زن ميانسالي در دادگاه گفت: شوهرم اهل سفر و خوشگذراني با دوستانش است و علاقه داشت من، مانند او باشم در حالي كه خانواده من اهميت بيشتري دارد. سي سال يكديگر را با اخلاقهاي متفاوت تحمل كرديم اما ديگر نميخواهيم سالهاي آخر عمرمان را به اجبار در كنار يكديگر سپري كنيم.
به گزارش ايسنا، زوج ميانسالي در دادگاه خانواده حضور يافتند و درخواست طلاق توافقيشان را بعد از گذشت 30 سال زندگي مشترك به قاضي دادگاه ارائه دادند.
مرد ميانسال بياعتنا به حضور همسرش خطاب به قاضي گفت: 25 سال داشتم كه با همسرم ازدواج كردم در آن دوران مانند جوانهاي امروزه وقتي براي آشنايي با يكديگر نداشتيم و فاصله ميان آشنايي تا ازدواجمان يك هفته بود.
اين مرد ميانسال كه 55 سال سن داشت، افزود: از همان ماههاي اول زندگيمان متوجه شدم كه همسرم آن شخص مورد علاقه من نيست اما شايد به دليل ترس از بزرگترها، هرگز نتوانستم اعتراض كنم و اكنون بعد از گذشت سيسال زندگي اجباري تصميم به جدايي گرفتهايم.
وي بيان كرد: همسرم، زن فداكار و مهرباني است اما نه ميتوانستم او را خوشبخت كنم نه او توانست باعث خوشبختي من شود.
اگر تا الان به زندگيمان ادامه داديم فقط به دليل حضور فرزندانمان بود. اما اكنون همه آنها ازدواج كردند و زندگي خوبي را دارند، به همين دليل تصميم گرفتيم سالهاي پايان عمرمان را آنگونه كه دوست داريم زندگي كنيم.
در ادامه جلسه دادگاه، زن ميانسال با بيان اينكه، اي كاش همان سيسال قبل از يكديگر جدا ميشديم، گفت: اگر در آن دوران خانوادههايمان ما را حمايت ميكردند اكنون سرنوشت ديگري داشتيم، اما ترس از خانواده و حرفهاي اقوام باعث شد سيسال به ظاهر زندگي كنيم اما در اصل طعم زندگي مشترك را احساس نكرديم.
اين زن كه 50 سال داشت: افزود: شوهرم علاقه داشت همسرش مانند خودش اهل سفر و رفت و آمد با دوستان باشد، در حالي كه من اينگونه نبودم و هرگز حاضر نميشدم زندگيام را به خاطر دوستانم، خراب كنم اما زندگي شوهرم در رفتوآمد با دوستانش خلاصه ميشد و خانوادهاش برايش بياهميت بودند.
وي خاطر نشان كرد: همسرم هميشه دوستانش را به من و فرزندانمان ترجيح ميداد. اگر يكي از ما بيمار ميشد، ما را تنها ميگذاشت و به سفر ميرفت.
زن ميانسال با اشاره به اينكه فرزندانمان هيچگاه نتوانستند محبت ميان پدر و مادرشان را احساس كنند، بيان كرد: هيچ علاقهاي بين من و همسرم وجود نداشت، تا قبل از به دنيا آمدن فرزندانمان به دليل ترس از بزرگترها از جدايي حرف نزديم و بعد از آن حضور فرزندانمان اجازه نداد به جدايي فكر كنم، اما اكنون همه آنها زندگي مستقلي دارند و ما ميتوانيم بعد از سي سال از يكديگر جدا شويم و به سكوتهاي ساليانه كه بينمان وجود داشت خاتمه دهيم.
در پايان دادگاه مرد ميانسال گفت: خانهاي براي همسرم خريداري كردم تا بتواند به راحتي به زندگياش ادامه دهد.
قاضي دادگاه بعد از شنيدن اظهارات طرفين، حكم طلاق توافقي اين زوج ميانسال را صادركرد.
هرچند احترام به والدین و بزرگتران و اطاعت از سخنان و خواسته های خوب آنان برای هر انسانی خوب است ولی این موضوع گاهی به تابوی وحشتناکی تبدیل می شود که افراد خانواده مانند فرزندان یا یک زوج جوان از ترسشان قادر به بیان مشکلات خانوادگیشان به بزرگتران نمی شوند و متاسفانه باید گفت که اکنون بسیاری از ناهنجاریها ؛ مسایل و معضلات اجتماعی ما به شکل زنجیروار ریشه در اینگونه تفکرات دارند.