امیر وفایی در روزنامه قانون نوشت: در پي پخش موفقيت آميز مراسم قرعه كشي جام جهاني از شبكه سه و نقش بر آب
شدن نقشههاي غرب در ترويج پوشش غربي در ميان جوانان ايراني؛ رئيس سازمان
صدا و سيما در نامه اي از دست اندركاران اين برنامه و خصوصا تدوينگري كه
موفق شده بود مجري خانم مراسم را به طور كامل سانسور كند، تشكر و قدرداني
كرد.
اگر غربيها ميدانستند ما در تدوين و سانسور همزمان برنامههاي پخش
زنده اين قدر پيشرفت كرده ايم عمرا ناز خانم فرناندا ليما را نميكشيدند.
در اين صورت شايد اجراي مراسم را به يكي مثل رسول نجفيان ميسپردند تا تاري
هم برايشان بزند، "ميرن آدما" را بخواند و اشك مختصري از حاضران در سالن
بگيرد. ساعاتي پس از انتشار متن نامه رئيس سازمان صدا و سيما، خانم
فرناندا ليما هم نامه اي خطاب به عزتا... ضرغامينوشت و درد دلهايي را
مطرح كرد:
***
« جناب آقاي ضرغاميسلام عليكم... پس از اجراي مراسم به محض آنكه به خانه
رسيدم با وجود خستگي برنامه شما را از اينترنت دانلود كردم و ديدم. همان
طور كه برخي از دوستان ايرانيام از جمله جناب سلحشور پيامك كرده بودند
اصلا مرا نشان نداديد. عيبي ندارد اما دوست ندارم ايرانيها فكر كنند من
دختر بي بند و باري هستم. پدرم خيلي روي اين مسائل حساس بود. او تا قبل از
ازدواجم مرا در خيابان تيمور صدا ميزد تا توجه كسي جلب نشود. به من گفته
بودند مراسم قرعه كشي زنانه و مردانه است اما وقتي لباسهايم را عوض كردم و
وارد سالن شدم ديدم مردها هم هستند.
ميخواستم مراسم را ترك كنم. گفتم
«پاي بيجوراب زشته» اما بلاتر پشت ميكروفون از همه خواست يا نگاه نكنند،
يا به چشم خواهري نگاه كنند. به جمعيت كه نگاه كردم ديدم همه گزينه دوم را
انتخاب كردهاند. خدا ميداند چقدر خجالت كشيدم و سرخ و سفيد شدم تا مراسم
تمام شد. باز جاي شكرش باقي است كه لباس صورتي ام را نپوشيده بودم. در ميان
لباسهاي جشني ام همين كه تنم بود از همه پوشيده تر است. چند وقت پيش به
طور اتفاقي برنامه گلبرگ را از شبكه سه ديدم. كارشناس داشت دخترها را نصيحت
ميكرد كه چطور بايد پوشش خود را رعايت كنند. خيلي به دلم نشست.
به شوهرم
گفتم "رودريگو گوش كن، خيلي جالبه" اما او كنترل را از من گرفت و زد شبكه
نسيم. مردم پشت ميكروفون جوك ميگفتند و رودريگو غش و ريسه ميرفت. رودريگو
هم شوهر بي غيرتي نيست. شايد باور نكنيد اما در همين مراسم به من تذكر كه
داد كه سنگين باشم و كمتر لبخند بزنم. اوايل ازدواجمان خيلي متعصب بود. يك
بار وقتي فهميد من با كمترين لباس رفتم ماست خريدم قيامتي راه انداخت.
قبلا شنيده بودم براي هنرپيشههاي زن فيلمهاي خارجي با كامپيوتر لباس
پوشيده درست ميكنيد. كاش در مورد من هم همين كار را ميكرديد.
خيلي دوست
داشتم يك بار تصويرم از برنامه نود پخش شود و نظر امير حاج رضايي عزيز را
در مورد خودم بدانم. مراسم قرعه كشي ليگ برتر شما را هم ديدم. آنجا آقاي
بهروان نقش مرا برعهده داشت. براي مسابقات بعديتان اگر مجري يا قرعه كش
خواستيد با پوشش كامل در خدمتم. از لحاظ سبيل نميتوانم با جناب بهروان
برابري كنم اما سعي ميكنم خودم را به تيپ ايشان نزديك كنم. البته شما
ناقلاها هم دو، سه بار زيرآبي رفتيد و تصويرم را نشان داديد. همان كافي بود
تا بالاي هشت هزارتا درخواست دوستي از ايران داشته باشم. البته به رودريگو
چيزي نگفتم چون خيلي روي اين مسائل حساس است. مرد است ديگر، غرورش اجازه
نميدهد تعداد فرندهايش از تعداد فرندهاي زنش كمترباشد. خلاصه ببخشيد
اگركميبيناموسي شد و واقعا قصد و غرضي در كار نبود. باشد كه روزي افتخار
همكاري با آن تلويزيون پربيننده نصيب اين حقير شود.»