حامیان فیلترینگ میدانند والدینی که فرزند یا فرزندانی در خارج از کشور دارند، چه آزار و آسیبی را برای دیدن و شنیدن تصویر و صدای عزیزانشان متحمل میشوند؟ هزار بار ناله و نفرین این پدر و مادرهای سالخورده را که به بانیان و عاملان این دردسرها حواله شده است، شنیدهام.
روزنامه هممیهن در یادداشتی با عنوان «فیلترینگ و حق پایمالشده» رفع فیلترینگ را حق مسلم و از پیش پا افتاده مردم دانسته است.
این روزنامه نوشت: در موضوع فیلترینگ و کنترل آنچه در فضای مجازی میگذرد، فراوان نوشتهاند و همچنان هم مینویسند. امروز هم در خبرها خواندم که ۱۵ عضو شورای مربوطه همچنان مخالف برداشتن این مضیقه ناراحتکننده و آزاردهنده هستند. این شیوه کنترل البته به جایی نمیرسد که اگر نگرانی از بابت دسترسی به صور قبیحه و چنین چیزهایی است، صدالبته که در بلاد کفر هم چنین نگرانیهایی وجود دارد و بر همین پایه هزار راهحل برای مدیریت والدین بر محتوای در دسترس کودکان و نوجوانان وجود دارد.
کافی است که پدر و مادر امکانات مربوطه را فعال کنند و هم بر زمان، هم بر محتوای در دسترس فرزندانشان نظارت دقیق داشته باشند. بزرگسالی هم که به این امور علاقه داشته باشد، آسمان را به زمین میدوزد و صور قبیحهاش را میبیند. اما واقعاً چند درصد کاربران به دنبال محتوای غیراخلاقی میگردند؟
اگر نگرانیها از جنس امنیتی است که ویپیانهای فاقد نظارت، راه رسیدن و مخفی ماندن خلایق را در دسترس گذاشته است. فیلترینگ ارتباط میان ایرانیها را سد کرده. حامیان فیلترینگ میدانند والدینی که فرزند یا فرزندانی در خارج از کشور دارند، چه آزار و آسیبی را برای دیدن و شنیدن تصویر و صدای عزیزانشان متحمل میشوند؟ هزار بار ناله و نفرین این پدر و مادرهای سالخورده را که به بانیان و عاملان این دردسرها حواله شده است را شنیدهام.
محرومیت از حقی مسلم و پیشپاافتاده، یعنی باخبری از حال و احوال فرزندان، عده زیادی را زیر فشار و ناراحتی و عذاب قرار داده است. بروید بازار «پایتخت»، «جمهوری» و ... تا بهعینه پیران محترمی را ببینید که دربهدر و دکانبهدکان پی خرید، نصب و راهاندازی ویپیان میگردند و در این وانفسای اقتصادی از حقوق اندک بازنشستهگیشان میزنند و به جیب سوداگران فیلترینگ میریزند که چه؟ که خبری از فرزند به سفر رفتهشان بگیرند.
در زمانهای که ارتباط از این سوی جهان با سوی دیگر به امری پیشپاافتاده، عادی و روزمره تبدیل شده و البته در دسترس و مهیا بودن آن برای ابناء بشر «حق» تلقی میشود و از سوی دیگر گستردگی و در اختیار همگان بودن آن از مصادیق عدالت و توسعه بهشمار میآید، در مضیقه گذاشتن مردم، جز ایجاد نارضایتی و دشمنتراشی و صدالبته سودجویی و سوداگری با اعصاب و روان خلق، چه حاصلی دارد؟ سیاستگذاران این عرصه چنان به پوسته چسبیدهاند و نگرانیهای «تاریخگذشتهای» دارند، که نمیدانند فضای مجازی بیضابطه و اسیر فیلترینگ چه غرایب و عجایب ضدفرهنگیای را در دامان خود پرورانده.
پدیدههایی که اثرگذاریشان عمیق و البته ماندگار خواهد شد. دروغپراکنیهای زرد و بیارزش، پزشکان قلابی اینستاگرامی و «فودبلاگر»های متقلب و کلاهبردار به کنار، آنچه به راستی در این وانفسا ضربه خورده است، زبان متعالی فارسی است. نگاهی به نوع زبان و املایی که در این عرصه بهکار میرود بکنید تا ببینید که چه عارضهای گریبانمان را گرفته.
تاثیر چنین شیوهای آنچنان عمیق و ماندگار است که حتی رسانههای رسمی و روزنامههای معتبر کشور هم تحت تاثیر شیوه نگارش و روایت زشت آنها قرار دارند. اگر این راه و رسم تبدیل به عادت سائره شود و همانطور که اندکاندک پیش آمده، سخن گفتن و نوشتن ما را تغییر دهد، اثری فرهنگی و مخرب دارد یا امور بسیار بیاهمیتتر که تحت نظارت گرفته شدهاند؟
تاثیر این نوع سخن گفتن و نگارش را در سینما و تلویزیون و حتی کتابهایی که اخیراً منتشر میشوند، به روشنی ببینید. اینها هستند که برنامهریزی فرهنگی لازم دارند و باید برای این امور تدبیری اندیشید. باید فکری کرد و به فارسیِ درست و زیبا نوشتن و سخن گفتن را به ارزش تبدیل کرد. از چند سال پیش صفحهای در اینستاگرام با عنوان «من لهجه دارم» شروع به کار کرد و با دعوت از اهل فرهنگ و معاریف قومیتها و مناطق مختلف ایران، سخن گفتن به لهجههای فارسی را بهمثابه امری افتخارآمیز و هویتی مبدل و از آن شرمزدایی کرد. به همین سادگی میشود موثر بود. بدون اعمال زور، بدون در مضیقه گذاشتن میلیونها نفر.ایکاش آن شورای مجازی، فکری فرهنگی و تدبیری مثبتاندیشانه مانند گردانندگان آن صفحه داشت و بهجای روشهای ناکارآمد بسیار قدیمی آنها را بهکار میگرفت.
نیوشا طبیبیگیلانی