
تنها بندرعباس نبود. در گرگان و مرکزی و جاهای دیگر مردم به خیابانها ریختند. مرکز انتقال خون طی ۲۴ ساعت، ۲۳۰ واحد فرآورده خونی دریافت کرد، آن هم درحالیکه ظرفیت معمول روزانهشان بسیار کمتر بود. هلالاحمر، سپاه، ارتش و بسیج هریک، چون انشعابی از همان خون تازه بهحرکت درآمدند. تعداد ۱۵ دستگاه آمبولانس نیروی دریایی سپاه به بندر شهید رجایی گسیل شدند و بیمارستان حضرت صاحبالزمان بیش از ۲۳۰ مصدوم را پذیرش کرد.
بر هر قطره خونی که بر اسکله بندر شهید رجایی ریخت، عهدی جاودانه میان مردم ایران دوباره روایت شد. بندر نفس نمیکشید، اما مردم نفس یکدیگر بودند.
به گزارش تسنیم، ظهر بندرعباس در ششم اردیبهشت بوی نمک و نفت را در خود قاطی کرده بود که بوی غریبی در هوا پیچید.
نه بوی دریا بود، نه بوی ماهی، نه بوی نمک. بویی سنگین، مثل خاطرهای از دورترین سوگواریهای این خاک. لحظهای بعد، آسمان بندر شکافته شد. دودی سیاه، ستونی چرخان، از محوطه اسکله بندر شهید رجایی برخاست.
صدایی کوبنده چنان که زمین را به لرزه افکند تا شعاع چند کیلومتر پنجرهها ترک برداشتند. انفجار از یک مخزن آغاز شد؛ مخزنی که حامل مواد شیمیایی بود.
رنگهایی از آتش و خون و آتش به جان کانتینرهای مجاور افتاد. فلزها میسوختند، لاستیکها ذوب میشدند، مواد شیمیایی بخار میشدند و بوی مرگ در فضا میپیچید.
کارگران، رانندگان، باربران، سربازان گمرک، با دستهای خالی، با فریادهای بیصدایی که در مهیب آتش گم میشد، به هر سو میدویدند.
آتشنشانی بندرعباس، نخستین تیم خود را به محل رساند، اما در برابر دیو شعلهها، هر چه آب میریختند، به دریا میمانست. در یک لحظه، انفجاری دوم؛ و اینبار ستون آتش پرتاب و سایه آتش بر بندر گسترده شد.
بخشهایی از سقف انبارها فرو ریخت. دهها خودرو، کامیون، جرثقیل و تجهیزات بندری خاکستر شد.
در نخستین دقایق حادثه، زمانی که انفجار، بندر شهید رجایی بندرعباس را چون زخمِ تازهای در خاکِ جنوب گشود، چیزی در سرتاسر این سرزمین به لرزش درآمد.
نه فقط شیشههای بندر، نه فقط سازههای اسکله؛ بلکه رگهای بیقرار این سرزمین کهن. در عمق زمین ایران جایی دور از چشمها جریان خونِ تازهای بهراه افتاد: همدلی.
ساعتی از حادثه نگذشته بود که صفهای طولانی در مراکز انتقال خون شکل گرفت. بیمارستان خلیجفارس بندرعباس از لحظه حادثه آمادهباش مطلق اعلام کرد و دستهای جراحان زخمیها را به زندگی بازمیدوختند.
هر تخت بیمارستان، قصهای بود از مبارزه تن علیه سوختگی، علیه شکستگی، علیه مرگ. پزشکان و پرستاران، در لباسی که هنوز بوی مواد ضدعفونیکننده میداد، سوگند خود را به زمین ادا کردند.
و این تنها بندرعباس نبود. در گرگان و مرکزی و جاهای دیگر مردم به خیابانها ریختند. مرکز انتقال خون طی ۲۴ ساعت، ۲۳۰ واحد فرآورده خونی دریافت کرد، آن هم درحالیکه ظرفیت معمول روزانهشان بسیار کمتر بود.
هلالاحمر، سپاه، ارتش و بسیج هریک چون انشعابی از همان خون تازه بهحرکت درآمدند. تعداد ۱۵ دستگاه آمبولانس نیروی دریایی سپاه به بندر شهید رجایی گسیل شدند و بیمارستان حضرت صاحبالزمان بیش از ۲۳۰ مصدوم را پذیرش کرد.
هواپیمای ایلوشین سپاه بالهایش را بر آتش گشود و بر فراز بندر آب فرو ریخت بر سینه زمین سوخته. ۸۰ درصد حریق را امدادگران تا ظهر هفتم اردیبهشت خاموش کردند.
از تهران، اصفهان، شیراز و اهواز، کاروانهایی از امدادگران راه افتاد. خواب بر چشمانشان حرام شده بود. کمپینهای جمعآوری کمک در کمتر از ۴۸ ساعت، فضای مجازی و فیزیکی کشور را فراگرفتند.
در کرمانشاه سازمان بسیج سازندگی آمادگی کامل برای اعزام گروههای جهادی به مناطق آسیبدیده را اعلام کرد. شبکههای اجتماعی به محفل عمومی سوگواری بدل شد. در کمتر از ۱۲ ساعت، هشتگهایی چون #بندرشهیدرجایی، #بندرعباس_تنها_نیست و #همدلی_ملی، میلیونها بار بازنشر شد.
کودکی از قزوین تصویری کشیده بود: بندری که آتش گرفته و دستی که از میان دود، گلی سپید بیرون آورده. متنی کوتاه زیر عکس: «ما با شما هستیم».
در هر موج دریا، انعکاس نجوای مجروحان شنیده میشود؛ و در هر قطره خونی که بر اسکله ریخت، عهدی جاودانه میان زمین و انسان بسته شد: حتی در سوختن، زندگی ادامه دارد.