مرد سالخورده که به خاطر بیتوجهیهای همسرش او را با تابه به قتل رسانده است به سه سال زندان محکوم شد
رئیس پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری مردی که با همدستی دو تن دیگر راننده یک دستگاه خاور را به خاطر پارک بد به قتل رسانده بودند، خبر داد.
مردی برای فرار از رابطه عاشقانهاش دست به جنایت زد
همایون خودروی وانت نیسان دارد و با همین خودرو آبیرنگ هم روزی زن و بچهاش را به خانه میبرد. اما وقتی دلش لرزید، ماجرا رنگ دیگری به خود گرفت. او ۲۰ روز پیش از بازداشت، دختر یکی از اقوام دورش را به قتل رساند. دختر جوانی که مدعی است قصد خودکشی داشت و او در این کار همراهش بود.
متهم گفت: با شنیدن حرفهای همسرم خیلی عصبانی شدم و میخواستم خودم را بکشم، اما او مانع کارم شد. بعد تصمیم گرفتیم باهم دست به خودکشی بزنیم که دلمان برای بچههایمان سوخت و در نهایت با پیشنهاد همسرم تصمیم گرفتیم مرد راننده را به قتل برسانیم.
مادر مقتول را قسم میدهم به هر آنچه باور دارد به خاطر مادرم من را ببخشد. مادرم زن رنجکشیده و تنهایی است. مرگ برای خودم مهم نیست، اینکه مادرم اذیت میشود خیلی آزارم میدهد.
روی دستهای پیرمرد نیز آثار کبودی به چشم میخورد که نشان میداد دستهای پیرمرد بسته شده و مورد شکنجه قرار گرفته بود. متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را حدود ۴۸ ساعت قبل اعلام کردند. خانه بهم ریخته بود، اما سرقتی صورت نگرفته بود. از سویی در ورودی خانه سالم بود و تنها پنجره مشبک ورودی خانه شکسته شده بود.
"شهرام" برادرم را روی یک ویلچر گذاشت، دست و پای او را بست و یک میز را روی به روی او قرار داد و ابزارهای جراحی (چاقو، قیچی جراحی، تیغ و ...) را بر روی میز چیید درست مانند سکانسهای سریال نمایش خانگی "خ.س" که شهرام عاشق این سریال بود!
با اعترافات فریبا، کریم شناسایی و بازداشت شد و در همان بازجوییهای اولیه به قتل با همدستی ۱۷ نفر از دوستانش اعتراف کرد و گفت: اختلاف ما مربوط به چند روز و چند ماه نیست بلکه ریشه دار است. خانوادههای ما بر سر مالکیت یک زمین سالهاست که باهم اختلاف دارند و همین موضوع باعث شده بود تا من و مقتول هم رابطه خوبی نداشته باشیم.
متهمان بزودی در دادگاه محاکمه خواهند شد
با اعتراف زن میانسال، متهمان دیگر پرونده نیز بازداشت شده و با تکمیل تحقیقات به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، کیفرخواست پرونده صادر شد و متهمان بزودی در دادگاه کیفری پای میز محاکمه خواهند رفت.
۱۰ روز از ناپدید شدن زوج جوان گذشته بود که دختری قدم در یکی از کلانتریهای پایتخت گذاشت و مدعی شد میخواهد راز جنایتی تلخ را برملا کند. دختر جوان، زمانی که مقابل افسرنگهبان کلانتری قرار گرفت، گفت: ۱۰ روز است عذاب وجدان مثل خوره به جانم افتاده است. من با تهدید دوستانم و خیلی ناخواسته وارد ماجرا شدم و شاهد قتل مرد جوانی بودم، اما کابوسهای شبانه مرا وادار کرد تا به پلیس مراجعه کنم.
متهم گفت: همانطوری که در دادسرا هم گفتم قصد ما کشتن رحمان نبود و تنها میخواستیم از خانهاش سرقت کنیم. من دهانش را به قصد ساکت کردن او بستم، اما او خفه شد.
مرد جنایتکار در پی رابطه با زنی جوان شوهر او را کشته و به مرگ محکوم شده بود اما از اولیای دم رضایت گرفت.
پروندهای درباره ناپدید شدن مرد جوان تشکیل شد و گروهی از مأموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران، جستوجو برای یافتن ردی از وی را شروع کردند. درحالیکه تحقیقات پلیس آغاز شده بود، ۲۴ساعت بعد، برادر او مجددا راهی اداره آگاهی شد و اطلاعات تازهای در اختیار تیم تحقیق قرار داد.
صبح دوشنبه حمید، اما اعتراف کرد. اعترافی تلخ. او هادی را به بهانهای به زیرزمین خانهاش کشانده بود. «زیرزمین خانه را کاملا مجهز کرده بودم. ۸ پله به سمت پایین میخورد. در قعر زمین. اتاقی کوچک با سرویس بهداشتی و آشپزخانه درست کرده بودم. خانه مجردیام بود.»
رئیس پلیس آگاهی استان اصفهان بیان کرد: کارآگاهان اقدامات خود را برای دستگیری قاتلی که از صحنه متواری شده بود را از همان شب حادثه آغاز کردند، اما چون این فرد هیچ ردی از خود برجای نمیگذاشت به همین دلیل تلاشهای کارآگاهان به نتیجه نرسید.
سیروس در تشریح ماجرا گفت: روز حادثه بابک را به باغی در شهریار که پانسیون سگهای تزئینی بود بردم و در یک لحظه از غفلت او استفاده کردم و با کلتی که از قبل تهیه کرده بودم چند گلوله به سرش زدم و پس از آن هم با کمک یکی از دوستانم جسدش را به باغ متروکهای بردیم و همانجا آتش زدیم.
این معاون استاندار در خصوص علت جرم توسط متهم دستگیر شده گفت: ظاهراً اختلافاتی با مجموعه کاری خودش داشته که دستور جابجایی او را از اهواز صادر کردند و ابلاغ زده بودند که کار خود را از این پس در امیدیه انجام دهد.
زن و مرد غریبه راز قتل را فاش کردند
دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان جنوبی گفت: خانم روسری خود را دور گردن مقتول انداخته و کیان نیز با سنگ و چاقو وی را به قتل میرساند و داخل چاهی میاندازد. متهمان برای اینکه صحنه قتل را از بین ببرند، لاستیکی آتش زده و لاستیک را داخل چاه انداختند. اما لاستیک قبل از اینکه به ته چاه بیفتد بین مسیر گیر کرده و تنها قسمتی از کنار صورت مقتول سوخته بود.
حفیظ میگوید: من عاشق دختری از طایفه مقتول شده بودم. او هم به من علاقهمند بود و میخواستیم با هم ازدواج کنیم. اما زمانی که گلمحمد از ماجرا باخبر شد، از آنجا که خانواده دختر را میشناخت، کاری کرد که با این ازدواج مخالفت کنند. وقتی ازدواجم بههم خورد، کینه گلمحمد را به دل گرفتم و مصمم شدم از او انتقام بگیرم.
او که جوانی ۲۵ ساله است، گفت: ۶ سال قبل، قاچاقی و برای کار به ایران آمدم و در کارگاه ساختمانی با مقتول آشنا شدم. او وقتی دید جایی برای زندگی ندارم، اجازه داد که هرازگاهی به خانهاش بروم. همیشه از من حمایت میکرد، اما روز حادثه بهخاطر یک شوخی با هم درگیر شدیم و جانش را گرفتم.