ناآگاهی جنگ افروزان از نظام بین الملل
هدف این یادداشت پرداختن به جزئیات پیچیده قتل و یا آنچه اکنون بر محکوم در انتظار اعدام می گذرد نیست بلکه غرض واکاوی بسترهای اقتصادی نابهنجاری است که در آن انگیزه های منطقی و مشروع جوانان برای پیشرفت و بهبود شرایط زندگی شان به ناچار در مسیرهای نادرست (ناکجاآباد) قرار گرفته و در انتها به فاجعه ختم می شود.
در سال 1290 خورشیدی (1911) وقتی که نهال نوپای آزادی و مشروطیت در کشورمان ایران تازه پا گرفته بود، دولت مشروطه برای سامان دهی به امور مالی خود تصمیم به اخذ مالیات از افراد ثروتمند گرفت. یکی از این افراد شعاع السلطنه، شاهزاده متمول و هوادار دوآتشه روسیه تزاری، بود. شعاع السلطنه که منافع خود را در خطر می دید بلافاصله پرچم روسیه را بر سر در املاک وسیعش در تهران برافراشت و خواست که به این طریق خود را تابعه روس معرفی و از چنگ قانون فرار کند. اصرار ژاندارمها برای اعمال قانون مالیات و ضبط بخشی از اموال شعاع السلطنه بهانه ای شد تا روسها با آزادی خواهان ایرانی تسویه حساب کنند.
«انسانها نه صرفاً برای زیستن، بلکه برای خوب زیستن، به زندگی در جامعه ادامه می دهند.» شاید به جرات بتوان گفت که فراهم آوردن شرایطی برای «خوب زیستن» وجه مشترک تمام کسانی بود که در 24 خردادماه سال جاری به حسن روحانی رای دادند. آن ها که مایل بودند در کنار چرخ سانتریفیوژها «چرخ زندگی» شهروندان هم بچرخد. آنها که از ادعای«مدیریت جهان» خسته شده بودند و فشار «کاغذپاره های تحریم» را بر زندگی عینی خود حس می کردند. آنها که گوششان از وعده های مکرر و امروز و فردا کردن برای «فروپاشی غرب و نظام سرمایه داری» آزرده شده بود و خواهان گشودن عزت مندانه و هوشمندانه درهای کشور به روی جهان خارج بودند.