داستان تکاندهنده زندگی نادیا مراد، دختری ایزدی که از چنگ داعش گریخت
من در یک زمان، برده جنسی ۱۳ مرد بودم و گاهی در یک روز آنقدر به من تجاوز میشد که از هوش میرفتم و دیگر نمیفهمیدم کجا هستم. گاهی دست و پایم را میبستند و با زنجیر به جایی قفلم میکردند و مثل حیوان سرم میریختند و آزارم میدادند. گاهی تنم را با ته سیگار میسوزاندند و هر وقت میفهمیدند که قصد فرار دارم، سلمان، سرکرده آنها چند نفر از مردانش را میفرستاد سراغم