همان زمان به فکرم رسید که خودم را پسری ثروتمند جا بزنم تا اعتماد او را جلب کنم. مدتی از ماجرا گذشت و من پیشنهاد ازدواج را مطرح کردم. مطمئن بودم که پدر فرنوش بهخواستگاری من پاسخ منفی میدهد و بعد از آن میتوانستم مابقی نقشهام را اجرا کنم.
به خاطر هیجان و تنوع در زندگی از ۵ ماه قبل سرقت ها را شروع کردم و با خودروی ریو خود در ساعات ظهر هنگام پرسه زنی در خیابان از خودروهای پارک شده سرقت میکرده است....