
چند روزی است که بخش قابل توجهی از اینستاگرام در قبضه مردی است که همسر جوان خود را از دست داده و تصمیم گرفته است تا تمام لحظات این اتفاق تلخ، از لحظه باطل شدن شناسنامه تا خاکسپاری و ختم را با مخاطبان به اشتراک بگذارد، گریه کند، کلیپ بسازد و زیرش نظرسنجی برپا کند تا مخاطبان در آن شرکت کنند، تصویری از تعداد بالای بازدید استوریهایش منتشر کند و در نهایت هم بگوید: «چون تنهام اینجام، درکم کنید و دنبال حاشیه نباشید!»
شبکههای اجتماعی، بهویژه اینستاگرام به بستری برای نمایش لحظه به لحظه زندگی اینفلوئنسرهای ایرانی تبدیل شده است؛ از اشتراک شادیهای اغراقآمیز مانند غافلگیری تولد و خواستگاریهای آنچنانی گرفته تا غمهای عمیق مانند مرگ عزیزان و انتشار فیلمها و تصاویرِ لحظهای و مرتبط با این غم، آنهم دقیقا مانند یک گزارشگر به شکلی که گویی اگر حتی یک فریم از تصاویر و مراحل خاکسپاری عزیز از دست رفته را با مخاطبان خود به اشتراک نگذارند امتیاز خاصی را از دست میدهند و یا توبیخ میشوند!
به گزارش ایسنا، اما پدیدهای که اخیراً انتقادات بسیاری را برانگیخته، انتشار ویدیوها و استوریهایی از لحظههای حساس سوگواری، مانند تحویل جسد از غسالخانه، مراسم خاکسپاری و ضجهها و مویههای سر خاک یا گریههای شدید است که حتی گاهی با واکنشهای نمایشی همراه میشود. رفتاری که به نظر میرسد بیش از ابراز سوگ، در پِی جلب توجه و فالوور گرفتن است و نهتنها هنجارهای فرهنگی و اخلاقِ دیجیتال را به چالش میکشد، بلکه بر سبک زندگی مخاطبان نیز تأثیر میگذارد و به نوعی این موضوع را تلقین میکند که گویی همه افراد باید در برابر مرگ یک عزیز واکنشهای شدید نشان دهند و اگر نحوه سوگواری فردی آرام و بیصدا باشد، خود را بازخواست کند که نکند معلوم نباشد من به اندازه کافی ناراحت هستم؟
سالهاست کارشناسان و فعالان رسانهای درباره نحوه فعالیت اینفلوئنسرهای اینستاگرامی و شیوههای عجیب و غریبی که برخی از آنها برای افزایش فالوور به کار میگیرند هشدار میدهند، اما آخرین مورد از این پدیده مربوط به مردی است که به تازگی همسر جوان خود را از دست داده و بلافاصله دست به کار شده تا بدون وقفه تمام لحظات این فقدان را با مخاطبانی که البته طی ۵ روز گذشته مدام به شمار آنها اضافه میشود، به اشتراک بگذارد.
اغراق نیست اگر بگوییم این مرد در فاصله ۵ روز از درگذشت همسرش تنها زمانهایی که خواب بوده گوشی را کنار گذاشته و فیلم و تصویری از شرایطاش منتشر نکرده است. او حالا یک هایلایت کامل از استوریهای این واقعه تلخ را با عنوان «سوختنم» در صفحه اینستاگرام خود گذاشته و تا لحظه انتشار این گزارش ۶ ویدیوی تدوین شده با آهنگهای غمگین از مراسم خاکسپاری و حتی لحظات خوشِ زندگیشان منتشر کرده که بازدید برخی از آنها تا ۲۶ میلیون نفر هم رسیده است. یک عدد جذاب برای صفحات بلاگری که میتواند نشان دهنده آمار و تعاملات مخاطبان با آنها باشد.
اصلا بهانه نوشتن این گزارش هم همین بازدیدهای سرسامآوری بود که حتی مرزهای اینستاگرام را درنوردید و آنقدر دست به دست شد که حتی کسانی که دنبال کننده این زوج بلاگر هم نبودند در جریان جزئیات این مراسم مرگ قرار گرفتند. از طرفی رفتارهای این مردِ عزادار، از جمله انتشار تصویری از بازدید استوریهایی که در آنها گریه میکند و روی آن خطاب به همسرش نوشته است: «پاشو ببین بازدید چقدر شده، همیشه دوست داشتی بیشتر دیده بشیم» باعث واکنشهای کاربران سایر پلتفرمها همچون شبکه ایکس یا کانالهای تلگرامی هم شده است.
این تصویر آمار بازدید هر استوری را حدود ۸۷۵ هزار نفر نشان میدهد.
عددی که حتی از تعداد دنبالکنندگان صفحه این فرد بیشتر است.
البته این واکنشها هم متفاوت هستند؛ از کسانی که معتقدند این مرد با این شیوه میخواهد خودش را آرام کند تا کسانی که میگویند اصلا منطقی نیست پس از مرگ یک عزیز گوشی موبایل برای گرفتن لایو و گذاشتن پست و استوری حتی لحظهای از دست فرد داغدار کنار گذاشته نشود.
با این حال، اما داستان آنجایی جالب میشود که این مرد زیر ویدیوها، نظرسنجی هم میگذارد تا آمار تعامل صفحه بیشتر شود؛ کاری که دیگر نمیتوان آن را به داغدار بودن و انتخاب شیوه آرام کردن خودش نسبت داد. هرچند که زیر یکی از همین نظرسنجیها تاکید کند کسانی را که با آبروی او بازی میکنند را حلال نمیکند.
در نهایت این مرد با بالا گرفتن حواشی دوربین سلفی گوشی را به سمت خود میگیرد و میگوید: «اگر من از روز اول اینجا هستم، هیچکس کنار من نبود. دخترم بعدا حق داره وقتی بزرگ شد این فیلمها رو ببینه. نگید چرا فعالیت داره و گوشی از دستش نمیافته، هیچکس نمیتونه جای من باشه. من از این به بعد شرایطم سختتره. یهو هجوم آوردن فالو کردن ولی من دنبال این چیزا نبودم. ما با صفحه قبلیمون که از بین رفت زودتر از اینا دیده میشدیم؛ هرکسی الان دوباره اومده فیلما رو دیده، از اول دنبال ما بوده ولی چه دیر آمدین که دیگه همسر من نیست و روزهای خوش ما رو ندیدین. درکم کنید و حاشیهها را دور بریزید.» اظهاراتی که البته با روندی که او در ۵ روز گذشته در پیش گرفته است همخوانی ندارد.
در فرهنگ ایرانی، سوگواری آیینی است که با احترام به حریم متوفی و بازماندگان انجام میشود. با این حال، برخی اینفلوئنسرها با انتشار تصاویر و ویدیوهایی از لحظههای دردناک فقدان عزیزان، این سنت را به نمایشگاهی عمومی تبدیل کردهاند. ویدیوهایی از فریادهای بلند بر سر مزار، صحنههای خاکسپاری متوفی یا گریههای شدید با موسیقیهای غمانگیز و کپشنهای پرطمطراق که به سرعت در اینستاگرام دستبهدست میشوند. محتواهایی که گاهی با واکنشهای اغراقشده و نمایشی همراهاند و از این رو برای بسیاری از کاربران نه نشانه سوگ، بلکه تلاشی برای جلب توجه و افزایش آمار بازدید تلقی میشوند.
«اقتصاد توجه» مهمترین عاملی است که میتوان ریشه این رفتار را در آن پیدا کرد؛ روندی که در آن، موفقیت اینفلوئنسرها به تعداد فالوور، لایک و بازدید وابسته است. یکی از الگوریتمهای طراحی اینستاگرام این است که به محتوای احساسی، بهویژه محتوایی که واکنشهای شدید ایجاد میکند، اولویت دهد از این رو ویدیوهایی مشابه آنچه که این مرد در غم فقدان همسرش منتشر میکند بهسرعت توجه مخاطبان را جلب میکنند و تعاملات را افزایش میدهند. این روند نه تنها ارزش سوگواری را به کالایی برای مبادله کاهش میدهد، بلکه به عادیسازیِ نمایش احساسات انسانی در ازای بازدید و افزایش نرخ تعامل منجر میشود.
انتشار تصاویر و ویدیوهای حساس، مانند لحظههای خاکسپاری، نقض آشکار حریم خصوصی است و احساسات مخاطبان را هم جریحهدار میکنند. البته در این بین نمیتوان از سهم کنجکاویِ زردِ برخی مخاطبان برای فهمیدن جزئیاتی که هیچ تاثیری هم در زندگی آنها ندارد غافل شد؛ عاملی که به افزایش بازدید و متعاقب آن شوق صاحب صفحه برای فعالیت بیشتر دامن میزند. وقتی اینفلوئنسری صحنههای خصوصی سوگ را عمومی میکند، نهتنها به متوفی بیاحترامی میشود، بلکه مخاطبان نیز در معرض محتوایی قرار میگیرند که میتواند از نظر روانی آسیبزا باشد.
از طرفی آنچه زیرپا گذاشته میشود رعایت «اخلاق دیجیتال» است؛ مفهومی که تاکید میکند جذب فالوور و افزایش لایک و بازدید به هر قیمتی درست نیست، اما در این بین برخی اینفلوئنسرها در رقابتی بیرحم برای دیده شدن، مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند.
«کسانی که با آبروی ما بازی کردن رو حلال نمیکنم» جمله کلیدی این مرد داغدار است که یا در استوریها آن را به زبان میآورد یا زیر پستها بر آن تاکید میکند، اما مگر میتوان تمام لحظات یک مراسم سوگ را با مخاطبانی که هیچ شناختی از تو ندارند به اشتراک بگذاری و توقع قضاوت شدن نداشته باشی؟ یکی از پیامدهای منفی این پدیده، ایجاد فضایی برای شایعهپراکنی و قضاوتهای بیاساس است. وقتی اینفلوئنسری جزئیات مرگ عزیزش را عمومی میکند، اما اطلاعات کافی درباره علت مرگ و سایر موارد کنجاوی برانگیز ارائه نمیدهد، کاربران شروع به گمانهزنی میکنند. حتی در برخی موارد رفتار اینفلوئنسر مانند انتشار محتوای نمایشی یا بازگشت سریع به محتوای عادی و تبلیغاتی و یا انتشار یک اسکیرین شات از تعداد بازدید استوریها به سوءظنها دامن زده و اتهاماتی مانند «نقش بازی کردن» یا سوءاستفاده از موقعیت را مطرح میکند. این شایعات نهتنها به خود فرد آسیب میرسانند، بلکه بازماندگان دیگر را نیز درگیر حاشیههای ناخواسته میکنند و فضای مجازی که قرار بود بنابر ادعای خودشان بستری برای همدلی باشد به صحنهای برای قضاوت تبدیل میشود.
به نظر میرسد نگرانکنندهترین جنبه این پدیده، تأثیر آن بر سبک زندگی مخاطبان، بهویژه نسل جوان باشد. اینفلوئنسرها بهعنوان افراد شناخته شده با نمایش عمومی سوگ و تبدیل آن به محتوایی برای جلب توجه، ارزشهای انسانی را کنار میگذارند و مخاطبان، بهویژه جوانترها که بخش عمده دنبال کنندگان آنها را تشکیل میدهند، ممکن است این رفتار را تقلید کنند و سوگواری را بهعنوان فرصتی برای دیده شدن ببینند.
اقتصاد توجه قلب این مشکل است. در فضای مجازی، توجه مخاطب ارزشمندترین دارایی است و بلاگرها برای بقا در این فضا باید مدام محتوای جذاب تولید کنند. مرگ و سوگ به دلیل بار احساسی قوی، یکی از قدرتمندترین ابزارها برای جلب توجهاند. الگوریتمهای اینستاگرام به محتوایی که تعاملات بالا مثل لایک، کامنت و اشتراکگذاری ایجاد میکند، پاداش میدهند و درواقع کمک میکنند بیشتر دیده شوند. این امر انگیزهای قوی برای اینفلوئنسرها ایجاد میکند تا حتی لحظههای دردناک زندگیشان را به نمایش بگذارند. نتیجه این چرخه معیوب، تبدیل سوگ به کالایی تصویری است که در ازای فالوور و بازدید معامله میشود.
این رقابت برای توجه، اینفلوئنسرها را در تلهای گرفتار کرده است که برای حفظ جایگاهشان لازم باشد محتوای جدید تولید کنند. این فشار حرفهای باعث میشود برخی از آنها، بهجای سوگواری واقعی و پردازش و گذر از غم به تولید محتوای نمایشی روی بیاورند. نتیجه، اما محتوایی است که نهتنها به سوگواری واقعی کمکی نمیکند، بلکه در بلند مدت به بیاعتمادی مخاطبان منجر میشود. پدیدهای که به نوعی زنگ خطر محسوب میشود. وقتی سوگ به ابزاری برای جلب فالوور تبدیل میشود، مسئولیت اینفلوئنسر در قبال دنبال کنندگاناش زیر سؤال میرود. از طرفی فقدان دستورالعملهای اخلاقی برای این گروه و نبود نظارت بر محتوای حساس، به گسترش این رفتارها دامن زده است و روز به روز بیشتر شاهد تولید محتواهایی نمایشی از لحظه به لحظه زندگی اینفلوئنسرها هستیم.