وقتی با نسترن صحبت میکردم فهمیدم زمانی که او صیغه من بود، خیانت کرده و با مرد دیگری ارتباط برقرار و سپس با او ازدواج کرده است. این مسئله من را خیلی ناراحت کرد. نسترن در آشپزخانه داشت کار میکرد. چاقویی که برای تمیزکردن مرغ دستش بود را گرفتم و روی گلویش کشیدم و او را به قتل رساندم.