«سال ۴۲ وقتی جوان بودم به باب همایون آمدم و برای خودم این مغازه را دست و پا کردم. روبهروی باب همایون بیمارستان ۳۰۰ تختخوابی بود و از تونل زیر بیمارستان، درشکهها به کاخ گلستان میرفتند. آن سالها در کنار کت و شلوار فروشیها، مغازههای کاشیفروشی و انواع دستگاههای تایپ هم بود اما تنها کت و شلواریها ماندند. باید اهل اردبیل باشی تا بتوانی در این صنف دوام بیاوری. ما سختیهای زیادی را تحمل کردیم و حالا هم با همه مشکلات میمانیم.»