فرارو- استفان والت استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد.
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ برای بسیاری تجربهای سخت، ناامیدکننده و گاه حتی نگرانکننده بود و شاید همین امر باعث شد که او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ شکست بخورد. حالا که او به قدرت بازمی گردد، انتظار میرود که کشور با چالشها و پیچیدگیهای جدیدی روبهرو شود. در ادامه به ده پیامد احتمالی انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۲۴ نگاهی میاندازیم.
۱- سیاست آمریکا همچنان گیجکننده و مبهم خواهد بود
سیاست آمریکا هنوز هم برای بسیاری بهصورت معمایی پیچیده و گیجکننده باقی مانده است. بسیاری از باورهای عمومی در مورد نظام انتخاباتی آمریکا نادرست از آب درآمدهاند و پیشبینیها معمولاً غلط از کار در میآیند. نظرسنجیها غیرقابلاعتماد شدهاند و ایدههایی که در مورد اثربخشی «کار میدانی» وجود داشت، دیگر صحت ندارند. نخبگان سیاسی همچنان از عمق خشم و نارضایتی مردم عادی غافلند. هرچند کارشناسان در پی تحلیل و تفسیر این اتفاقات خواهند بود، به نظر میرسد درک و فهم کاملی از عمق مشکلات نخواهند داشت.
۲- دونالد ترامپ همچنان به عنوان عنصری غیرقابل پیش بینی باقی میماند
دونالد ترامپ خود را فردی غیرقابلپیشبینی نشان داده و از این ویژگی برای سردرگم کردن مخالفانش بهره میبرد. حتی هواداران او هم نمیتوانند با اطمینان بگویند که تصمیمات بعدی او چه خواهد بود. با اینکه احتمال دارد بیشتر اقدامات او در راستای منافع شخصیاش باشد، اینکه این منافع چگونه در سیاستهای اجراییاش بازتاب پیدا کند مشخص نیست. اظهارنظرهای جنجالی او در طول کارزار انتخاباتی همچنان با ابهام همراه است و نمیتوان فهمید که تا چه حد از این گفتهها را باید جدی گرفت. با این حال، صرف نظر از اینکه دونالد ترامپ در کدام بخش از سیاستها ایستادگی خواهد کرد یا چه تغییراتی را به همراه خواهد آورد، بازگشت او به قدرت، فضای سیاسی آمریکا را آشفته و متغیرتر از همیشه خواهد کرد.
در دور جدید ریاستجمهوری ترامپ، مشخص نیست تا چه حد به سیاست خارجی توجه خواهد کرد. ممکن است تمرکز خود را بیشتر بر تسویهحسابهای سیاسی با دموکراتها و پیشبرد برنامههای داخلی بگذارد، اما از سوی دیگر، احتمال دارد که تصمیم به تغییرات اساسی در سیاست جهانی آمریکا بگیرد. با توجه به کاهش انرژی و توان او، احتمال میرود که بخش بزرگی از مسئولیتها را به مشاوران و منصوبانش واگذار کند، البته تا زمانی که بحران خاصی پیش نیاید که نیازمند حضور و واکنش مستقیم او باشد.
۳- افول هژمونی لیبرال
تلاش دولت بایدن برای احیای هژمونی لیبرال که از پایان جنگ سرد سیاست خارجی آمریکا را هدایت میکرد، نتوانست رضایت رأیدهندگان را جلب کند. بسیاری از حامیان ترامپ به ترویج دموکراسی و حقوق بشر بیاعتنا هستند، به تجارت آزاد بیاعتمادند، با ورود مهاجران مخالفاند و به نهادهای جهانی با دیده بدبینی مینگرند. برای این گروه، تنها کافی است که دونالد ترامپ با این اصول بیگانه باشد یا حتی آشکارا با آنها مخالفت کند.
اگرچه دونالد ترامپ و هوادارانش با سیاستهای لیبرال مخالفاند، اما رویکرد او در سیاستهای داخلی و خارجی احتمالاً به تشدید شکافهای اجتماعی و افزایش آسیبپذیری اقتصادی منجر خواهد شد. در نتیجه، شرایط نه تنها بهبود نخواهد یافت، بلکه شاید اوضاع به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر شود. بهطور کلی، با بازگشت ترامپ به قدرت، به نظر میرسد کشور با فضایی آکنده از سردرگمی، اختلافات و چالشهای جدید روبهرو شود؛ وضعیتی که نه تنها بر سیاست آمریکا تأثیرگذار خواهد بود، بلکه پیامدهای جهانی نیز به همراه خواهد داشت.
۴- جنگ تجاری؛ تهدید واقعی یا تنها یک نمایش؟
دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی خود از وضع تعرفههای سنگین بر تمامی کشورها سخن گفته است. اگرچه این اظهارات ممکن است بیشتر جنبه تهدید و نمایش داشته باشند، اما همچنان نگرانیهایی جدی را به همراه دارد. به احتمال زیاد، مشاوران آگاه او سعی خواهند کرد از تصمیمات شتابزده و پرهزینهای از این دست جلوگیری کنند. اما پیشبینی قطعی دشوار است و همه چیز به این وابسته است که آیا او سیاستهای تجاری را به افرادی مانند رابرت لایتیزر که از حامیان حمایتگرایی اقتصادی است، واگذار میکند یا به مشاوران فناوریمحور خود که به بازارهای آزاد و زنجیرههای تأمین جهانی اعتقاد دارند، گوش میدهد.
۵- اروپا در دوراهی؛ متحد یا منفرد؟
اروپا در مواجهه با دونالد ترامپ، وضعیت حساسی دارد. او نه تنها به متحدان اروپایی آمریکا بهعنوان داراییهای استراتژیک نگاه نمیکند، بلکه به اتحادیه اروپا نیز نگاهی خصمانه دارد. دونالد ترامپ پیشتر اتحادیه اروپا را دشمن خطاب کرده و از برگزیت بهعنوان فرصتی برای تضعیف این اتحاد استقبال کرده است. از نگاه او، اتحادیه اروپا با صدایی واحد در مسائل اقتصادی، قدرت اعمال نفوذ آمریکا را محدود میکند. جمهوریخواهان نیز با مقرراتگذاریهای گسترده اروپا مخالفت دارند و افرادی مانند ایلان ماسک قوانین سختگیرانه اتحادیه اروپا در زمینه حریم خصوصی دیجیتال را نمیپذیرند.
دونالد ترامپ احتمالاً بروکسل را نادیده خواهد گرفت و به جای همکاری با اتحادیه اروپا، بر روابط دوجانبه با کشورهایی تمرکز خواهد کرد که در آنها جایگاه قویتری دارد. او از هر فرصتی برای تضعیف و شکاف اتحادیه اروپا بهره خواهد برد. این موضوع ممکن است برخی کشورهای اروپایی را به همبستگی بیشتر سوق دهد؛ همانطور که امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، بارها بر اهمیت همبستگی اروپا تأکید کرده است. با این حال، محتملتر این است که هر کشور اروپایی بهدنبال منافع ملی خود باشد و سیاستهای متفاوتی را پیش گیرد.
این احتمال وجود دارد که دونالد ترامپ تصمیم به خروج کامل از ناتو بگیرد، هرچند که چنین تصمیمی با واکنش شدید وزارت دفاع و حتی برخی جمهوریخواهان کنگره روبهرو خواهد شد، چرا که ناتو در میان بیشتر مردم آمریکا همچنان محبوب است. اما احتمال بیشتر این است که ترامپ در ناتو باقی بماند و رویکردی انتقادیتر در پیش بگیرد. او مانند دوره اول خود، از کشورهای اروپایی به دلیل پایین بودن هزینههای دفاعیشان انتقاد خواهد کرد و آنها را به افزایش بودجه نظامی و خرید تجهیزات آمریکایی تشویق خواهد کرد.
۶- وضعیت اوکراین؛ رویکرد محتاطانه یا پایان حمایت ها؟
وضعیت اوکراین نیز به شدت نگرانکننده است. اگر کامالا هریس به ریاستجمهوری میرسید، احتمالاً برای پایان جنگ اوکراین تلاش میکرد، هرچند که توافق احتمالی او با روسیه نیز برای کییف شرایط دشواری به همراه داشت. اما هریس احتمالاً از حمایت مستمر آمریکا برای بهبود اوضاع اوکراین استفاده میکرد و حتی پس از توافق با روسیه نیز کمکهای امنیتی محدودی به اوکراین ارائه میداد. در مقابل، ترامپ احتمالاً کمکهای ایالات متحده به اوکراین را قطع خواهد کرد و حل این بحران را به عهده اروپاییها میگذارد. او بعید است که بخواهد کنگره را برای تصویب بستههای کمک مالی بزرگ به اوکراین متقاعد کند، چرا که افکار عمومی در آمریکا نیز از تصمیمات او در این زمینه پشتیبانی میکنند.
شاید تنها نگرانی ترامپ این باشد که در صورت پیشروی روسیه و تصرف بخشهای بیشتری از اوکراین، او ضعیف یا ناکارآمد به نظر برسد. اما اگر پوتین حاضر به یک توافق تقسیم دائمی اوکراین شود و اوکراین به کشوری نیمهمستقل و ضعیف تبدیل گردد که امیدی به عضویت در ناتو ندارد، احتمالاً اکثر آمریکاییها از این مسئله عبور خواهند کرد و ترامپ میتواند خود را عامل پایان جنگ معرفی کرده و آن را دستاوردی برای ریاستجمهوریاش بداند.
۷- خاورمیانه تکرار سیاستهای گذشته؟
درگیریهای خاورمیانه همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. عملکرد ضعیف بایدن و بلینکن در این منطقه، بهویژه به دلیل بیمیلی کامالا هریس به تغییر مسیری که کارآمد نبود، به اعتبار او در انتخابات ضربه زد. این وضعیت، تلاشهای هریس را برای معرفی ترامپ بهعنوان سیاستمداری تندرو و بیاعتنا به حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون کمرنگتر ساخت. با این حال، بازگشت ترامپ به کاخ سفید نیز بعید است که تغییری مثبت در این شرایط ایجاد کند. او در دوره اول خود تقریباً تمام خواستههای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، را پذیرفت، از توافق هستهای ایران خارج شد و نسبت به کشتهشدن غیرنظامیان در غزه، لبنان و کرانه باختری واکنشی نشان نداد.
ممکن است دونالد ترامپ نسبت به حمایت از حمله اسرائیل به ایران دچار تردید شود، بهویژه اگر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و متحد نزدیک او، از این اقدام منصرفش کند. اما در غیر این صورت، اسرائیل احتمالاً همچنان از چراغ سبز ترامپ برای تضعیف یا اخراج فلسطینیان برخوردار خواهد بود. بازگشت ترامپ به کاخ سفید میتواند او را به دنبال نمایشهای سیاسی بزرگ و بیسابقهای بکشاند تا خود را بهعنوان یک صلحآور جهانی معرفی کند؛ شاید او حتی اعلام کند که مایل است با رئیسجمهور یا رهبر معظم ایران دیدار کند، همانگونه که در دوره اول خود با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، ملاقات کرد. اما به دلیل کمبود صبر و مهارتهای لازم در مذاکره، این تلاشها به احتمال زیاد صرفاً در حد تبلیغاتی پر سروصدا و بدون نتیجه باقی خواهند ماند، درست مانند توافقات ابراهیم که نهایتاً به شکست انجامیدند.
۸- مواجهه پایدار و تنش زا با چین
در مورد چین، اختلاف نظر میان مشاوران ترامپ درباره چگونگی مواجهه با این کشور، پیشبینی سیاستهای او را دشوار میسازد. به احتمال زیاد، ترامپ سیاستی سختگیرانهتر در تجارت اتخاذ کرده و محدودیتها بر انتقال فناوریهای حساس به چین را حفظ خواهد کرد. در واشنگتن، خصومت با چین به یک اشتراک نظر میان احزاب تبدیل شده و این امر دستیابی به توافقی جامع بین دو کشور را بیش از پیش دور از دسترس میکند.
همچنین احتمال دارد ترامپ با متحدان آسیایی ایالات متحده مشکلاتی ایجاد کند، چرا که پیشتر نیز تردیدهایی درباره تعهدش به دفاع از تایوان در صورت حمله یا تهدید، مطرح کرده است. مقابله با چین نیازمند حمایت متحدان آسیایی آمریکاست؛ اما سیاستهای نامنسجم ترامپ در این زمینه تناقضآمیز است. از اینرو، مقامات چینی ممکن است با انتخاب مجدد او، هم نگران اعمال تعرفههای سنگین جدید باشند و هم از مدیری فاقد انسجام و برنامهریزی مستمر که سیاستهای نامنسجمی در قبال آسیا دارد، خوشنود شوند. این امر میتواند دستاوردهای بایدن و بلینکن در تقویت روابط آسیا که شاید مهمترین موفقیت سیاست خارجی آنها باشد، تحتالشعاع قرار دهد و حتی آن را معکوس کند؛ موضوعی که بدون شک به نفع پکن خواهد بود.
۹- بحران اقلیمی؛ بی توجهی و پیامدهای آن
بحران اقلیمی از دیگر موضوعاتی است که بازگشت ترامپ آن را تحت تأثیر قرار خواهد داد. ترامپ همچنان به تغییرات اقلیمی بیاعتقاد است و اولویت او ادامه استخراج سوختهای فسیلی بدون توجه به پیامدهای بلندمدت آن هست. این رویکرد میتواند موجب کندی پیشرفت جهانی در مقابله با بحران اقلیمی شود و از سرعت گذار آمریکا به انرژیهای تجدیدپذیر بکاهد. برنامههای بلندمدت برای آینده بشریت، در سایه منافع کوتاهمدت کنار گذاشته میشوند و آمریکا نیز ممکن است در توسعه فناوریهای سبز نسبت به چین و سایر کشورها عقب بماند که در نهایت موقعیت اقتصادی بلندمدت این کشور را تضعیف خواهد کرد. اما بهنظر میرسد این پیامدها برای ترامپ اهمیت چندانی ندارند.
۱۰- قدرت متمرکز در جامعهای دو قطبی
پیروزی احتمالی ترامپ شاید از نظر برخی به نشانهای از اتحاد ملی و حمایت گسترده مردم تعبیر شود، اما چنین برداشتی به شدت گمراهکننده و خطرناک است. دموکراتها نهتنها از برنامه «MAGA» حمایت نخواهند کرد، بلکه اقداماتی که در پروژه ۲۰۲۵ پیشبینی شدهاند، بهویژه هدف قرار دادن مخالفان سیاسی، محدودسازی شدید دسترسی به سقط جنین از طریق ممنوعیت داروی میفپریستون، سپردن مدیریت نهادهای بهداشتی به مخالفان واکسن، اخراج گسترده مهاجران و تضعیف نهادهای مستقل جامعه مدنی، شکافهای موجود در جامعه را عمیقتر خواهند کرد. این اقدامات نه تنها به وحدت ملی کمکی نخواهد کرد، بلکه باعث تشدید اختلافات نیز خواهد شد.
علاوه بر تأثیرات داخلی بر سلامت عمومی، امنیت، حقوق زنان و استقلال بانک مرکزی، شکافهای سیاسی عمیق، توانایی دولت را برای اجرای سیاست خارجی مؤثر نیز تضعیف خواهد کرد. در شرایطی که سیاست داخلی و خارجی تا این اندازه بیثبات و نامنظم باشند، هیچ کشوری نمیتواند به تعهدات ایالات متحده اطمینان کند. وقتی دولت بیشتر انرژی خود را صرف سرکوب مخالفان داخلی، اخراج گسترده نیروی کار و جایگزینی متخصصان با وفاداران بیتجربه میکند، توانایی آن برای اجرای سیاست خارجی پایدار و معقول به شدت کاهش مییابد. آمریکا که گرفتار دوقطبی شدید است، دقیقاً همان چیزی است که رقبای بینالمللیاش میخواهند و نشانهای از بهبود در این وضعیت دیده نمیشود؛ بلکه به نظر میرسد که ترامپ این دوقطبی را بیشتر تشدید خواهد کرد.