
مشخص نیست که آیا اختلافات از یک شکاف ایدئولوژیک نشات میگیرند و یا تنها ناشی از دو دیدگاه بسیار متفاوتند: رهبران درون غزه، که باید نگران در دست داشتن قدرت باشند، و رهبران خارج غزه، که باید نگران از دست ندادن حمایت دولتهای منطقه باشند. تا به حال حماس قادر به یافتن راه حلی برای این مساله که موجب ایجاد شکاف میان جناحهای سازمان شده نبوده است و به نظر میرسد به از همین روست که این سازمان همچنان قادر به یافتن جایگزینی برای مشعل که قرار بود بهار امسال کناره بگیرد نیست. دو جناح البته مشترکاتی نیز دارند که همچنان آن دو را در کنار هم نگاه داشته است: قبول مقاومت به عنوان راه اصلی احیای حقوق ملت فلسطین، بدست آوردن سهم بیشتر در رهبری مردم فلسطین و اسلامگرایی.
به گزارش سرویس بینالملل فرارو به نقل از مجلهی فارن افرز، با این وجود، دستآوردهای اخیر حماس نمیتوانند دوراهی اصلی پیش روی این گروه را بپوشانند و یا اختلافات درونی این سازمان را در نحوهی مواجهه با آن پنهان کنند. در رسانههای آمریکایی و اسراییلی اغلب تصویری از حماس ارایه شده که بر اساس آن این گروه به دنبال ریشهکنی اسراییل است و البته در بررسی موضوعات مرتبط با این سازمان توجه به این نکته مهم است. ولی با این وجود نابودی اسراییل بیش از آن که یک برنامهی عملی برای حماس باشد تنها یک نقطهی شروع ایدئولوژیک است. اما هیچگاه مشخص نشده پیش از رسیدن به این نقطهی شروع چه خواهد شد: حماس هرگز از اینکه تا زمان رسیدن به پیروزی نهایی چه باید کرد چیزی نگفته و حتی با وجود سالها حضور در حکومت خط مشی خود را برای ادارهی شهروندان تحت حاکمیتش مشخص نکرده است. بخشی از دلایل این مساله به این موضوع بازمیگردد که حماس در واقع یک جنبش چند پاره است که هر کدام از شقههای آن در جهت منافع خود کار میکنند.
رهبری ارشد سیاسی حماس پیشتر از دمشق فعالیت میکرد اما از زمان اوجگیری هرج و مرج در سوریه میان قاهره، دوحه و سایر پایتختهای خاورمیانه پخش شده است. از آن زمان رهبری در تبعید آشکارا با رهبری حماس در غزه ستیز داشتهاند. خالد مشعل، رهبر اصلی سازمان که هماینک در دوحه به سر میبرد، و همفکرانش معمولا اتحاد با کشورهای سنی منطقه را به ایران ترجیح دادهاند و از قدرتگیری اسلامگراها در مصر، تونس و در میان شورشیان سوری حمایت میکنند. مشعل خود به شخصه از صلح با اسراییلیان به شرط عقبنشینی این کشور به مرزهای 1967 حمایت کرده است. سایر رهبران در تبعید حماس نیز به بررسی یک طرح صلح با اسراییل رغبت نشان میدهند، هر چند که میگویند چنین صلحی موقتی خواهد بود و همچنان اسراییل را به رسمیت نخواهند شناخت. بخشی به دلیل عملگرایی حماس و بخشی هم به علت قبول این واقعیت که جنبش حماس در قدرت قرار گرفته باعث شده است تا رهبران عرب در نهایت به بایکوت غیررسمی غزه پایان دهند و در ماههای اخیر امیر قطر و نخست وزیر مصر به این باریکه سفر کردهاند.
با این وجود ارتقای جایگاه حماس ممکن است به جای اینکه اختلافات میان رهبران در غزه با رهبران در تبعید را کاهش دهد، آنها را شدیدتر کند. آنطور که مارک پری، مورخی که تحولات فلسطین را دنبال میکند، میگوید نخست وزیر حماس، اسماعیل هنیه از برقراری روابط نزدیک با ایران حمایت میکند. در همین راستا هنیه در ماه فوریه دیدار گرمی با مقامات تهران داشت که موجبات خشم رهبران عرب را فراهم آورد و از آن زمان رهبران کشورهای عربی با سردی با وی برخورد کردهاند و دیدار با سایر رهبران حماس را به دیدار با او ترجیح دادهاند. هنیه هیچ رغبتی به گفتگو بر سر ایجاد دو کشور مستقل نشان نداده و سایر رهبران ساکن غزه نیز پس از محاصرهی غزه از سوی اسراییل و دو جنگ نابرابر در سالهای اخیر بیش از پیش سازشناپذیر شدهاند. رهبری حماس در غزه مقاومت همهجانبه را به هر نوع سازش سیاسی ترجیح میدهد.
مشخص نیست که آیا اختلافات از یک شکاف ایدئولوژیک نشات میگیرند و یا تنها ناشی از دو دیدگاه بسیار متفاوتند: رهبران درون غزه، که باید نگران در دست داشتن قدرت باشند، و رهبران خارج غزه، که باید نگران از دست ندادن حمایت دولتهای منطقه باشند. تا به حال حماس قادر به یافتن راه حلی برای این مساله که موجب ایجاد شکاف میان جناحهای سازمان شده نبوده است و به نظر میرسد به از همین روست که این سازمان همچنان قادر به یافتن جایگزینی برای مشعل که قرار بود بهار امسال کناره بگیرد نیست. دو جناح البته مشترکاتی نیز دارند که همچنان آن دو را در کنار هم نگاه داشته است: قبول مقاومت به عنوان راه اصلی احیای حقوق ملت فلسطین، بدست آوردن سهم بیشتر در رهبری مردم فلسطین و اسلامگرایی.
حماس از زمان شکلگیری در سال 1987 همواره به دنبال آن بوده تا به قدرتی برابر با فتح دست یابد. پس از آنکه در سال 2007 تا حدود زیادی به این مهم دست یافت، توانست با متعهد نشان دادن خود نسبت به مقابله با اسراییل و اسلامگرایی، فتح را کاملا به حاشیه براند. در مقابل فتح سکولار باقی ماند و حتی پذیرفت که اسراییل را به رسمیت بشناسد. با این همه اما با وجود آنکه دو دهه از نشست اسلو میگذرد فتح همچنان دستاوردی برای ارایه ندارد. همزمان حماس نیز از زمان سال 2006 در معرض رایگیری قرار نگرفته است. نظرسنجیها نشان میدهد که فلسطینیان، علیالخصوص اهالی غزه، صبر خود را در برابر حماس از دست دادهاند. اما هر درگیری با اسراییل فرصت بیشتری برای این جنبش میخرد.
تا همین یک هفتهی پیش اسراییل تلاشهای محمود عباس رهبر سالخوردهی فتح را برای تبدیل فلسطین به عضو ناظر در سازمان ملل را به شدت محکوم میکرد. بر اساس گزارشها وزارت امورخارجه اسراییل به دنبال آن بود تا با فلج کردن دولت در کرانهی باختری و پرداخت نکردن مالیات به دولت فتح کیش او را پاسخ دهد. چنین کاری موجب خواهد شد تا کرانه باختری نیز با تحریمهایی همچون چیزی که حماس در غزه با آن روبهروست دست به گریبان شود. شدت دنبال چنین کاری کاملا در مسیر اهداف بلندمدت رهبران حماس، چه آنهایی که در غزهاند و چه آنهایی که در تبعید، خواهند بود؛ یعنی به چنگ آوردن نقش فتح در نمایندگی کردن کلیهی مردم فلسطین.
علاوه بر اینها تحولات منطقه نیز موقعیت حماس را تقویت کرده است. خاورمیانهی فعلی با خاورمیانهی سال 2008 و 2009 که در آن اکثر رهبران عرب بیتفاوت تنها نظارهگر حملات و بمباران غزه از سوی اسراییل بودند فرق میکند. در آن درگیری 1387 فلسطینی و 13 اسراییلی کشته شدند. حسنی مبارک حتی در این حمله با اسراییلیها همدست بود و همزمان غرب و اعراب پولهای فراوان در اختیار دولت فتح در کرانهی باختری میگذاشتند تا حماس را تضعیف کنند. شرایط منطقه حال به کلی متفاوت از گذشته است.
با وجود طرفداری گرم اولیهی اخوان از حماس دولت مصر همچنان تغییر خاصی در سیاستهای پیشین خود در قبال این گروه نداده است. همچنان مرز خود با غزه را نگشوده و ضمنا حاضر نیست کاری انجام دهد که باعث شود اسراییل مسئولیت غزه را به گردن این کشور بیاندازد. در طول مذاکرات آتشبس، اسراییل گفت که مصر مسئول حفظ صلح خواهد بود. اما فارق از این که اسراییل چه بگوید زبان توافقنامه و واقعیت موجود نشان میدهد که اسراییل به خاطر پافشاری مصر مجبور به توافق با حماس شده و در ضمن مصر نیز هیچ تضمینی در قبال رفتار حماس به اسراییل نداده است. این موضوع دستآوردی برای اخوانالمسلمین محسوب میشود. همزمان با رشد نفوذ اخوانالمسلمین و مصر احتمالا رهبران در تبعید حماس که مطلوب مصرند موقعیت بهتری در برابر رهبران سازشناپذیر غزه خواهند یافت.
حماس حال رقبای دیگری هم دارد که باید نگرانشان باشد. تا دو سال پیش جنبشهای اسلامی در خاورمیانه از بیرون نظارهگر اوضاع بودند و علیه رهبران سکولار ملیگرا موضع میگرفتند. در حقیقت حماس و حزبالله در آن زمان تنها جنبشهای اسلامی بودند که میتوانستند ادعا کنند از طریق صندوقهای رای به قدرت راه یافتهاند. حال اوضاع فرق کرده است. اخوانالمسلمین در مصر دولت تشکیل دادهاند. اسلام گرایان در انتخابات تونس به پیروز رسیدهاند. اسلامگرایان حتی در لیبی و در میان شورشیان سوری به کانونهای قدرت بدل شدهاند.
حماس همواره خود را به عنوان صدای مقاومت معرفی کرده است اما همچنان که غزه پس از جنگ اخیر به دنبال بازسازی خود است این سازمان نیز باید پاسخگوی عملکرد ضعیف خود در دولتداری باشد. رهبران در تبعید حماس شاید از نظر غربیها منطقیتر به نظر برسند، اما آنها کسانی نیستند که باید غزه را کنترل و دولت را مدیریت کنند. حماس اگر میخواهد آنچه را که به دنبالش است، یعنی گرفتن نقش اصلی در رهبری فلسطینیها، را به دست بیاورد، ابتدا باید شکاف درونی خود را ترمیم کند که در غیر اینصورت با خطر انشعاب روبرو خواهد بود. در صحنهی سیاسی شدیدا دستخوش تغییر دنیای عرب حماس برای باقی ماندن باید برنامهای دقیق و سازنده برای متقاعدکردن شهروندان تحت حاکمبت خود ارایه دهد.
منبع: Foreign Affairs