با نزدیک شدن به زمان انتخابات یازدهم ریاستجمهوری، گروههای اصلاح طلب نیز درصدد حضور در این عرصه هستند و با تشکیل دادن یک شورای مشورتی با محوریت سید محمد خاتمی مصمم شدهاند تا همه گروههای اصلاحطلب را حول یک نامزد به اجماع برسانند و با کاندیدای واحد در رقابتهای انتخاباتی شرکت کنند.
با این فرض که سید محمد خاتمی تمایلی به حضور در انتخابات نداشته باشد، چهار گزینه از سوی شورای مشورتی اصلاحطلبان معرفی شدهاند که شامل اسحاق جهانگیری، محمد علی نجفی، محسن مهرعلیزاده و محمدرضاعارف است.
اما از میان این چهرهها، اخیرا بحث کاندیداتوری جهانگیری جدیتر شده است. هرچند خود او معتقد است که به صورت فردی در انتخابات حاضر نخواهد شد و تنها اگر از سوی جبهه اصلاحات به او ماموریت داده شود، حاضر خواهد بود وارد رقابتهای انتخاباتی شود.
جهانگیری مهمترين دغدغه كشور را روی کار آمدن یک دولت كارآمد میداند و معتقد است «نظام كارشناسي كشور» با وجود چنان دولتی احیا خواهد شد.
وی در تشریح دلایل مشکلات اقتصادی کشور میگوید که عامل بخشی از مشکلات تحریم است اما عمده مشکلات به ضعف مدیریتی دولتمردان مربوط میشود که بیبرنامه عمل میکنند و هیچ نظارتی هم بر عملکردشان نیست.
وی در بخش دیگری از سخنانش با انتقاد از اصولگرایان برای فرار از پذیرفتن مسوولیت عملکرد دولت نهم و دهم میافزاید که آنها نمیتوانند از قبول عملکرد ضعیف دولت فرار کنند و با این وضعیت هیچ شانسی در انتخابات آینده ندارند.
جهانگیری میگوید: اصلاح طلبان با محوریت سید محمد خاتمی جلسات منظمی را برای برون رفت کشور از وضع موجود برگزار کردهاند و در همه زمینهها توانستهاند برنامه و راهکارهای منطقی ارائه کنند که در صورت حضور نامزد واحد اصلاحطلبان، آنها با یک تیم بسیار قوی و کارآمد پا به عرصه انتخابات خواهند گذاشت. وی همچنین معتقد است که در صورت پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات، دنیا از آمدن آنها پیام خود را میگیرد و بخش زیادی از مشکلات سیاست خارجی کشور و تحریمها به مرور برطرف میشود.
گزیده گفتگوی جهانگیری با «دنیای اقتصاد» در پی میآید:
- از نظر من اقتصاد ايران بعد از انقلاب با دو موضوع جدي روبهرو بود كه يكي دولتي بودن آن و يكي نفت بود. مثلا وقتی ما در مجلس دوم قانون ماليات را تصويب ميكرديم، واقعا اگر يك كسي در آنجا ميگفت كه از بخش خصوصي به جاي 50 درصد، 80 درصد ماليات بگيريم، فكر ميكرديم كار خوبي است و «اين پولدارها هر چه پول دارند، بايد از آنها گرفت.» اصلا «اين پولدارها» را هميشه با يك تعابير منفي ميگفتند که بخش خصوصي زالوصفت است، اصلا اين طوري از آنها اسم برده ميشد در آن زمان. يا مثلا سرمايهگذاري خارجي بالاخره يك موضوعي است كه هر اقتصادي که بخواهد تحركي داشته باشد، نميتواند راجع به آن بيتفاوت باشد اما در اوايل انقلاب جزو مفاهيمي بود كه اصلا قابل طرح نبود.
- مهمترين پيام برنامه 5 ساله سوم همين بود كه ما ساختارها را به نحوي اصلاح كنيم كه موجب رشد اقتصادي كشور شود؛ وقتي نتيجه عملكرد برنامه 5 ساله سوم را هم ميبينيم، در میان برنامههاي قبل و بعد از انقلاب جزو موفق ترين نتايج بود.
- در ايران چند هزار ميليارد دلار پروژههاي بزرگ سرمايهگذاري وجود دارد كه در كشورهاي توسعهيافته چنين چيزي نيست. ما الان نميتوانيم بنشينيم و در آلمان پروژه تعريف كنيم كه سرمايهگذار بيايد و سرمايهگذاري كند، اما در ايران هنوز براي سالهاي سال ميشود چند هزار ميليارد دلار در زمينههاي زيربنايي، طرح سرمایه گذاری تعريف كرد.
- در دوره اخیر، به جای اینکه این حرکت اقتصادی کشور استمرار پیدا کند، به یکسري انگهاي خودساختهای تبدیل شد كه مثلا اينها خارجي هستند و از خارجيها پول گرفتهاند، همین سبب شد که برنامهها را كنار گذاشتند و در واقع مهمترين شاخص اقتصاد كشور كه «برنامه» بود، كنار رفت و کسانی كه نه دانشي داشتند و نه تجربهاي، فكر كردند كه نظرات شخصي شان را بر برنامه و حرکت اقتصاد كشور حاكم کنند.
- امروز اقتصاد کشور به دليل بد مصرف كردن صدها ميليارد دلار منابع نفتي دچار بيماري هلندي شده که نتيجه اين بيماري هلندي این است که صنعتی که در طول چند دهه گذشته شکل گرفته در حال فروپاشی است. طی سالهاي گذشته، واردات كشور به شدت افزايش پيدا كرده است. امروز هم کشور به دلایلی قادر نیست آن حجم از واردات را انجام دهد و تولید كشور هم افت پیدا کرده است.
- امروز کارمند یا کسی که دیگر حتی یک و نیم میلیون تومان درآمد دارد، با قیمت هایی که وجود دارد تقریبا زندگي كردن برایش دشوار شده است. هزينههاي آنها عمدتا هزینههاي پوشاک و مواد غذایی است که نرخ تورم در آنها بالاي 50، 60 درصد هست؛ يعني اگر نرخ تورم متوسط هم 30 درصد باشد در آن اقلام تورم بالا است.
- در این زمان نوعی فرار سرمايه شکل گرفته است؛ چرا که با كاهش شديد ارزش پول ملي ممكن است که انگيزهاي باشد و به راحتی نشود ریال را تبدیل به دلار کرد، ولي سرمايهگذار بخش خصوصي كه يک امید پیدا کرده بود، الان احساس ميکند که دیگر استراتژي اش استراتژي توسعه نيست. استراتژي اش تلاش براي بقا است. با این وضعیت بخش خصوصي بيانگيزه شده است. دولت هم منابع خودش را دیگر ندارد که در اقتصاد بروز پیدا کند، سرمایه گذار خارجی هم به کشور ورود پیدا نخواهد کرد، واردات و توليد كشور نیز افت پيدا كرده، در مقابل نقدينگي كشور به شدت افزايش پيدا كرده و نتيجه این اتفاقات، نمودش در سه شاخص اصلی کشور است که بيكاري، تورم و رشد اقتصادي هست.
- ما در زماني كه كمترين درآمد نفتی را در دوره اصلاحات داشتیم، حداقل6 درصد رشد اقتصادی هم داشتیم؛ ولی الان رشد اقتصادي منفي است و تورم بالاي 30 درصد و نرخ بيكاري هم بالاي 12 درصد است. اینها شاخص هایی است که نشان ميدهد اقتصاد کشور الان دچار یک رکود تورمی شده و خروج از این رکود تورمی یکی از دشوارترين كارهايي است كه بايد در اقتصاد كشور انجام بگيرد.
- ما دوره هايي را داشتیم که کشور را با 7 میلیارد دلار اداره ميکردیم، جنگ هم داشتیم که بیش از دو سوم این درآمد 7 ميليارد دلار به صورت مستقیم و غیرمستقیم برای جنگ هزینه ميشد. الان ما با 50 ميليارد دلار اين وضعيت را داریم، رشد اقتصاد منفی است و نرخ بیکاری بالایی هم داریم.
- يك بخش عمده مشکلات از زمانی ایجاد شد که دولت احساس کرد كه در مقابل هيچ كس پاسخگو نيست، هيچ كس در كشور شرايطي را به وجود نیاورد که در مقابل اقدامات غير علمي دولت توضيح بخواهد، هر تصميمي را به راحتي مي گرفت و سازمان مديريت را هم که مزاحم ميدید، منحل کرد.
- یک نفر نبود که توضيح بخواهد که چرا درآمد ارزي را بيش از قانون بودجه مصرف ميكردند! وقتی هم که دیوان محاسبات گفت که یک عدد بزرگ 10 میلیارد دلاری به خزانه واريز نشده،به سادگي از کنار آن گذشتند؛ اما بالاخره مگر اين اتفاقات ساده است؟! من فكر ميكنم كه اين عدم پاسخگويي يعني تعطيل كردن بخش نظارت و پرسشگري در بخش نهادهاي رسمي و هم در بخش نهادهاي مدني.
- شرایطی به وجود آمد که در روزنامهها هم کسی فکر نميکرد که ميتواند سوال کند. اقتصاددانان در همان سالهاي اول دولت را نقد کردند، اما به جای اینکه استقبال کنند که یک تعداد استاد دانشگاه وقت گذاشته و راجع به مسائل کشور تجزیه و تحلیل کردهاند، گفتند که اینها همان مدیران سابق هستند كه دستشان از بیت المال کوتاه شده یا اینکه عوامل جاهای دیگر هستند. یکسری تهمتها زده شده که اقتصاددانان ترجیح دادند که بعد از آن دیگرصحبت نکنند.
- مهمترين مساله اين است كه بالاخره در بين چهرههاي ملي كشور، منافع ملي گاهي اوقات قرباني منافع سياسي و باندي و گروهي ميشود. كساني كه امروز به هر دليلي نخواهند واقعيتهاي اقتصاد كشور را ببينند و برای حل مسائل مردم راهكارهاي ملي عرضه كنند، در واقع اجازه میدهند منافع ملي كشور در اين وسط قرباني شود.
- الان در مقطع فعلي كه ما نه آن نظام كارشناسي را داريم و نه پول نفت را داريم، ضعفها به صورت جدي خودش را نشان ميدهد. لذا مهمترين اتفاقي كه بايد بيفتد اين است كه اول نظام كارشناسي كشور بازسازي و احيا شود و استاد دانشگاهي كه در دانشگاهش است، احساس كند كه ميتواند و بايد راجع به مسائل كشور نظر دهد و اين نظرش مورد توجه قرار ميگيرد. ممكن است كه نظرات متفاوت و متضاد باشد؛ اما نهايتا مدير تصميم ميگيرد. من فكر ميكنم كه يكي از اتفاقات بد اين دوره، همین بوده و باید جزو اولویتهایی باشد که در دولت آینده انجام بگیرد.
- الان در جريانات سياسي، اشخاص بيشتر تعيينكننده باشند و به همين دليل هم شايد بعضي از جريانات مثل اصلاحطلب ها، الان واقعا در مظلومترين دوران تاريخي خودشان هستند. كانديدايي هم كه از اين وضع بیرون بيايد، مظلومترين كانديداي انتخابات كشور خواهد بود. همه كانديداهاي اصولگرا حداقلش اين است كه الان يك سازمان قدرتمندي را مدیریت ميکنند. امكانات مفصلي هم در آن سازمانها در اختيارشان هست. خيليها هم محدوديت برايشان قائل نيستند كه حالا از اين امكانات استفاده نكنند. حرف و حديثهاي فراواني هم در جامعه راجع به نحوه استفاده مطرح است، وقتي هم كه در راس دولت اينجوري مطرح ميشود كه از همه ابزارش دارد براي كانديدايش استفاده ميكند، ديگر در سازمانها كه پيدا است كه هيچ دغدغهاي نبايد باشد.
- من فکر میکنم در انتخابات سال 84 در مرحله اول مردم از سیاستمدارهای خودشان دلگیر شدند. یعنی مردم احساس کردند که سیاستمدارها در یک موضوعی که به سرنوشت کشور و مردم وصل است، به شدت دچار رقابتهاي درون گروهی شدند. جریان اصلاح طلب که جریان غالب بودند با 4 یا 5 شخصیت مهم و احزاب مهم و با افتراق وارد انتخابات شدند. آقایان هاشمی، کروبی، مهرعلیزاده و معین آمدند و وقتی شما آرای اینها را جمع میزنید میبینید که مردم که به همه اینها رای دادند، در مجموع آرای قابل توجهی هم بود.
- یک سری تخریبها هست که انجام ميگیرد و مردم نمیپذیرند. مثلا یک سید روحانی آیتالله زادهای مثل خاتمی که امام آن حرف را راجع به او زده، بیایند مثلا برایش کارناوال عصر عاشورا درست کنند. اصلا کسی که یک ذره انصاف داشته باشد نميتواند قبول کند که آقای خاتمی رضایت داشت که در عصر عاشورا، چنان اتفاقی بیفتد که برخلاف روح و معنویت عاشورا باشد. ولی یک وقتی هست که ميبینید به مردم روستایی در استان چهار محال و بختیاری ميگویند که پول قبرهایی که برای قبرستان روستا به شهرداری ميدهید، نصفش را به آقای هاشمی رفسنجانی ميدهیم. خب مردم ميبینند این پول دارد از جیبشان ميرود، اما نمیدانند که این پول به کجا میرود. بعد هم دیگر آنقدر گفته شده که مردم ميگویند که حتما یک چیزی هست.
- شورا را آقای خاتمی که شخصیت بزرگ مورد اعتماد اصلاح طلبها است برای اینکه تصمیمهاي اصلاح طلبها را هماهنگ کند شکل داده است. چرا که الان احزاب به لحاظ سیاسی هزینه فعالیت برایشان خیلی سنگین بوده و کار جدیدی نميتوانند انجام دهند. آقای خاتمی برای کل جریان اصلاحطلبان سعی کرده که از شخصیتهاي احزاب مختلف در آن شورا استفاده کند و در آنجا وضع موجود تبیین شود. یعنی کمیتههايي که تشکیل شد، در بخش اقتصادی تبیین ميکردند که بخش اقتصاد کشور چگونه است در بخش سیاستهاي خارجی تبیین ميکردند که در چه مقطعی هستیم.
- من فکر ميکنم که اصلاحطلبها به صحنه انتخابات خواهند آمد؛ با تیم بسیار قوی و اطمینان بخش و کارآمد که هم افرادی باشند که سابقه مدیریت مورد اعتمادمردم را داشته باشند و هم با برنامه روشن و شفافی که ارائه ميکنند و قادر هستند کشور را با همه مشکلاتی که دارد، از این مرحله عبور دهند.
- مردم ایران 45000 تومان به عنوان یارانه از دولت ميگیرند. خیلیها هم شاید این پول برایشان نیاز است که باید بگیرند و مصرف بکنند. ولی من مطمئنم که همان کسی که 45000 تومان را ميگیرد، بابت دریافت این پول خوشحال نیست، اگر یک راه دیگری دولت جلویش ميگذاشت که این پول را با کار خودش بهدست آورد نه اینکه از دولت بگیرد، مطمئنم که مردم ایران آن راه دوم را انتخاب ميکردند.
- من فکر ميکنم که اصلاحطلبها اگر کاندیدا شوند با هر تیمی هم بیایند و برنده انتخابات شوند، دنیا از آمدن اصلاح طلبها پیام خودش را ميگیرد و با آمدن اصلاحطلبها، بخش زیادی از مشکلات سیاست خارجی کشور اصلا بدون اینکه قرار باشد قدمی بردارند، حل ميشود.
- به نظر من انتخابات این دوره پیچیدهترین انتخابات تاریخ ایران است. علتش هم این است که 2 ماه به انتخابات مانده و هنوز کاندیدای اصلی جریانات معلوم نیست چه کسانی هستند. هنوز کاندیداها کارشان را شروع نکردهاند. مثلا در سال 88 در مرحلهاي که آقای خاتمی سفرهایش را شروع کرد بهمن ماه 87 بود که ایشان رفت به شیراز و بوشهر یا در سال 76 هم همین طور بود که آقای ناطق و خاتمی در دی ماه 75 شروع کرده بودند و همه هم ميدانستند که در انتخابات این دو نفر هستند.
- من تصور خودم این است که این حرفی که دوستان نزدیک آقای مشایی ميزنند که ایشان کاندیدا نميشود، این درست است و فرد دیگری نامزد دولت ميشود.