگذاري به سه دليل اكثريت شيعي عراق، وجود سپاه متشكل بدر مورد حمايت ايران و روابط گسترده و نزديك تهران و رهبران كرد عراقي بوده است. سياست خارجي ايران در عراق در دولتهاي نهم و دهم و بهطور ويژه طراحي و اجرا شده است. بدينترتيب حساسيتهاي ويژهيي را در ساير بازيگران منطقهيي برانگيخت. اين سياست با وجود تلاش براي ارتباط به همه گروههاي طائفي عراق در عمل به سوي حمايت كامل از بعضي گروهها در قدرت (گروه مالكي) كشانده شد. حمايت گسترده از اقدامت مالكي در برههيي به تنش شديد در روابط ايران و تركيه منجر شد كه خوشبختانه در ماههاي اخير در دولت يازدهم گامهاي موثري براي رفع تنش ميان دو كشور برداشته شده است. در هر صورت سياست خارجي ايران در عراق نيازمند بازآرايي و تغيير مردان عامل در آن است!
ب-2: تركيهتركيه از لحاظ سياسي به دليل تمايلات جاهطلبانه در جهان اسلام، روابط گسترده دولت اردوغان با اسلامگرايان سني محافظهكار جهان اسلام و همچنين به دليل حساسيت ويژه نسبت به اوضاع كردستان عراق و از لحاظ اقتصادي به دليل بازار گسترده عراق براي بخش خصوصي و همچنين در مسير اصلي ترانزيت سوخت كردستان عراق واقع شدن، همواره نسبت به تحولات عراق حساس بوده و طبعا اين حساسيت نسبت به نقش ايران و آنچه حذف اهل سنت از حاكميت عراق ناميده ميشود نيز خاص است! پذيرش معاون مخلوع رييسجمهوري عراق كه از سوي دولت مالكي به حمايت از تروريستها متهم شده بود موجب تنش ميان آنكارا و بغداد در سالهاي اخير شد. حمايتهاي صريح و بيپرده دولت اردوغان از مخالفان بشار اسد در سوريه نيز عاملي در جهت تشديد بحران ميان دولت مالكي و دولت اسد كه هر دو متحد ايران محسوب ميشوند از يكسو و دولت تركيه از سوي ديگر شد. دولت تركيه با وجود مخالفت تبليغاتي با تروريسم تاكنون هيچگاه اقدام عملي در مقابله با تروريستهاي تكفيري نداشته است! به اين معني كه تركيه در عين خودداري از حمايت علني از داعش، از نتيجه اقدامات تروريستها در تضعيف دولتهاي بغداد و دمشق رضايت داشته است!
ب-3: عربستانعربستان بازنده اصلي منطقهيي سقوط رژيم بعث عراق بود و سقوط صدام حسين عملا هيچ نفعي عايد اين كشور نكرده است. اين كشور به عنوان منبع اصلي حمايت مالي و لجستيك از افراطيون وهابي و تكفيري در عراق به شمار ميرود.
ب 4- اردناردن نيز بازيگري است كه به دليل همجواري با عراق و ترس از آنچه هلال شيعي در حال شكلگيري مينامند، در تمامي تحولاتي كه در عراق به نفع شيعيان (و در نهايت به نفع رهبري منطقهيي ايران شكل ميگيرد، نقش مخالف بازي ميكند و توانسته است به عنوان گذرگاه اصلي زميني حمايت از جريانات تركيبي تكفيري بعثي در صحنه عمل كند. در واقع كمكهاي مالي قطر و عربستان از گذرگاه اردن به تروريستها و ساير جريانات سني فعال در منطقه ميرسد.
ب 5- اسراييلرژيم اسراييل به عنوان بنده اصلي هرگونه اختلاف ميان قدرتهاي اسلامي و در بحرانهاي اخير عراق، سوريه و ليبي تلاش كرده است خود را ناظري بيطرف و ساكت نشان دهد، البته در مواقعي هم با سوءاستفاده از فرصت ضربههايي نظامي به مقاومت فلسطين و سوريه وارد كرده است!
ج- بازيگران فرامنطقهييج- ايالات متحده امريكابزرگترين بازيگر فعال در عراق ايالات متحده است كه مهمترين نقش را نيز در بازسازي عراق از طريق كنترل توليد و استخراج نفت در عراق دارد. ايالات متحده كه در واقع به تنهايي توانست عراق را اشغال و نظام پيشين اين كشور را سرنگون كند، با حداقل تلفات انساني نظاميان خود را از باتلاق عراق خارج كرد. به نظر ميرسد درگيريهاي طرفهاي متخاصم اسلامگرا در منطقه بيش از همه به نفع امريكا تمام ميشود زيرا درگيري تمامي نيروهاي اسلامگرا در منطقه امريكا و اسراييل را از تيررس همه آنان خارج ميكند. در بحران اخير عراق، در واقع نوعي تناقض نمادر مورد اهداف ايالت متحده به وجود آمده است، دولت فعلي ايالات متحده از يك سو نيازمند ثبات و امنيت در عراق است تا به رقباي داخلي ثابت كند تصميم به خروج نظاميان از آن كشور صحيح و به نفع منافع ملي امريكا بوده است و از سوي ديگر با درگير كردن اسلامگرايان با يكديگر خيال خود و اسراييل را از ناحيه آنان راحت كند. اين منازعات در نهايت ميتواند به تشكيل جبههيي جديد از متحدان منطقهيي امريكا بينجامد.
ج-2: روسيهروسيه كه در نتيجه اشغال عراق توسط امريكا يكي از مهمترين متحدان منطقهيي خود را از دست داده است، با دخالت مستقيم در بحران سوريه توانست يك متحد ديگر خود را (هرچند متزلزل) حفظ كند. در نتيجه بحران سوريه، نوعي منافع مشترك جديد ميان ايران و روسيه ايجاد شده است كه به نظر ميرسد منجر به همكاريهاي جدي در بحران عراق شود. روسيه در پي به دست آوردن جايگاه سنتي خود در عراق است لذا ضمن اينكه از تداوم بحران منافعي كسب ميكند، نهايتا در كنار ايران (در صورت تداوم سياستهاي كنوني) قرار خواهد گرفت.
ج-3: اروپااروپاييها (به غير از انگليس) امريكا را در جنگ عراق تنها گذاشتند. در بازسازي عراق بهطور جدي نتوانستند وارد شوند و در واقع از سوي امريكاييها طرد شدند. اكنون نيز اين بحران را مستقيم متوجه خود نميدانند، اگرچه آنان نيز با اجازه حضور مسلمانان افراطي اروپايي در جبهه داعش و ساير تكفيريها در واقع خود را از شر آنان در امان نگه داشتهاند. در حال حاضر نيز هرچه بحران و تنازع بيشتر ادامه يابد تعداد بيشتري از اين مسلمانان اروپايي كشته خواهند شد و اروپا از اين بابت نفع ميبرد.
نتيجهگيريبحران فعلي عراق، ناشي از مجموعهيي از تحولات داخلي اين كشور است و به دليل موقعيت ژئوپولتيك آن، همچون ساير منازعات از اين دست، به سرعت مورد توجه بازيگران خارجي اعم از منطقهيي و فرامنطقهيي قرار گرفته است. به نظر محققان صلح (Peace Researchers) هرگونه تحليل از بحران يا تلاش براي حل آن ضرورتا بايد منافع و نقش قدرت همه بازيگران را مدنظر قرار دهد. عدم توجه به منافع هريك از بازيگران امكان مهار بحران را كاهش يا زمان حل آن را طولانيتر ميكند. به دليل آنكه منشا بحران را داخلي دانستيم، نخستين گام در مهار آن را نيز بايد در سياستهاي داخلي عراق جستوجو كرد.
عراق كشوري به اصطلاح كثيرالمله و متشكل از طوايف مختلف است و لذا اداره آن بر اساس مبناي ساده دموكراسي به سادگي امكانپذير نيست، اگر امكان ناپذير نباشد. بنابراين تجديدنظر مالكي و همپيمانانش در نحوه اداره كشور شرط اول گذر از بحران است (خوشبختانه مرجعيت شيعه و شخص آيتاللهالعظمي سيستاني نيز چنين نظري دارند) لذا نخستين گام براي حل بحران تشكيل دولتي است كه نگاهي جامعالاطراف و پذيرنده تنوع قومي- طايفي در عراق داشته باشد و به اين اصل معتقد باشد كه عراق امن و با ثبات تنها از طريق همكاري داوطلبانه همه طوايف قابل حصول است (نكتهيي كه مورد تاكيد قانون اساسي فعلي عراق نيز هست) و تكيه بر اكثريت صرف (دموكراسي اكثريتي) يقينا به معني تداوم بحران در عراق خواهد بود. اما ايران نيز به عنوان مهمترين بازيگر منطقهيي نيازمند بازنگري در نوع روابط خود با طوايف عراقي مخصوصا شيعيان و اهل سنت از يك سو و توجه بيشتر به ديپلماسي منطقهيي از سوي ديگر است. ارتباط مستقيم با سران اهل سنت و احزاب سني مذهب عراقي بايد در اولويت كاري دستگاه سياست خارجي قرار گيرد. از سوي ديگر، حكايت كامل سياستهاي مالكي موجب واكنشهاي منفي ساير بازيگران منطقهيي قرار گرفته است. گام ديگر ايران براي حل بحران بايد از طريق توجه ويژه به ديپلماسي منطقهيي برداشته شود.
متاسفانه اشغال تمام عيار و تمام وقت شخص وزير خارجه به موضوع انرژي هستهيي (اگرچه در جاي خود صحيح و منطقي است) موجب كوتاهي نسبت به مسائل منطقهيي مخصوصا در حوزه عربي و خليج فارس شده است و به دليل كم تجربه بودن معاون ذي ربط در وزارت خارجه، عملا تنظيم سياست منطقهيي عربي و خليج فارس به نهادهايي خارج از وزارت خارجه واگذار شده است! لذا آقاي ظريف بايد شخصا يا از طريق انتصاب يكي از ديپلماتهاي كاركشته و با تجربه در اين حوزه (كه تعداد آنان نيز فراوان است) سكان تصميمگيري در اين حوزه را به وزارت خارجه بازگرداند بايد تلاش جديدي در جهت حل اختلافات منطقهيي آغاز شود كه گام اول آن ميتواند برگزاري نشستي فوري ميان ايران، تركيه و عربستان باشد.
در سياست خارجي معطوف به منافع ملي ايران ميتواند ميزبان يك نشست از سران طوايف عراق در تهران نيز باشد. از سوي ديگر بحران عراق، ميتواند زمينهيي ديگر براي همكاري ميان ايران و ايالات متحده باشد (مهمترين بازيگر منطقهيي و مهمترين بازيگر فرامنطقهيي) اين پيشنهاد قبلا در مورد سرنگوني طالبان در افغانستان عملي شده بود و ديپلمات با تجربهيي چون آقاي دكتر امينزاده به خوبي توانست از عهده تامين مافع ملي برآيد اكنون نيز فرصت ديگري است تا هم جايگاه منطقهيي ايران و هم جايگاه بينالمللي آن ارتقا يابد. در نهايت ايران نبايد همه تخممرغهاي خود را در سبد يك شخص يا حزب و گروه بگذارد و در تبليغات سياسي نيز اين نكته مورد تاكيد قرار گيرد كه نه داعش نماينده اهل سنت است و نه ارتش عراق نماينده شيعيان. داعش بايد منزوي شود، گروهي تروريست خشن كه هيچ نسبتي با اسلام بيش از يك ميليارد مسلمان سني ندارد.