در یک برنامه تلویزیونی در شهریار شاهد صداقت جالب و اعتقاد عجیب درباره کرونا نگرفتن معتادان در گفتگو با یک معتاد هستیم!
بیخانمانهای دارای اختلال هویت جنسیتی، شبها در اتوبوسهای سیار شهرداری نگهداری میشوند
ما برای تأمین زیرساخت اعلام آمادگی کردیم، اما این موضوع هم ملاحظات حقوقی دارد و هم حساسیتهای فرهنگی. تشخیص اختلال هویت جنسیتی در افراد موضوعی پیچیده است و، چون تجربه اول ما است، احتمالا با خطا و اشتباه فراوان نیز روبهرو شویم. اما از آنجا که خودمان هم با موردهای ترنس بهکرات مواجه شدهایم، به این فکر افتادیم که برای آنها در شبهای سرد زمستان سرپناهی ایجاد کنیم
دخترم همواره با رویاهای خودش زندگی میکرد و همه تلاشش را به کار میگرفت تا زنی سرشناس باشد اما متاسفانه مسیر اشتباهی را رفت و به زنی معتاد تبدیل شد
فرمانده انتظامی استان تصریح کرد: تیمهای عملیات ویژه پلیس آگاهی استان پس از هماهنگیهای لازم قضائی در یک عملیات ضربتی و غافلگیرانه وارد عمل شدند و ضمن دستگیری ۲ فرد آدم ربا، گروگان ۲۸ ساله را پس از ۱۸ روز اسارت، آزاد کردند.
همسرم به فرزندانم نیز رحم نمیکرد به طوری که یک بار با شنیدن صدای جیغ پسرم وحشت زده از اتاق به آشپزخانه رفتم و دیدم او پسرم را به دلیل این که روی فرش ادرار کرده بود با میله داغ میسوزاند! خلاصه سال گذشته بعد از فوت مادرشوهرم اوضاع زندگی من وحشتناکتر شد چرا که همسرم مواد مخدر صنعتی بیشتری مصرف میکرد و در حالت توهم چاقو را زیر گلوی پسرم میگذاشت و یک بار هم پای چپم را با چوپ شکست...
روزگار یک کارتنخواب تزریقی
«ما یه روز به جایی میرسیم که دیگه زدن و نزدن فرقی نداره. انگار یه جورایی با زندگی بیحساب میشی. اولین سوزن رو که دادی زیر پوست، همون لحظه باختی. مهم نیست دیگه چقدر. قمارباز رو دیدی؟ وقتی میبازه، دیگه سر عدد و رقم باختش با وجدانش چونه نمیزنه. اون روزی که ننه بابام زنده بودن، یه جو شرم اینو داشتم که تو محلی که بابام پیشنماز مسجدش بود، رد ندم. اونا که مردن، دیگه هیچی مهم نبود. سالهاست دیگه هیچی مهم نیست جز کلنجار سر این که چطور یه روز بیشتر نفس بکشم.»
مدتی بود صداهایی میشنیدم و آن صداها به من میگفت: همسرم در غذای من دارو و سم میریزد. حتی همسرم چند بار که به او گفتم چرا این کار را میکند قهر کرد و به خانه پدرش رفت و بعد از مدتی با میانجیگری بازگشت. او چند روز قبل دوباره به خانه بازگشته بود که او را کشتم. آن روز صبح بیدارش کردم و گفتم صداها به من میگویند تو در غذایم دارو ریختی، چرا این کار را میکنی؟ او به من گفت: دیوانه شدهای. من عصبانی شدم و او را کشتم. بعد از قتل دیگر صداها را نمیشنوم.
او میگوید از آن شب به بعد کابوس میبیند و گریه میکند، اما میداند اگر بازهم در آن شرایط وحشتناک گرفتار شود شاید بدون تردید باز داخل قبر برود و خودش را در اختیار مردانی قرار بدهد که از بدبختی او برای امیال خود سو استفاده کنند. ثریا یک زن در میان زنان بی خانمان زیادی است که سرنوشتهای مشابهی دارند. او میگوید از کودکی از قبر میترسید، اما دیگر همه جاهایی که در سرما و باران جان پناه آنها است تفاوتی با داخل قبر ندارند. خیلی زرنگ باشیم در گوشه و کنار پنهان میشویم و شبها به راهروهای کنار توالتها پناه میبریم. کسی که زرنگ نیست مجبور میشود از پول کارت متروی خودش کم کند و سوار بر مترو به پارکهای شهر پناه ببرد. اما پارکها برای زنها امن نیست....
این مواد اعتیاد جسمی نمیآورند مثلاً همین گل که این چند ساله خیلی مصرفکننده پیدا کرده، اعتیاد ذهنی روانی داره و بیشتر حواسپرتی میاره. با الاسدی و ماشروم هم بچهها «تریپ» میکنند. اصطلاح good trip و bad trip یعنی اون حس و حالی که از دنیا جدات میکنه. اگه یکی سفر بدی داشته باشه ممکنه چنان خاطره بدی از مصرف مواد تو ذهنش باقی بمونه که دیگه سمت مصرف نره اما برعکسش هم هست. یه تصور ذهنی خوب و یه سفر خوب میتونه فرد رو کنجکاو کنه که دائم بخواد مصرف کنه
روزگارم سیاه شده بود، ولی هیچ کاری از دستم ساخته نبود تا این که چند روز قبل تصویر سرویس نقره ام را در سایت دیوار دیدم که برای فروش گذاشته بودند وقتی فهمیدم آن تصویر نقره هایم است به شماره تلفن فروشنده دقت کردم تازه متوجه شدم که همسرم آنها را برای فروش گذاشته است با وجود این او با بی شرمی موضوع را انکار میکرد و مدعی بود شماره تلفن اش را به اشتباه گذاشته اند.
به دلیل تغییراتی که در بعضی از ترکیبات شیمیایی مغز رخ میدهد میتوان آنها را معلول افسردگی به ویژه در زنان گرفتار اعتیاد دانست. براین اساس حتی الگوی مصرف و نوع مواد مصرف در زنان نسبت به مردان تفاوت دارد و میتوان گفت: افراد وابسته به مواد از بهداشت روان و کیفیت زندگی پایینتری برخوردارند.
هیچ مراسمی از جشن و شادی گرفته تا مراسمات مذهبی در چیاپاس بدون کوکا کولا برگزار نمی شود. طبق بررسی های انجام شده 15درصد کودکان یک یا دو ساله در چیاپاس به طور مرتب کوکا کولا می نوشند.
به گفته سرهنگ کریمی، بخش عمده ای از مواد مصرفی در باشگاه های بدنسازی تحت عنوان مواد نیروافزا در دسته مواد روان گران قرار می گیرند.
این مرد گفت: وقتی دخترم برگشت من خیلی عصبانی شدم و گفتم چرا بدون اینکه به من بگوید به سفر رفته است. من و نسترن دوباره با هم دعوا کردیم و درگیری بالا گرفت. او بهسمت من حمله کرد و وسایل خانه را شکست و من که دیگر نمیتوانستم به خشمم غلبه کنم، عصبانی شدم و او را خفه کردم. من از کاری که کردم خیلی پشیمانم، اما کنترل خودم را از دست دادم. هشت سال بود که دخترم اعتیاد داشت و زندگی ما در این مدت سیاه شده بود.
حضور در این کمپها برای نوجوانان رایگان است و آنان در مدت زمان حضور در این کمپها به انجام فعالیتهای مختلف تشویق میشوند. همچنین در جلسات مشاوره فردی، گروهی و خانوادگی شرکت میکنند تا در مورد استفاده آنان از تلفن همراه بحث کنند.
از سال ۹۶ تاکنون این مصوبه اجرا نشده است و عملا دستهایی در کار است که اجازه نمیدهند سیاستهای وضع شده در جهت کنترل مصرف دخانیات تاثیر خود را بر کاهش مصرف بگذارند.
دو هزار نفر از معتادان متجاهر بهدلیل مشکلات روحی، روانی و معلولیتهای حرکتی و همینطور بیماریهای حاد منع پذیرش دارند که باید فکری به حال آنها شود و پیشنهاد دادهایم که طرح تفصیلی منطقه ۱۲ را شهرداری در اولویت قرار دهد و یک ساختمان مناسب نیز به پایگاه پلیس مبارزه با مواد مخدر داده شود تا بتوانیم فعالیت بهتری داشته باشیم.
ستاد مبارزه با مواد مخدر به پیشنهاد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی عرضه و توزیع متادون و دیگر داروهای مخدر را به داروخانهها سپرده، که به نظر کارشناسان ایدهای منسوخ است.
در خیابان پیرزنی را دیدم که اشک ریزان و ناله کنان دستانش را رو به آسمان گرفته بود و در حالی که میگفت: خدا لعنت کند کسانی را که مواد مخدر به تو میفروشند تا تو این پیرزن درمانده را برای گرفتن پول کتک بزنی در حالی که من شبهای زیادی را بیدار ماندم تا بزرگ شوی!
دختران خاکسفید از رنجهایشان در این محله میگویند، از اعتیاد ی که مثل بختک روی آدمها، خانهها و زندگیها افتاده. از ازدواجهای زودهنگام دختران در ۱۴، ۱۵ سالگی. از اجبار برای ازدواج. از خانوادههایی که دخترانشان را رها کردهاند، در پارکها، محلهها، خانهها: «بابای من فکرش مال گذشته است، میگوید دختر نباید درس بخواند، باید شوهر کند، اما مدرسه تنها دلخوشیام است، بنشینم خانه چه کار کنم؟»