ایران و آمریکا حکومت هایی ریاستی دارند. بدین معنا که رئیس جمهور این دو کشور توسط مردم انتخاب میشود و برآمده از حزب برنده در انتخابات پارلمانی یا ائتلافی از آنان نیست. نظام های که فیالواقع پارلمانی نیستند.
در چنین نظام هایی رئیسجمهور شخص اول در قوه اجرائیه است و در واقع رئیس جمهور و کابینه هستند که کشور را اداره می کنند. در هر دو کشور روسای جمهور در دو دوره چهارساله پشت سر هم می توانند پست ریاست جمهوری را برعهده داشته باشند با این وجود در همین زمینه و همچنین در مورد نگرش آنان نسبت به کنار رفتن از قدرت تفاوتی اساسی بین روسای جمهور آمریکا و ایران وجود دارد.
روسای جمهور آمریکا پس از پایان دوره ریاست جمهوری خود عموما به کارهای تجاری و یا عام المنفعه روی میآورند. اینکه ماهیت کارهای عام المنفعه آنان چیست ، موضوع بحث نیست ، بلکه موضوع این است که آنان از سطح اول سیاست کناره می گیرند. نمونه های این هم در دوران اخیر کارتر ، کلینتون و جرج بوش هستند که حتی آخری هم به کارهای عام المنفعه مشغول شده است.
این افراد که پس از دوران ریاست جمهوری به ندرت کار حرفهای سیاسی درسطح اول انجام می دهند ، قابل مقایسه با روسای جمهور ایران نیستند. در ایران نخست وزیر سابق و روسای جمهور پس از دوره هشت ساله مسئولیت شان مجددا عشق رئیس جمهوری سراغ شان میآید و دوباره وارد کارزار سیاسی میشوند.
به عنوان مثال هاشمی رفسنجانی پس از هشت سال ریاست جمهوری و پس از 8 سال استراحت، مجددا میل به ریاست جمهوری کرد و به رقابت با محمود احمدی نژاد پرداخت و البته شکست خورد.
سید محمد خاتمی هم بر همین راه رفت و اگر چه از میانه راه به دلیل سیاست کلی اصلاح طلبان از انتخابات کناره گرفت، اما او هم در صدد بود که دوباره رئیس جمهور ایران شود.
این روند حتی به نخست وزیر سابق هم کشیده شد و او هم برای کسب مسئولبت دولت وارد کارزار انتخاباتی شد و احتمالا از همین حال می توان متصور شد که این روند هم برای رئیس جمهور کنونی هم تکرار شود.
به راستی چرا در ایران چنین است؟ روسای جمهور سابق ایران چه احساسی میکنند که مجددا خود را آماده کسب عنوان دیگری در قامت رئیس جمهور ایران می کنند؟ چه کار انجام نشدهای دارند که هشت سال برای انجام آن کار کم بوده است و به زمان بیشتری زمان نیاز دارند؟
اصولا کار دیگری وجود ندارد که این افراد بتوانند برای کشور انجام دهند و حتما باید خدمت آنان در قالب ریاست جمهوری باشد؟ اصلا در کشور ما ممکن است که یک رئیس جمهور سابق بی ادعای سیاسی یک کار عامه المنفعه انجام دهد؟ مثلا دو روز برود بشاگرد با مردم آنجا زندگی کند؟
یا اصلا شاید اصطلاحی با عنوان گردش نخبگان هم وجود داشته باشد، که ملتی بخواهند نخبگانی تازه را تجربه کنند و هوایی تازه را. چرا سیاستمداران ما به جای چرخش نخبگان به چرخش نوبتی مقامات روی آورده اند؟
منبع: تابناك