معارضان سوریهای که اینک دامن قدرت گستردهاند، «نسخه بهروزشدهای» از سلفیهایی هستند که روزگاری چهرهای خونین از خود به یادگار گذاشته بودند. اینان همچون طالبان به بازسازی چهره خود پرداختهاند.
کیومرث اشتریان، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در روزنامه شرق به گفتههای سید عباس عراقچی درباره تحولات سوریه واکنش نشان داده است.
او در این باره نوشت: ایران توانست با مهارت و تدابیر پنهان با طالبان کنار آید و تهدید را تبدیل به فرصت کند. قضاوت درباره اینکه آیا جمهوری اسلامی در مواجهه با طالبان ظرفیت مهمی از خود نشان داده و تا چه حد در قامت یک بازیگر پراگماتیست و غیرایدئولوژیک ظاهر شده است، نیاز به زمان دارد.
اگرچه معارضان سوری متفاوتاند، اما یک پرسش مهم این است که آیا ظرفیت بازیگری پراگماتیست ایران باز هم سر بر خواهد آورد؟ به طریقی متناقضنما سلطه ترکیه بر معارضان سوری همزمان از دشواری کار با آنان میکاهد و میافزاید.
اینان با تجربهای که در مناطق تحت اشغال خود در شمال سوریه و تحت حمایت نیروهای امنیتی ترکیه اندوختهاند، با نهادسازی سیاسی-اقتصادی آشنا شده و مزه ثروت ناشی از قدرت چریکی را چشیدهاند. آنان ضرورت تبدیل شورش به نهاد را دریافتهاند هرچند هنوز کاملا آن را نیاموختهاند.
اینک دیگر دریافتهاند که چگونه مناسبات بینالمللی را برای کسب ثروت و منزلت به کار گیرند و رفتاری جهانپسندانه در پیش گیرند تا قدرتمندان اصلی در جامعه بینالمللی به دولتداری آنان رضایت دهند. به کمک ترکیه، قواعد بازی منطقهای در کسب رضایت آمریکا و اسرائیل را دریافتهاند.
پرسش این است که نقشه جدید میدان قدرت چیست و چه ظرفیتهایی برای «کار دیپلماتیک» دارد؟ دیپلماسی صرفا مسافرت به کشورهای «دوست و برادر و همپیمان» نیست. دیپلماسی ظرفیت کار با معارضان و دشمنان و مخالفان نیز هست.
۱- ترکیه با سلطه نیروهای نیابتیاش بر سوریه از چند سو برنده موقتی این بازی است. پس از این، این ترکیه است که محور قدرت نه تنها در منطقه که در شرق اروپا خواهد بود و این خود ظرفیتهای مثبت و منفی جدیدی را نیز برای همه بازیگران و از جمله ایران فراهم خواهد کرد. چشمانداز آنقدرها هم تاریک نیست.
۲- پروژههای بعدی ترکیه ادامه تحرکات در زنگزور، تحکیم قدرت آبی در مرزهای یونان، قبرس، عراق و ایران و البته نقشآفرینی اروپایی خواهد بود. اینکه ایران چگونه در این زمینها بازی کند، نیازمند تأمل فراوان است. اگرچه «محور مقاومت» احتمالابه تعلیقی تاریخی میرود، اما محور ترکیه-ایران ظرفیتهای جدیدی در منطقه فراهم خواهد کرد.
۳- اسرائیل از محور جدید ترکی-سوری به امنیتی قابل توجه در مرزهای شمالی دست خواهد یافت. اما این همه ماجرا نیست. اسلامگرایی سلفی پر از حفرههای ناشناخته برای همگان است. این حفرهها برای اسرائیل پر از ماجراهای جدید است.
۴- نقشآفرینی بینالمللی و منطقهای روسیه بهشدت تضعیف میشود. گویا روسیه در این منطقه بازنده تاریخی است. چارهای هم ندارد، چون نجات از باتلاق اوکراین ارزش «تخلیه ظرفیت روسی» در خاورمیانه را دارد. این همان «شکست استراتژیک» مسکو است که لاوروف از آن واهمه دارد.
۵- اروپا و عربستان و کشورهای خلیج فارس در این میان بازیگران فرعی هستند که رضایت آمریکا و اسرائیل را همچون رضایت خود تلقی خواهند کرد. اگرچه ایران خود را برای تشدید چالشهای دیپلماتیک درباره جزایر سهگانه و شیعیان لبنان آماده میکند، اما اسلام سلفی برای همه آنان تهدیدی بیشتر از ایران دارد. ظرفیت اجتماعی-سیاسی اسلام سلفی در کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز آنچنان که باید فعال نشده است.
۶- این استراتژی رسانهای-دیپلماتیک وزارت خارجه که «با رویکارآمدن معارضان سوری تروریسم در منطقه گسترش خواهد یافت» کارآمد نیست. برعکس، تصویر فعلی چنین است که این معارضان استحاله شدهاند و آماج کینه آنان نه اسرائیل و آمریکا بلکه ایران است. جولانی در گفتوگوی تلفنی با نخستوزیر عراق نگفت «جنگ ایران و اسرائیل»، بلکه گفت «حرب الایران و المنطقه»! بنابراین تهدیدنمایی آنان برای منطقه دقیق نیست.
نتیجه آنکه فعلا نمیتوان چنین ادعایی را محور فعالیت دیپلماتیک خود قرار داد. آبی از این استراتژی رسانهای-دیپلماتیک گرم نمیشود. تمرکز باید بر مهار این جریان از طریق ظرفیت طالبان و محور ایرانی-ترکیهای باشد. به نظر میآید که آقای عباس عراقچی، وزیر محترم امور خارجه باید قدری از بیشفعالی خود در اظهارنظرها بکاهند.
نیازی به این نیست که با این شتابزدگی اسرائیل و آمریکا را پیروز این میدان معرفی کند. ایشان میگوید: «تحولات به شکل سریعی درحال وقوع است که این خودش جای سؤالات زیادی دارد. پشت همه این تحولات سریع، تفکری است که از آمریکا و رژیم اسرائیل منشأ میگیرد».
۷- به این نکته نیز توجه داشته باشیم که دیرزمانی است دایرمدار سیاست در خاورمیانه نه نیروهای اجتماعی، که نیروهای امنیتی هستند. از موساد و سیا گرفته تا دستگاه امنیتی روسیه، ترکیه، پاکستان و ایران، این دستگاههای امنیتی هستند که نیروهای اجتماعی را سازمان میدهند، متشکل میکنند، تسلیح میکنند و در زمان لازم از آنها استفاده میکنند. حتی برخی دولتهای کوچک ناگزیر از تبعیت «کامل» از این سرویسها هستند.
ضروری است که جامعهشناسی سیاسی به این متغیر مهم که تا حدود زیادی در تحلیلها و نظریهپردازیها مغفول بوده است، توجه کند. ما دیگر جریان اجتماعی خالص نداریم. این جریانهای اجتماعی همگی آلوده به سیاستهای امنیتی شدهاند. از انقلابهای رنگی تا برآمدن سلفیها تا نمونههای مشابه آن در ایران همگی و به درجاتی، کم یا بیش، وامدار بازیسازیهای دستگاههای امنیتی است. این دستگاهها یا از این جنبشها استفاده میکنند یا در فرایند آنها مداخله میکنند.