
نویسنده: نبیل شبیت
فرارو- نگارنده این مقاله، «نبیل شبیت»، کوشیده است با نگاهی انتقادی به سخنرانی اخیر رئیس جمهور آمریکا، سیاست سلطه آمیزی را که اوباما در منطقه پیگیری می کند نشان دهد. وی معتقد است حکومت های لرزان منطقه بهتر است به مردم اعتماد نمایند تا به آمریکا. این مقاله را که در الجزیره منتشر شده در پی میخوانید:
به گزارش سرویس بین الملل فرارو؛ انقلابهاي متعدد عربي كه به پشتوانه نيروي مردمي پيش ميرود باعث شد تا بسياري از باورهاي نخبگان، ملل و حكومتها درباره امكان اينكه ملتها ميتوانند به سوي تغييرات مسالمتآميز و بدون خشونت پيش روند، تغيير كند.
اگر سخنراني اوباما در روز 29 ارديبهشت سال جاري، تلاشي در جهت تعامل با وضع جديد بود. آيا ميتوانيم بگوييم او از منافع آمريكايي عدول كرده و به روش و رويكرد جديدي دست يافته است؟ و آيا از جانب نخبگان عرب با اوباما تعاملي صورت خواهد گرفت يا مناسبات اين دو همچنان به سياق سابق ادامه خواهد يافت؟
منافع آمريكايي و تغيير در جهان عرب
اوباما دو سال پيش در قاهره از «تغيير» سخن گفت و خود را نيرويي جديد در ساحت بينالمللي معرفي كرد، اما اكنون این ملتهای عرب هستند كه نقش عنصر جديد را بازي ميكنند، اين را ميشود از پيشروي عظيم مردم به سوي تغييري بزرگ كه نه در شعار بلكه در عمل محقق شده است ديد.
صرف نظر از شكافي كه ميان ارزشهاي اخلاقي و واقعيات و منافع سياسي آمريكا افتاده است، آيا رئيسجمهور آمريكا خواهد توانست گسستي را كه انقلابهاي منطقه در هژموني بينالمللي اقتصادي، سياسي و نظامي این کشور وارد كرده از بين ببرد؟
از بين رفتن اين شكاف لوازمي دارد از جمله:
1- اوباما در يكي از سخنرانيهايش اصول سياسي ايالات متحده را در 5 بخش بر شمرد، اولين اصل را امنيت مردم آمريكا ذكر كرد و در خاتمه يكي از بارزترين مشكلات سياسي آمريكا در منطقه را اين طور بيان كرد: «امنيت اسرائيل جزئي از امنيت آمريكاست.»
2- «هيلاري كلينتون» كه قبل از اوباما براي حضار درباره ديدگاههای قديم و جديد آمريكا به منطقه سخن ميگفت مانند اوباما از تحولات منطقه، با اصطلاح «خاورميانه و شمال آفريقا» ياد كرد كه به روشني ميتوان تفاوت اطلاق بهار انقلابهاي عربي را كه در آن وحدت و همدلي ملل عربي ديده ميشود با اين اصطلاح جغرافياي سياسي غربي مقايسه كرد كه به تجزيه و جداپنداري جريان بيداري در منطقه عربي اشاره دارد.
3- سخنراني اوباما بيشتر به حمايت از جامعه مدني و تحولات دموكراسي خواهانه و همچنين اقتصاد پويا از طريق تجارت و سرمايهگذاري و نه از طريق مقروض كردن حكومتها اشاره داشت و همچنين وي سخنان ضد و نقيضي درباره كشورهاي عربي، از تونس تا بحرين، گفت.
4- اوباما همچنين در سخنرانياش درگيري اسرائيل و فلسطين را از محتواي اسلامي-عربي آن تهي ساخته و ديگر قضيه بازگشت آوارگان فلسطيني را مطرح نساخت. بلكه او بر سه خواست اسرائيل تاكيد كرد؛ اول، به رسميت شناختن دولت يهودي اسرائيل، دوم تاخير در بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمينشان و سوم مخالفت با به رسميت شناخته شدن دولت مستقل فلسطيني از جانب سازمان ملل متحد. البته او اشارهاي كمرنگ هم به بازگشت اسرائيل به مرزهاي سال 1967 كرد.
قلعه شكست خورده آمريكا در منطقه
سخنان اوباما عميقا از تحليلهاي غربي متاثر بود؛ اينكه انقلابهاي عربي ريشه در ارزشهاي دموكراسي خواهانه غربي و اهميت كمكهاي اقتصادي غرب در توسعه و بالا بردن سطح معيشت مردم داشته است. اما او از علل استبداد در گذشته كشورهاي عربي سخني به ميان نياورد و بر آرزوهاي غرب مبني بر اينكه اين انقلابها عليه آمريكا و اسرائيل نيستند تاكيد كرد.
تلاشهاي غرب بعد از بيداري كشورهاي عرب و براي مصادره اين انقلابها نميتواند درست باشد چرا كه اگر آمريكا به همپيمانان قديمي خود مانند مصر و تونس كمكهاي مادي كرده و فرضا باعث پيشبرد انقلابهاي عربي شده است، پس درباره انقلابهايي كه در كشورهايي مانند سوريه، ليبي و يمن در حال جريان است چه تحليلي ميتواند عرضه كرد.
عنوان «همپيمانان» تنها ميتواند به كشورهايي از سوي آمريكا اطلاق شود كه اصول پنجگانهاي كه اوباما در سخنراني خود به آنها اشاره كرده بود را پذيرفته باشند. آمريكا هنوز در استفاده از كلمه همپيمان دچار ترديد است زيرا وضعيت اين كشورها به صورتي است كه شايد همپيمان خواندن امروز، تضميني برای همپيمان خواندن فرداي اين كشورها نباشد.
واقعا چرا بعضي به جاي همپيماني با آمريكا با ملتهاي خود همپيمان نميشوند و به جاي حفظ امنيت ملي آمريكا به فكر حفظ امنيت ملي كشورهاي خود كه در آنها بيم انقلابهاي مردمي ميرود، نيستند.
در واقع اوباما در تعامل با كشورهاي عربي روابط گذشته آمريكا را دنبال كرده و با گذشت 6 ماه از ظهور بهار عربي در تونس، ناچار است تا به دنبال عبارتي مناسب براي آنچه به ظاهر غير ممكن است بگردد، عبارتي كه بايد جمع بين دو نقيض باشد:
1- تاكيد بر ارتباط با ملتهاي عرب و دلجويي از رهبري جديد برآمده از انقلابهاي مردمي كشورهاي عربي به منظور تحقق اهداف آمريكا، بر اساس اصولي كه در ابتدا ذكر شد.
2- اگر ارتباط مستمر با دولتها و در عين حال با نيروهاي متزلزل در حكومتهاي عربي موجود، كه خطر سقوط آنها را تهديد ميكند، به صورتي غير علني باشد آنگاه باعث سلب اطمينان اين كشورها از آمريكا خواهد شد.
اوباما هنوز از قالبهاي فكري و ارتباطي سنتي كه به آنها اشاره شد بيرون نيامده است ولي مهمتر از آن اين است كه نخبگان عرب از چنبره سلطه جويانه منافع آمريكايي بيرون بيايند، اين تنها شرط اساسي در همراهي نخبگان عرب با تغيير تاريخي پيش رو از طريق بهار عربي است.
نيش كمك آمريكايي
اولين واكنشها به بهار عربي آن بود كه آنها را انقلابهاي منطقهاي ناميدند. اين مسئله زماني در قاهره تكرار شد كه در سراسر سخنراني تبريك آميز اوباما، نااميدي به اشکال مختلفي ديده ميشد. اما مسئله اساسي آن است كه ما آرزوهاي كوچك و بزرگمان را بر سخنان كسي مبتني نسازيم.
در نتيجه آينده منطقه آن چيزي خواهد بود كه از اراده ملتها و از درون شكاف اختناق و استبداد ساخته خواهد شد. اوباما به مشروعيت دولت انتقالي ليبي اشاره كرد و نيز اشارهاي هم به كنارهگيري رئيسجمهور يمن داشت و درباره سوريه گفت كه «بشار اسد» بايد بين اصلاحات و كنارهگيري يك راه را انتخاب كند و درباره بحرين نيز تنها تلاش كرد تا شائبه تعارض رفتاري آمريكا را در قبال كشورهاي منطقه برطرف سازد.
اين در حالي است كه انقلابهاي منطقهاي در چارچوب تغييرات بزرگ تاريخي از خلال بهار عربي در جريان است كه داراي فصلهاي مشترك با ساير انقلابها در دنياست. اما آن چيزي كه در سخنان اوباما تازه به نظر ميرسيد ولي از نظر مضمون همان معاني قديمي را داشت، ادعاي كمك به نهادينه شدن دموكراسي و توسعه اقتصادي و رعايت حقوق زنان و سخناني از اين قبيل بود.
غرب حمايتهاي مالي خود را از انقلابيون دريغ نكرد و شروع به ارتباط گيري مستقيم با احزاب و سازمانهاي جديد التاسيس و قديمي كه در نظام قبلي اجازه فعاليت نداشتند كرد. كمكهاي آمريكا و غرب در طول قرن بيستم و پس از آن در جهت از بين بردن استبداد، فساد و عقب ماندگي موفقيت اندكي داشته است و حتي كمكي نيز به از بين بردن آن در آينده نخواهد كرد.
بر خلاف آنچه برخي ادعا ميكنند كه آمريكا در روابطش با كشورهاي عربي تغييراتي داده است، اصرار اوباما در برشماري منافع آمريكا بدين معناست كه همه مسائل مانند گذشته بايد به نفع آمريكا باشد. وی همين طور معتقدند كه آمريكا پس از انقلابهاي عربي به اين نتيجه رسيده است كه رعايت و به رسميت شناختن اراده ملتها را به جاي حكومتهاي مستبد در اولويت قرار دهد. اين تحليلهاي خوش بينانه نميتواند در مقابل آنچه منابع غربي ميگويند و وضعيت كنوني، كه از دو حالت خارج نيست، پايدار باشد:
1- حمايت غرب از نيروهاي سياسي و اجتماعي كه رويكرد غربي دارند و بر مصالح غرب تاكيد ميكنند بدون در نظر گرفتن اين نكته است كه اين گروهها از چه ميزان از اقبال مردمي برخوردارند.
2- اگر فرض كنيم غرب اراده ملتهاي منطقه را به رسميت ميشناسد در اين صورت بايد شاهد حمايت غرب از نيروهاي انقلابي در كشورهايي باشيم كه در معرض انقلاب هستند، در حالي كه اينگونه نيست. زماني سخنراني اوباما مبني بر اينكه انقلابهاي منطقه بر ضد استبدادهاي محلي و بومي بوده است ميتوانست حاوي نكات جديدي باشد كه سخني از برچيدن استبداد بينالمللي هم به ميان آيد.
مناسبات بينالمللي به صورت داوطلبانه تغيير نخواهد كرد. ثانيا او خطاب به كشورهاي عربي گفت كه هژموني آمريكا همچنان مانند گذشته ساري و جاري است.
مترجم: سرور سادات حسینی