تحولات سوریه موجب نگرانیهای عمیقی شده است. ظاهر ماجرا آن است که با توجه به اشتغالات دولتهای ایران، سوریه و روسیه و نیز جنبش حزبالله به تحولات ناشی از پیامدهای ۷ اکتبر و جنگ اوکراین، مخالفان دولت اسد از فرصت استفاده کرده و تهاجم خود علیه دولت مرکزی را آغاز کردهاند! اما ظواهر امر نشان میدهد این همه ماجرا نیست.
محمدمهاجری و قیاض زاهد در یادداشتی مشترک در روزنامه اعتماد درباره تحولات اخیر در سوریه ابراز نگرانی کردند و شرایط منطقه را بحرانتر از آنچه که به نظر میرسد، ارزیابی کردند.
این دو در این زمینه نوشتند:
چند دسته تحلیل در این میان محل تامل دارد:
۱- این احتمال وجود دارد که توافقی ورای دولت سوریه با روسیه رخ داده باشد. غرب در برابر اعطای امتیازات معقول در اوکراین ازجمله به رسمیت شناختن الحاق کریمه به روسیه و ایجاد خط حائل در شرق اوکراین، با هدف تامین امنیت اسراییل و قطع کردن دست ایران در حمایت از جبهه مقاومت، معاملهای کرده باشد.
الف: معامله محدود
در این توافق دولت بشار اسد سرنگون میشود و از دل ارتش سوریه ژنرالی در هماهنگی با روسیه به قدرت میرسد. در این مدل ساختار حفظ میشود ولی سوریه به کشوری ضعیف تبدیل شده و مهم اینکه دست ایران از سوریه و لبنان کوتاه میشود.
ب: معامله بزرگ
سوریه از دستان روسیه خارج میشود. ساختار دولت کنونی سقوط میکند. حلقه محاصره در ابتدا از اطراف اسراییل برداشته و در قدم بعدی ایران در محاصره دو گروه تکفیری قرار میگیرد. در مرزهای شرقی ناامنی گسترش مییابد. دولت روسیه که ایران را در اوکراین به زحمت انداخت و اروپا را علیه ایران متحد کرد (این در حالی است که تاکنون از تحویل رادارهای اس - ۴۰۰ و حتی سوخو - ۳۵ خودداری کرده) ایران را در گردابی از مشکلات و تهدیدها رها میکند تا با ترامپ بر سر اوکراین به توافق بهتری دست یازد.
۲- آنچه در سوریه رخ میدهد عصبانیت ترکیه از غیبت در توافقهایی است که گویا میتواند میان کشورهای عربی، ایران، روسیه و سوریه با غرب صورت بگیرد. این تحلیل میگوید ترکیه که احساس کرده سرش بیکلاه مانده، میخواهد قاعده بازی را بهم زند. در این مدل، ایران پذیرفته از سوریه خارج شود و حزبالله به حزبی سیاسی تبدیل شده و ایران ناخواسته به سیاست داخلی بازگشته و ناخواسته تهدید علیه اسراییل تمام میشود. ایران نه میخواهد و نه میتواند دیگر تهدیدی زمینی برای اسراییل فراهم کند.
اما شواهد خیلی با این تحلیل موافق نیست. عقبنشینی مفتضحانه نیروهای نظامی سوریه، سطح گسترده نارضایتیهای ملی و داخلی از حکومت سوریه، شرایط اقتصادی ناگوار و ناچیز بودن قدرت پول ملی به نسبت مناطق شمالی تحت کنترل ارتش ترکیه و طرفدارانش، فقدان دو سیاست اصلاحگرایی و مشارکتپذیری دولت دمشق، علت و ضرورت این عقبنشینیها را فهمپذیر میکند.
۳- ما با نقشه جدیدی در خاورمیانه روبهرو هستیم. در این مدل شاهد سقوط دولت سوریه هستیم. فشار بر جنبشهای مقاومت فلسطینی افزایش مییابد. مرزهای اسراییل از امنیت لازم برخوردار شده و با گسترده شدن فعالیت گروههای تکفیری، تنش به مسلمانان باز میگردد. داعشیها و تکفیریها اگر مخیر شوند برای جهاد و مبارزه با مسیحیان، یهودیان و شیعیان یکی را برگزینند، تردید نکنید که شیعیان را انتخاب خواهند کرد. این تداوم جهالت و دنائت به اسراییل فرصت بازسازی و تقویت استراتژیک خواهد داد. به نظر باید احتمالا شاهد زنجیرهای از اقدامات تخریبی ابتدا در مرزهای کشور و آنگاه داخل باشیم.
۴- برخی دولتهای غربی و رژیم اشغالگر علت مقاومت را ایران میدانند. بسیار بعید است حال که ایران در چنین وضعیتی گرفتار آمده فرصت ضربه زدن را از دست بدهند. نویسندگان این سرمقاله بر این باورند که سیاست تهاجمی- امنیتی آنها علیه ایران تشدید میشود.
بیاعتمادی و ناامیدی، کاهش مشارکت سیاسی و اجتماعی، سطح گستردهای از فساد، ناکارآمد بودن سیاستهای راهبردی در حوزه حکمرانی و سیاست خارجی، پررنگ شدن مشکلات اقتصادی و فقیر شدن کشور، نقاط آسیبپذیری هستند که شانس دشمن را بالا میبرد.
در این میان تشدید تنشهای داخلی ازجمله سیاست تداوم فیلترینگ، مزاحمتهای توجیهناپذیر و از همه بدتر قوانینی، چون حجاب و عفاف و نحوه انتصاب افراد در مشاغل حساس را باید در پازل دشمنان ایران دید.
از نظر آنها وقوع تنش و تعارضات داخلی بهترین فرصت برای تخریب و شکست ایران است. نویسندگان این سطور باور دارند که نفوذ تنها در سطوح امنیتی و نظامی رخ نداده است. هر کس یا گروهی که دشمن را رها و در حال ایجاد چند دستگی در داخل است لاجرم با ما نیست.
تضعیف وحدت و همبستگی ملی هر چند عمری به درازنای تاریخ انقلاب اسلامی دارد، اما در دو دهه اخیر به شکلی سرطانوار در سلولهای نظام جمهوری اسلامی جاخوش کرده است.
خام خیالی درباره تحریمها و کاغذپاره خواندن آنها توسط رییس دولتهای نهم و دهم، سیاستهای پوپولیستی مانند پرداخت گسترده یارانه که به تهی شدن اقتصاد ایران از قدرت نسبتا مناسبی که در دولتهای سازندگی و اصلاحات برخوردار شده بود، و مهمتر شقه شقه کردن جامعه و ایجاد گسلهای بزرگ اجتماعی ضربات بزرگی بود که حتی اگر نگوییم توسط نفوذیهای دشمن صورت میگرفت، با سکوت نیروهای سیاسی مواجه شد و این روزها چهره کریه خود را به نمایش گذاشته است.
باز گذاشتن دست تندروهای سیاسی که از دولت احمدینژاد تشدید شد، عملا در برابر رفع تحریمها به حربهای در دست کاسبان تحریم تبدیل شد. آنها به مذاکرهکنندگان هر تهمتی خواستند وارد کردند؛ برجام را در مجلس آتش زدند و در همدستی آشکار با ترامپ، ضربات وحشتناک خود را وارد کردند؛ و وااسفا که برخی چهرههای موجه با آنها همراه شدند و بخشی دیگر سکوت پیشه کردند و راه عافیت برگزیدند.
ادامه این قصه تلخ را به فرصتی دیگر وامینهیم و تنها به این نکته اشاره میکنیم که جریان بداخلاق افراطی هماکنون نیز با حمله به پزشکیان، ماموریت گذشته خود را برای فروپاشی اجتماعی ایران انجام میدهد.
شرایط منطقه میگوید بحران و خطر بسیار نزدیکتر از ان است که در تصورمان میگنجد. اما ایران و ایرانیان تجربیات فراوانی دارند که از پس چنین هیولاهای وحشی برآمدهاند. بحران منطقه با همه دهشتانگیزیهایش برای ایران یک فرصت بزرگ است. فرصتی که نسل امروز را در تاریخ ماندگار میکند.
آیندگان این قضاوت را خواهند داشت: ایرانیان بازی باخته را به برد تبدیل کردند، چون عوامل تندرویی را که شکاف اجتماعی ایجاد کردند و فضای دو یا چندقطبی ساختند و نفرت را جایگزین محبت نمودند، کنار زدند. ایدون باد.