ردزنیهای پلیسی حکایت از آن داشت که داماد ۳۱ ساله پس از این جنایت از تهران خارج شده بنابراین کارآگاهان آموزشهای لازم را به خانواده مرد فراری دادند. تا اینکه مشخص شد وی با خانوادهاش تماس گرفته و از سوی آنها مجاب شده تا خودش را به پلیس معرفی کند. بدین ترتیب او که در حال سفر به یکی از شهرهای مرکزی کشور بود، به تهران بازگشت و تسلیم پلیس شد.
به گزارش ایران، ساعت ۵ بعدازظهر شنبه ۱۷ آذر، زن جوانی وحشتزده و گریان با پلیس تماس گرفت و از قتل پدرش به دست شوهر خود خبر داد.
وقتی تیم جنایی به محل حادثه در شرق تهران رفت، زن جوان که از دیدن صحنه قتل پدرش به دست شوهر خود و تهدیدهای مرگبار همسرش شوکه و وحشتزده بود، گفت: با همسرم اختلاف دارم، امروز برای بردن جهیزیهام به همراه پدرم به خانهام آمده بودیم. من داخل اتاق خواب بودم که ناگهان صدای شلیک گلوله شنیدم؛ دوان دوان خودم را به سالن پذیرایی رساندم و با جسد خونین پدرم مواجه شدم. همسرم با اسلحهای در دست بالای سر او ایستاده بود. با دیدن من، اسلحه را به سمتم گرفت و میخواست شلیک کند که من التماس کردم و به او گفتم به بچهمان رحم کند، او هم مرا رها کرد و پا به فرار گذاشت.
به دستور بازپرس جنایی، جسد مرد میانسال به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات برای دستگیری مرد جنایتکار در دستور کار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت. ردزنیهای پلیسی حکایت از آن داشت که داماد ۳۱ ساله پس از این جنایت از تهران خارج شده بنابراین کارآگاهان آموزشهای لازم را به خانواده مرد فراری دادند. تا اینکه مشخص شد وی با خانوادهاش تماس گرفته و از سوی آنها مجاب شده تا خودش را به پلیس معرفی کند. بدین ترتیب او که در حال سفر به یکی از شهرهای مرکزی کشور بود، به تهران بازگشت و تسلیم پلیس شد.
متهم، قهوهخانهای در جنوب تهران دارد و ۱۱ سال قبل با همسرش آشنا شده و بعد از مدتی باهم ازدواج کردند. ازدواجی که حاصل آن پسری سه ساله است.
قصدم کشتن او نبود، عصبانیام کرد. به من گفت میخواهد طلاق دخترش را از من بگیرد و او را به مرد پولداری شوهر بدهد. نمیتوانستم تحمل کنم که زن مورد علاقهام و مادر بچهام، بخواهد با شخص دیگری ازدواج کند. میخواستم او را بترسانم اما ناخودآگاه دستم به روی ماشه رفت و تیراندازی کردم. او هم روی کاناپه افتاد و با شلیک من جان باخت.
از سه ماه قبل اختلاف من و همسرم بالا گرفت. این اختلاف زمانی زیاد شد که چند هفته قبل همسرم برای انجام کاری با ماشین بیرون رفت. اما در مسیر تصادف کرد و خسارت زیادی به ماشین وارد شد. او با من تماس گرفت و خبر تصادف را داد، من هم زمانی که به آنجا رسیدم و ماشین را دیدم، عصبانی شدم و جلوی دیگران با او بد برخورد کردم و او را کتک زدم. او هم از من کینه به دل گرفت و لج کرد و درخواست طلاق داد.
دست خودم نیست. من مدتهاست که تحت درمان روانی هستم. من کارت قرمز دارم و حتی به خاطر بیماریام سربازی هم نرفتم.
همسرم به خانه پدرش رفت و پیغام داد که تمامی حق و حقوقش را میبخشد و حتی هیچ ادعایی نسبت به پول پیش خانه و پولی که از خانوادهاش قرض گرفته بودم، ندارد و فقط طلاق میخواهد. اما من او را دوست داشتم و نمیخواستم طلاقش بدهم. روز حادثه همسرم با پدرش آمده بود که جهیزیهاش را ببرد. زمانی که آمد، از او خواستم برگردد و از تصمیمی که گرفته منصرف شود، اما همسرم قبول نمیکرد و به حالت قهر به داخل اتاق رفت. بعد هم پدرزنم با حرفهایی که زد، مرا عصبانی کرد. اسلحه پشت کمرم بود، آن را بیرون کشیدم و شلیک کردم.
۵ سال قبل یکی از مشتریهایم برایم آورد. از آنجایی که قهوهخانه دارم و برخی اراذل و اوباش هم به قهوه خانهام میآیند، نیاز به سلاح داشتم. آن روز هم با خودم برداشتم که اگر درگیری پیش آمد، فقط آنها را بترسانم.
من همسرم را دوست دارم و عاشق او هستم. او را تهدید به قتل کردم که بترسد و سر و صدا نکند تا من فرار کنم.
سوار بر موتورم آنجا را ترک کردم. بعد از آن به سمت جاجرود رفتم و اسلحه را در همان حوالی انداختم. سپس به سمت یکی از شهرهای مرکزی کشور رفتم که برادرم تماس گرفت و از من خواست برگردم. میگفت فرار بیفایده است و البته درست میگفت و من هم برگشتم و خودم را معرفی کردم.