
فیلم «آماتور» با بازی رامی ملک، بازتعریفی مدرن از یک داستان کلاسیک جاسوسی است که با نگاهی متفاوت به قهرمانسازی، تماشاگر را به سفری میان غم، رمزگشایی و واقعگرایی میبرد.
فرارو- «آماتور» داستان یک رمزنگار سیا با ضریب هوشی بالا است که پس از کشته شدن همسرش، با استفاده از مهارتهای جاسوسی ضعیف و دنیای پر از تضادهای اخلاقی، به انتقامجویی میپردازد.
به گزارش فارو به نقل از ایندیپندنت، در دورانی که غولهای فناوری با کدنویسی و دادهکاوی مسیر نابودی زمین را هموار میکنند، سخت بتوان برایشان نسخهای قهرمانانه از جنس «جیسون بورن» پیچید. با این حال، فیلم «آماتور» تلاشی است برای ارائهی تصویری متفاوت از همان قهرمان همیشگی ژانر تریلر، اینبار در قالب یک نابغهی ساکت و غمزده با بازی رامی ملک. این فیلم که بازآفرینیای آزاد از رمان رابرت لیتل به همین نام در سال ۱۹۸۱ است، هرچند در ساختار کلی خود پایبند به کلیشههای ژانر باقی میماند، اما با پرداختی خوشساخت و گاهی شوخطبع، تماشاگر را به دل یک روایت جاسوسی مدرن میبرد.
کارگردانی جیمز هاوز، که پیشتر با سریال «اسبهای کند» برای اپل تیوی+ شناخته شده بود، با استفاده از نگاهی مینیمالیستی و فرمی شیک، فیلم را شبیه به یک آگهی تبلیغاتی خودرو ساخته است؛ اما محتوای آن، چیزی فراتر از ظاهرش است. قصه با مرگ همسر قهرمان آغاز میشود. سارا (با بازی ریچل برازنهان) در همان دقایق ابتدایی کشته میشود، اما غم فقدان او، چون سایهای در طول فیلم با قهرمان باقی میماند. روح او، که با لبخندی آرام و موهایی براق و مرتب گاهگاه در خیال قهرمان ظاهر میشود، بیشتر شبیه تصویر بانویی در یک عکس تبلیغاتی است تا انسانی واقعی. این تصویرسازی شاید آگاهانه باشد، تا نشان دهد که آنچه قهرمان در سوگ از دست داده، بیشتر یک خیال است تا واقعیت. ملک به شکلی قابل قبول در نقش «چارلی هِلِر»، رمزنگار سازمان سیا با ضریب هوشی ۱۷۰، فرو میرود.
چارلی نه تنها از همکاران خود باهوشتر است، بلکه موفق شده با یک مأمور میدانی واقعی، جکسون اوبراین (با بازی جان برنثال) رابطهای نزدیک برقرار کند؛ رابطهای که از نجات جان اوبراین در گذشته شکل گرفته است. این ارتباط، چارلی را وارد دنیای واقعی جاسوسی میکند. اما «آماتور» قهرمانی را خلق میکند که در ظاهر، هیچ شباهتی به قهرمانان اکشن ندارد. چارلی آدمی است که حتی نمیتواند در مسابقهی کشتی با یک راهبهی ۹۰ ساله پیروز شود. وقتی تصمیم میگیرد خودش انتقام مرگ همسرش را بگیرد، سعی میکند رئیس خود یعنی معاون مدیر سیا (با بازی هولت مککالانی) را با اطلاعاتی افشاگرانه تهدید کند تا آموزشهای لازم برای یک مأمور مخفی را دریافت کند.
اما نقطهی قوت فیلم همین است که چارلی، برخلاف انتظار، هرگز تبدیل به «جان ویک» نمیشود. او حتی پس از آموزش هم هنوز در تیراندازی دقیق یا مبارزهی تنبهتن ناتوان است. برای ورود به یک کلوب شلوغ، شجاعت لازم را ندارد. برای باز کردن قفل در، از ویدیوی آموزشی یوتیوب کمک میگیرد؛ و حتی روشهای او برای کشتن دشمنان، بیشتر به لطیفه میمانند تا یک عملیات حرفهای. ملک بهخوبی موفق شده این ویژگیها را باورپذیر کند. بازی فیزیکی و زبان بدن او، که پیشتر در نقشهای تلویزیونی، چون «آقای ربات» چشمگیر بود، اینجا نیز نقش مهمی دارد. در لحظاتی که بدن چارلی خشک میشود و چشمانش به یک نقطه خیره میماند، تماشاگر بهخوبی شاهد درگیری ذهنی او با واقعیت مرگ همسرش است؛ درگیریای که هیچ دیالوگی قادر به بیانش نیست.
در برابر چارلی، مجموعهای از شخصیتهای کلیشهای دنیای جاسوسی قرار میگیرند: از یک مأمور سابق کاگب (با بازی کیترینا بلف) گرفته تا شخصیت منفی جیمز باندگونهای که مایکل استولبارگ با وقار و دقت ایفا کرده است. این کاراکترها آشنا و حتی تکراریاند، اما حضورشان باعث میشود «آماتور» بتواند مسیر خاص خودش را پیدا کند. در نهایت، «آماتور» شاید چیز تازهای به ژانر تریلر اضافه نکند، اما با درهمآمیختن شوخطبعی، غم و نگاه انسانی به مقولهی قهرمانی، تجربهای متفاوت خلق میکند. این فیلم از کلیشهها میگوید، اما در دل آنها، شخصیتپردازیای صادقانه و متفاوت ارائه میدهد؛ تجربهای که هم برای طرفداران فیلمهای جاسوسی و هم برای مخاطبان جدیتر سینما، میتواند جذاب باشد.