نظر شما؛ تعطیلی‌ها بر زندگی روزمره شما چه تاثیری می‌گذارد؟

بچه های امروزی فکر میکنن از دماغِ فیل افتادن که تعطیلن و به خاطرِ همین یه دفعه میخوان باز بشن ... ما که بچه دیروزیم تعطیل بودیم هیچکسم بازمون نکرد ... سالِ پنجاه و هفت که تعطیل شدیم از وسطای ِ آبان تعطیل بودیم تا آخرای ِ اسفند ... بعدشم که عید بود رفتیم دَدَر ... بعد رجایی رو فرستادن تلویزیون مینشست جلو دروبین یکی یکی کتابای درسی مختلفو میگرفت دستش میگفت ازینجا تا اونجا حذف ... سالِ 59 دومِ راهنمایی بودم ... مدرسه قبلیمونو داشتن میساختن مارو بعد از ظهری کردن ... ساعتِ دوازده و نیم میرفتیم مدرسه ، ساعتِ یک بعد از ظهر آژیرِ خطر میزدن که صدّام حمله کرد ... ما تو تهرون بودیم ولی صدام ازمون خوشش اومده بود ظهرا دائم میومد ... تعطیل میشدیم تا ظهرِ روز بعد ... داد میزدیم الله واحد ، تعطیلی تا عید ... رجایی گفت تعطیلاتِ عید سه روزه ... من و دوستام شعار میدادیم شیش شیش شیشه شکسته میشه ... سیب زمینی ارزون بود ، دوتا سیب زمینی پرت کردیم تو شیشه مدیر ... مدیرمون ترسید یه یه ماهی مدرسه رو تعطیل کردن ... اولِ دبیرستان کتاب درسی نداشتیم . کتابای درسیمون آخر بهمن ماه یا تو بهار سال بعد میومد ... معلمِ زیست شناسیمونم اولِ دی بردن سربازی ... معلم نداشتیم به خاطر این که دبیرارو پاکسازی کرده بودن ... صبحا تعطیل بودیم منم میرفتم این ور و اون ور ... یه معلم شیمی برامون آوردن . کنارِ خیابون مینشست به خودش مواد تزریق میکرد ... یه یارو شیطنت کرده بود گفته بود این شیمیدانه ... آوردنش بهمون شیمی درس بده ... آقای بنی طبا امور تربیتیمون یادشه ... رفتم آوردمش سرِ کلاس که این کیه آوردین کردین معلم !؟ یارو معتاده .. میگه یه اسب داره به اسم بهاره بهش شیره تریاک میده اسبه خوش به حالش بشه ... اومد دید واویلاس ... انداختنش بیرون کلاسمون تعطیل شد منم رفتم جنگ ... یه آخوندی بود که قافش بد جوری میزد. تا میگفت قاف زلزله میومد ...کمبود دبیر بود دیگه . بعدش رفتن آقای حبیب الله زاده رو آوردن که دوستِ دکتر حسابی و شاگرد انیشتین بود ... عمرش وفا نکرد . یه دفعه مُرد ...پیر بود بدبخت ... همینا باعث شد از همون دوران برم تو کارای مختلف ... اصولن تو مدرسه نبودم ولی همیشه نمره هجده نوزده میگرفتم ... سالِ چارم دبیرستان ورق برگشت ... دوستام تو جبهه شهید میشدن ... منم نرفتم مدرسه ... درسم تو ثلث سوم (امتحان نهایی) افت کرد . ثلثِ اول و دوم شاگرد اول بودم ... تو نهایی نزدیک بود رد شم ... از عرش افتادم رو فرش ... آخه هی شهید دفن میکردم ... همه شونم بچه بودن ... خردادِ سالِ شصت و پنج که دیپلممو گرفتم سالِ عجیبی بود . پر از مرگ ... یه سال طول کشید تا برم دانشگاه ...دیماه شصت و پنج ... کربلای چار و پنج ... اطلاعات عملیات ... نباید به کسی چیزی میگفتم ... خاک بر سرِ سبزوار ... حالم بد بود ...خیلی بد ... اسفندِ 66 دانشگاهمون تعطیل شد ... عراقیا موشک میزدن وسطِ تهران ... کلِ مدرسه ها و دانشگاها تعطیل شدن ... تا وسطای ِ بهارِ شصت و هفت تعطیل بودیم منم رفتم جنگ ... چن ماه بعد قطعنامه رو قبول کردن از جنگ برگشتیم ... این دفعه از مخ تعطیل شدم ... ازون زمان تا الان تعطیلم !!!!!

نظارت برنانوایی ها تا ساعت 5-6بیشتر کار نمیکنند همه دارن نان ازاد میخرن با قیمت 2برابر

من هم برای وام مسکن تشکیل پرونده دادم و منتظر نهایی شدن مراحل وام و انتقال سند هستیم که به تعویق میفته. برای جریمه ندادن به فروشنده، ماشین فروختم که جایگزین کنم و ماشین بخرم. ولی ماشین داره گرون میشه‌ . با دادن جریمه فرقی نکرده.

فعلا که سیاست برای رفع مشکلات استفاده از کلمه "ناترازی" به جای "کمبود" و استفاده از کلمه "کالابرگ" به جای "کوپن" است!

الان ۱ ماهه در روند تشکیل پرونده و دریافت وام مسکن هستم. الان دو هفته هس به خاطر تعطیلات بی مورد اینچنینی کار مفاصا حساب شهرداری و کشیدن چک بانک مسکن به تعویق افتاده.
یعنی حدود ۱۲ روز .
به خاطر دولت، من روزی ۵ میلیون دارم جریمه میدم.
فکر نمی‌کنم اصلا برای کسی مهم باشه این مورد.