فرارو- قاسم توکلی؛ در آستانه برگزاری «شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد» و همزمان آغاز ریاست دوره ای ایران بر این اجلاس قرار داریم و ارگانهای مختلف در شهر تهران، از نهادهای انتظامی و امنیتی گرفته تا دستگاه سیاست خارجی، آماده میزبانی از میهمانان این اجلاس مهم می شوند.
مسئولین از ماهها قبل مشغول تهیه مقدمات برگزاری این اجلاس اند و حتی برای اولین بار در طول حیات «جنبش عدم تعهد» اقدام به برگزاری «کنفرانس علمی بین المللی جنبش عدم تعهد» در روزهای 28 و 29 تیرماه امسال نمودند تا به گفته «تقی ترابی»، دبير علمي كنفرانس، «محتوای علمی و راهبردی برای اجلاس» تهيه گردد.
کارگروههای تخصصی، نشریات و اساتید دانشگاه و دولتمردان این روزها به تحلیل و بررسی اهمیت و سابقه تاریخی این جنبش می پردازند، از کتابهای علمی در این زمینه رونمایی می شود و از تمبرهای یادبود پرده برداری می کنند و البته که همه این اقدامات در خور شأن جنبشی است که از بدو امر (1955) حرکتی ضداستعماری و آزادیخواهانه تلقی می شد.
اما آنچه در این هیاهو از پژوهشهای تاریخی و مقالات و سخنرانیهای علمی مسئولین ما جاافتاده، نقش تاریخی و غیرقابل انکار ملت ایران در فراهم نمودن بستر تاریخی لازم برای شکل گیری این جنبش و همچنین تاثیرپذیری رهبران بنیانگذار این جنبش (جمال عبدالناصر، جواهر لعل نهرو، سوکارنو، مارشال تیتو و...) از مبارزات ضد استعماری ایرانیان در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت است.
در طی حیات سیاسی چند سده اخیر ملتها، رهبران تاثیرگذار بسیاری آغازگر حرکتهای آزادیخواهانه بوده اند اما هرگز فرصت نکردند ثمره مبارزه خود را به چشم ببینند، به عبارتی آنها سنگ بنای حرکتی را گذاشته اند و دیگرانی آمده و جنبش را به نتیجه رسانده اند. به عنوان مثال:
آیا می توان از شکل گیری «سازمان ملل متحد» پس از جنگ جهانی دوم سخن گفت اما به اقدامات و اندیشه های «وودرو ویلسون» (رئیس جمهور امریکا) برای تاسیس «جامعه ملل» پس از جنگ جهانی اول سخن نگفت؟ هرچند دولت متبوع او هرگز به عضویت «جامعه ملل» درنیامد!
یا مگر می توان از بیداری مسلمانان مصر علیه استعمار بریتانیا سخن گفت اما به اقدامات و اندیشه های «سید جمال الدین اسدآبادی» و شاگردان بزرگی که در آن سرزمین تربیت نمود (همچون محمد عبده) اشاره ای نکرد؟ هر چند که با اخراج سید از مصر توسط انگلیسیها، سرانجام در آوارگی و محنت درگذشت بدون آنکه ثمره به بار نشستن بذرهایی را که در جهان اسلام کاشته بود ببیند!
یا مگر می توان به تاریخ مبارزات برابری خواهانه سیاهان امریکا، و بویژه نهضت مبارزه با نژادپرستی در دهه 1960 به رهبری «مارتین لوتر کینگ»، اشاره کرد اما از «اعلامیه آزادی بردگان» که در سال 1862 توسط «آبراهام لینکلن» صادر شد اشاره ای نکرد؟ بله لینکلن هیچگاه نتوانست شاهد دستیابی سیاهان به حقوق مدنی خود در سده بیستم باشد اما سنگ بنای برابری سیاهان و سفیدها در سده نوزدهم توسط او گذاشته شد!
حال چگونه است که مسئولین و اساتید دانشگاههای ما این روزها از تاریخ و هویت ضداستعماری و استقلال طلبانه «جنبش عدم تعهد» سخن می گویند اما حتی کوچکترین اشاره ای به نهضت ملی ایرانیان در سال 1951 که پرچمدار استقلال طلبی و عدم تعهد در جهان سوم بوده است، اشاره ای نمی کنند؟
چگونه می توان از نفی سلطه شرق و غرب سخن گفت اما به اقدامات و اندیشه های دکتر مصدق، آیت الله کاشانی و سید حسین فاطمی اشاره نکرد؟ چگونه می توان از دکترین «عدم تعهد» سخن گفت اما از تز «موازنه منفی» دکتر مصدق یا «موازنه عدمی» مرحوم سید حسن مدرس چیزی نگفت؟ آن هم در جایی که، به گواهی اسناد و مدارک، بنیانگذاران جنبش عدم تعهد و بویژه «جمال عبدالناصر» صراحتاً خود را ملهم از مبارزات ضداستعماری ملت ایران می دانند!
در «کنفرانس علمی بین المللی پیرامون جنبش عدم تعهد» که اواخر تیرماه توسط «معاونت ارتباطات و اطلاع رسانی شانزدهمین اجلاس سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد» برگزار گردید، «علی اکبر ولایتی» در سخنرانی خود برای میهمانان داخلی و خارجی، که از سراسر جهان گرد آمده بودند، در تبیین نحوه شکل گیری جنبش عدم تعهد می گوید: « اين جنبش از تصميم كشورهای مستقل برای اتخاذ يك سياست مستقل از ابرقدرت های شرق و غرب وقت آغاز شد و كشورهای هند، مصر و اندونزی و برخی ديگر از كشورهای مستقل وقت نقش مهمی در شكل گيری اين جنبش داشتند.»
وی در ادامه افزود: «كشور مصر در جهان عرب از اهميت انكارناپذيری برخوردار است و اين كشور در جهان عرب به هر طرف حركت كند، جهان عرب هم به همان سمت حركت مي كند و بايد در نظر داشت كه مصر يكی از عوامل اصلی شكل گيری جنبش غيرمتعهدها بود.»
اما همین کشور و ملت مصر، نه به ادعای ما ایرانیها که به ادعای خود آنها، در حرکت ضداستعماریشان برای ملی کردن کانال سوئز (که مقدمه ای شد بر شکل گیری جنبش غیرمتعهدها) پیرو مبارزات ملت ایران بوده اند. به فاصله چند ماه پس از شروع به کار دولت دکتر مصدق در ایران، جمال عبد الناصرموفق به سرنگونی حکومت «فاروق» گشت و در جریان «ملی شدن کانال سوئز» در 1956 در سخنرانی افتتاحیه به تجلیل از نقش دکتر مصدق بهعنوان «پیشگام ملی کردن» در کشور جهان سوم پرداخت.
همچنین روزنامه «المصری»، در بحبوحه مبارزات ملت ایران برای خارج کردن صنعت نفت خود از چنگ بریتانیا، نوشت: «نباید فراموش کرد که ایران در مبارزه با انگلستان تنها نیست، زیرا منطق واقع میگوید که مصر و کلیه دولتهایی که گرفتار زورگویی استعمار هستند، شریک درد و محنت ایران میباشند و به همین جهت مصلحت عمومی و مشترک ایجاب میکند که میان همه این کشورها همکاری برقرار باشد تا بتوانند از سختی و بدبختی رهایی یابند.»
به فاصله چهار ماه پس از ملی شدن نفت ایران، روزنامه «الاهرام» در تاریخ 9/4/1330 در مقالهای با نام «در پیرامون ملی کردن صنایع و مؤسسات در مصر و لزوم انجام آرمانهای ملی» مطلب خود را اینگونه آغاز میکند: «موضوع ملی کردن چاههای نفت ایران و خلع ید از شرکت انگلیسی بزرگی که تاکنون از آن چاهها بهرهبرداری میکرد، در کشورهای عربی تأثیر عمیقی داشته و عدهای از رجال عامل کشورهای مزبور، درصدد برآمدند راجع به ملی کردن صنایع و مؤسساتی که ممکن است ملی شود، مطالعاتی نمایند و از جمله در مصر به فکر ملی کردن بعضی از مؤسسات بزرگ خارجی
مانند مؤسسه بینالمللی کانال سوئز افتادند.»
در مقاله ای دیگر از روزنامه «المصری» با نام «درسی از ایران» به قلم «دکتر دربه شفیق» در همان زمان آمده است:
«این رویه را که ایران دنبال کرد و درواقع درسی برای ما بود، میتوان در مصر هم انجام داد. آیت الله کاشانی در پیامی که در همین روزنامه (المصری) منتشر شد به ما دستور دادند که با همان وسایلی که ایرانیها در مقابل استعمار و مستعمران مجهز شدند، آماده شویم؛ یعنی با اتحاد و اتفاق بین احزاب و دستههای مختلف مصری، پیش رفته تا به هدف مقصود برسیم. پس از انتشار این پیام مقدس (پیام آیت الله کاشانی) در روزنامه، اتحاد و اتفاق بین ما شروع شده و فقط تصمیم بین لیدرها که در راه کشور دست اتحاد به یکدیگر بدهند،هنوز اتخاذ نشده است... یک چیز برای درس
گرفتن از ایران کسر داریم و آن تصمیم است، همان کیمیای حیات ملل زندهای که میخواهند زیر آفتاب جا داشته باشند.»
همچنین در سفری كه دکتر مصدق در آبانماه ١٣٣٠ به مصر داشت، در سخنرانی خود برای مردم مصر كه فرياد «زنده باد مصدق» را با خروش تمام سرمی دادند و در گفتگوهايش با «نحاس پاشا» نخست وزير اين كشور، ایشان بر ضرورت ملی شدن كانال سوئز تأكيد می نمود، رویایی که چندسال بعد توسط ناصر محقق گشت.
نمونه ها و مستندات بسیاری از تاثیرگذاری جنبش ملی ایران بر افکار عمومی ملتهای آسیا و آفریقا، از جمله مردم سوریه و عراق، وجود دارد که ذکر همه آنها در این مقال نمی گنجد (خوانندگان محترم برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانند به مقاله بسیار روشنگرانه «تأثیرات خارجی جنبش ملی نفت ایران» به قلم «علی فرهمندعراقی» در شماره 15 نشریه «تاریخ روابط خارجی» مراجعه کنند). اما این فقط دوستان ملت ایران نیستند که به نقش مهم این ملت در بیداری جهان سوم اذعان دارند، بلکه انگلیسیها هم به نقش ایران در بیداری ملتهای خاورمیانه بارها اعتراف کرده اند:
با رستاخیز ملی ایرانیان، انگلیسیها به شدت نگران به خطر افتادن منافع استعماری خود در سراسر دنیا شدند، چرا که پیشبینی میکردند دیر یا زود حرکت ضداستعماری ملت ایران سایر ملتها را نیز بیدار کند. اظهارات «امانوئل شین»، وزیر دفاع حکومت وقت کارگری انگلیس، یکی از شواهد این امر است:«اگر به ایران اجازه داده شود که در این مبارزه پیروز شود، مصر و سایر کشورهای خاورمیانه تشویق خواهند شد از آن پیروی کنند و اقدام بعدی ممکن است ملی کردن کانال سوئز باشد.»
همچنین «آنتونی ایدن» وزیر خارجه وقت انگلستان، در کتاب خاطرات خود نوشته است:«نگرانی انگلستان از نهضت ملی ایران، بیشتر از آن جهت بود که این آتش به دیگر نقاط خاورمیانه سرایت کند. ما عملاً دیدیم که همینطور هم شد، چه جنگ «کانال سوئز» بین مصر و انگلستان و نبرد مصر و اسرائیل ناشی از همین احساسات تند میهنی مصریان علیه خارجیان بود.»
روزنامه «ديلی تلگراف» ارگان حزب محافظه كار انگليس و دشمن سرسخت نهضت ملی ايران، با نفرتی تمام سالها پس از سرنگونی دولت مصدق در کودتای امریکای-انگلیسی 28 مرداد چنين می نويسد: «در سرسرای شهرت، نام مصدق نخست وزير مخلوع ايران، در صدر صف طولانی آن عده رهبران ملی كه اقدام به تاراج اموال بريتانيا در سراسر دنيا زده اند، بياد خواهد ماند… سرمشق مرض واگيری (!) كه مصدق به جهان داد، بعد از او توسعه پيدا كرد. زيرا او نشان داد كه يك كشور ضعيف با مردم متعهد ميتواند با بريتانيا درافتاده و بمقصود برسد. صفی طولانی از شاگردان مبارز و متجاوز مصدق در سرتاسر جهان از پند و اندرز او سود بردند. سرهنگ ناصر كانال سوئز و بالاخره تمام سرمايه ما را در مصر بلعيد. سيلان (سريلانكا، كشور جزيره ای در جنوب شبه قاره هند)، و اندونزی از مصر و مكتب مصدق پيروی كرده و دست رد به سينه ما زدند.»
دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در «عصر استعمارزدایی» هم از سوی نیروهای ملی گرای منطقه و هم از سوی نیروهای اسلامگرا به عنوان چهره هایی موثر و الهام بخش در عدم تعهد ملتهای جهان سوم نسبت به قدرتهای استعماری و امپریالیستی بویژه در خاورمیانه و آسیا نگریسته می شوند و شایسته نیست اکنون توسط هموطنان خود اینچنین مورد کم لطفی و بی توجهی قرار بگیرند. از «معاونت ارتباطات و اطلاع رسانی» دولتی که شعار پیروی از «مکتب ایرانی» سر می دهد! و در پی احیای هویت فراموش شده ایرانیان در 2500 سال پیش است! دور از انتظار بود که این چنین بر هویت تاریخی و آزادیخواهانه ایرانیان چشم پوشی کند.
حتی اگر اعتراف دوستان و دشمنان را در نقش غیرقابل انکار ملت ایران در بیداری جهان سوم نادیده بگیریم باز هم همگان باید بدانند که تز «عدم تعهد» که در ایران گاه ترجمان «موازنه عدمی» و گاه ترجمان «موازنه منفی» یافته اساساً محصول شرایط بومی و ژئوپلتیک ایران است، چرا که جبر جغرافیایی کشور ما را، از بد حادثه، در طی بیش از چند قرن دقیقاً در نقطه تلاقی قدرتهای بزرگ قرار داده است.
هیچیک از دولتهای بنیانگذار جنبش عدم تعهد موقعیتی شبیه به ایران نداشته اند که برای بیش از یک قرن به صورت همزمان با بریتانیا (هندبریتانیا) و روسیه تزاری (بعدها شوروی) هم مرز باشد. این شرایط خاص ژئوپلیتیکی از یک سو مانع تسلط کامل یک قدرت استعماری بر سراسر ایران می گشت و از سوی دیگر آن را میدان نفوذ و توطئه این قدرتها قرار می داد و به همین دلیل نفی سلطه قدرتهای مداخله گر و عدم تعهد نسبت به زیاده خواهی این قدرتها در طی تاریخ این ملت مدنظر تمام رهبران ملی و مستقل ایرانی و همچنین جنبشهای مردمی ای چون نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده است:
امیرکبیر، صدراعظم قدرتمند ناصرالدین شاه جوان، که قصد داشت به اوضاع مملکت سر و سامان دهد و با درپیش گرفتن سیاستی مستقل در قبال روس و انگلیس از دخالت آنها در مملکت داری بکاهد در سال 1230 قربانی توطئه پشت پرده مزدوران همان قدرتها شد. دکتر پولاک اتریشی بعدها در سفرنامه اش نوشت: «پولهایی که به امیر میدادند و نمیگرفت همگی خرج کشتنش شد.»
نهضت مشروطه که با مجاهدت نیروهای ملی و مذهبی به پیروزی رسید، یکی از نخستین انقلابهای دموکراتیک در آسیا به شمار می رود و آنچنان منافع قدرتهای بزرگ را در ایران با خطر مواجه نمود که یک سال پس از پیروزی آن طبق قراردادی محرمانه ( قرارداد 1907) روسیه و انگلستان ایران را عملاً میان خود تقسیم کردند. نتیجه پایمردی نمایندگان ملت در مجلس مشروطه برای بیرون کشیدن ایران از زیر سلطه قدرتهای بیگانه و همچنین مبارزه با استبداد داخلی کودتای روسی محمدعلی شاه در مجلس اول، لشگرکشی ارتش روسیه تزاری به ایران در مجلس دوم و سرانجام هجوم همه جانبه روسها و انگلیسیها برای فتح تهران در بحبوحه جنگ اول جهانی بود. مورگان شوستر امریکایی در خاطراتش از اقامت در ایران نوشت: «ایران را خفه کردند.»
مرحوم مدرس که عضوی از کابینه مشروطه خواهان در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی اول بود تلاش کرد با طرح تز «موازنه عدمی» دولت را به سوی اتخاذ سیاست مستقلی از روسیه و انگلستان هدایت کند اما نتیجه ای نگرفت. چند دهه بعد مرحوم دکتر مصدق تز «موازنه منفی» را برای خلع ید شوروی و انگلستان از منابع نفتی ایران مطرح کرد که این بار نه تنها موفقیت شایانی در داخل کسب نمود که بازتابی منطقه ای و جهانی نیز یافت.
همین نگاه اجمالی به تاریخ دو سده اخیر ایران نشان می دهد که حتی پیش از آنکه کشورهایی چون مصر و هند و اندونزی و یوگوسلاوی موجودیت سیاسی بیابند، ملت ایران با رشادت در مسیر استقلال طلبی و نفی تعهد به قدرتهای استعماری شرق و غرب گام برداشته و در این راه هزینه های زیادی را نیز متحمل شده است.
حال که هیئتهایی از 120 کشور جهان راهی تهران اند بهتر نیست که مسئولین ما به همین بهانه ضمن آشتی با تاریخ خود، دیدگاههای سیاسی و جناحی را کنار گذاشته و در معرفی پیشینه و هویت ریشه دار ملت ایران به جهانیان اندکی بیشتر همت گمارند؟ در جایی که ملتهای نوظهور منطقه برای کسب اندکی پرستیژ و اعتبار در سطح جهانی اقدام به مصادره نامشروع مفاخر ادبی و سیاسی ایران می نمایند، ما چرا باید بر تاریخ پرافتخاری که خود صاحب آنیم چشم بپوشیم؟
(در بخش دوم این مقاله به بررسی زمانه و زمینه شکل گیری «جنبش عدم تعهد» و تز «موازنه منفی» در مقایسه با شرایط عصر حاضر خواهیم پرداخت و اینکه چه آینده ای برای جنبشهایی از این دست در سده بیست و یکم می توان تصور نمود.)