همانطور که گندالف دانا میگفت: «سفر به اینجا ختم نمیشود. مرگ تنها مسیر دیگری است… راهی که همه ما باید طی کنیم.» ابهام و نامشخص بودن آنچه فراتر از مرگ نهفته است، بدون توجه به اعتقادات مذهبی یا معنوی، دلایل بسیاری برای شگفتی و حتی ترس وجودی ایجاد میکند.
به گزارش روزیاتو، گاهی اوقات هیچ چیز مانند یک فیلم عالی که زندگی و مرگ را به عنوان تم اصلی بررسی میکند، و ۱۰ فیلمی که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت بهترین فیلمها در باب پرداختن به زندگی پس از مرگ هستند.
یک روند رایج در فیلمشناسی تیم برتون، گرفتن شخصیتهایی معمولاً عجیب و غریب و تبدیل کردن آنها به شخصیتهایی عمیقاً انسانی و بامزه است. Beetlejuice شاید بهترین مثال در فیلموگرافی او در این زمینه باشد، با شخصیت مشهور یک روح تاریک جنجالی و پرخاشگر. این فیلم درباره زوج جوانی است که به تازگی فوت کرده اند، زوجی که در خانه قدیمی خود محبوس شده اند، و با نقل مکان صاحب خانههای جدید، عصبانی میشوند. آنها با بیتل جوس (مایکل کیتون) تماس میگیرند تا ساکنان جدید را بترساند.
این یک پیچش داستانی بامزه به داستانهای خانههای جن زده است که اگرچه در فراهم کردن اوقات خوش و سرگرم کننده موفقتر است، اما همچنان مفاهیمی را در مورد آنچه که مردم هنگام مرگ از دست میدهند، مورد بحث قرار میدهد. محبوبیت ماندگار این فیلم باعث ساخت یک دنبالهی میراثی بسیار مورد انتظار در قالب Beetlejuice Beetlejuice شده است که در آن کیتون، وینونا رایدر و کاترین اوهارا دوباره نقشهای خود را برای سرگرمیهای عجیب و غریبتر و بامزه تری تکرار میکنند.
بهشت میتواند صبر کند، یک کمدی همراه با طنز بدبینانهای نسبت به اخلاق و ثروت است و همزمان به موضوع زندگی پس از مرگ نیز میپردازد و به همین خاطر هم به عنوان یک نقد اجتماعی و هم یک تایید ارزش زندگی به شیوهای دلگرم کننده موفق عمل میکند. هنری ون کلیو (دان آمچه) یک مرد هوسران لوس است که پس از مرگش با این انتظار غرورآمیز به دروازههای جهنم میرسد که تا ابد وارد دنیای مردگان خواهد شد. اما شیطان چندان از این بابت مطمئن نیست و هنری را وادار میکند تا اعمال خود در زمان حیات را بازگو کند تا ببیند آیا استانداردهای جهنم را برآورده میکند یا خیر.
مسیر فیملم مکن است قابل پیشبینی باشد، بهویژه که ویژگی غلو در احساسات را به تمامی مورد استفاده قرار میدهد، ویژگی که فیلمهای دهه ۴۰ به راحتی آن را پذیرفتند، اما Heaven Can Wait همچنان یک داستانی امیدوار کننده از زندگی است که با امیدواری خوشبینانهای از لنزهای هجوآمیزش عبور میکند. به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دوران حرفهای ارنست لوبیچ، این فیلم دوز فوقالعاده جذاب از شگفتیهای قدیمی هالیوود با پیامی است که امروز هم صادق است.
تصورات زندگی پس از مرگ در ذهن عدهای مملو از رمز و راز و عدم اطمینان و شاید حتی در ذهن برخی دیگر کاملاُ بی معنی است. فیلم به خلا وارد شو به کارگردانی گاسپار نوئه با رویکرد همیشگی تحریک کننده اش، بر اساس این ایدئولوژی عمل میکند که فیلمهای مربوط به زندگی پس از مرگ نباید تفاوت زیادی با این برداشت مرموز از آنچه در انتظار ماست داشته باشند. این فیلم از ابتدا تا انتها شبیه یک سفر توهم گونه است، جایی که یک فروشنده مواد مخدر آمریکایی در توکیو پس از کشته شدن در یک معامله ناموفق، سفری پر هرج و مرج را به زندگی پس از مرگ آغاز میکند.
Enter the Void با تصویرسازی بصری خیره کنندهای که شور و نشاط کلوبهای شبانه توکیو را با نور نئون شان به کار میگیرد، تصویر جذاب و با سبک خاص از ایدهای است که ما حتی نمیتوانیم آن را درک کنیم. به همین دلیل، شاید بهترین تصویرسازی از انتقال از یک زندگی به زندگی دیگر باشد. مطمئناً این یکی از خیره کنندهترین تصویرسازیهای بصری است که سینما تا به حال دیده است.
یکی دیگر از کلاسیکهای دهه ۴۰، مسئله زندگی و مرگ، کمدی رمانتیک را با درام دادگاه کیهانی با هر ترکیب کرده و جذابیت و زیبایی بصری خاصی را خلق میکند. پیتر کارتر (دیوید نیون) یک خلبان نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم است که وقتی از هواپیمایش بیرون پریده و خود را در ساحل میبیند، از مرگ حتمی میگریزد. در حالی که زندگی او ادامه دارد، او رابطه عاشقانهای را با یک اپراتور رادیو آغاز میکند، اما نیروهای الهی اصرار دارند که او مرگ خود را بپذیرد. کارتر درخواست تجدید نظر کرده و در برابر هیئت منصفهای آسمانی از حق خود برای حیات دفاع میکند.
این فیلم – که با نام پلکانی به سوی بهشت (Stairway to Heaven) نیز شناخته میشود – به عنوان ترکیبی ماهرانهای از ژانرها به اوج کیفیت خود میرسد، زیرا به خوبی میداند چه زمانی با شوخ طبعی تند و تیز خود بازی کند و چه زمانی بیشتر به سمت احساسات رمانتیکش متمایل شود. نتیجه نهایی، فیلمی فوقالعاده سرگرمکننده از زندگی پس از مرگ است که با دلگرمی انسانگرایانه و مکالمات بامزه بین شخصیتهای بریتانیایی و آمریکایی تعریف میشود.
افسانه یونانی اورفئوس – که مربوط به سفر بارد نامدار به دنیای اموات هادس برای بازیابی روح عشق گمشده خود، اوریدیس است – بارها برای پرده سینما اقتباس و باز اختراع شده است. بسیاری از این اقتباسها ظاهری از زندگی پس از مرگ دارند، اما تعداد کمی مانند فیلم فرانسوی اورفه (یا به انگلیسی Orpheus) محصول ۱۹۵۰ این کار را انجام دادهاند.
داستان این فیلم در فرانسه معاصر اتفاق میافتد و داستان شاعر موفقی را دنبال میکند که همسرش توسط سرسپردگان مرگ (ماریا کازارس) کشته میشود. اورفه (ژان مارای) که به دنیای مردگان هدایت میشود، برای نجات اوریدیس (ماری دئا) محبوبش از سرنوشت ناعادلانهاش مبارزه میکند، اما وسواس فکری زیادی نسبت به مرگ پیدا میکند. ماهیت معمایی فیلم یکی از جذابترین نقاط قوت آن است، همچنین نمایش بصری خیره کننده فیلم و سرمایه گذاری عجیب آن در شیفتگی اورفه نسبت به مرگ. اورفه که بیش از پیش با ایدههای مربوط به وسواس هنری غنی شده است، اقتباسی درخشان است که به منبع اصلی خود احترام میگذارد و در عین حال جنبههای جدید و مدرنیزهشدهای را نیز به کار میبرد تا به عنوان تصویری طلسمکننده از زندگی پس از مرگ و کاوشی مجذوب کننده از ذهن در هم ریخته یک هنرمند عمل کند.
تعمقی لطیف در باب زندگی، حافظه، شادی و ارتباطات انسانی، فیلم زندگی شگفت انگیز یا پس از زندگی، داستان و فانتزی را با تصاویر مستند ترکیب میکند تا یک تجربه تماشایی عمیقاً انسانگرایانه را ارائه دهد. داستان فیلم در ساختمانی دلگیر و به سبک خدمات اجتماعی میگذرد که در واقع ایستگاهی برای انتقال ارواح از زندگی به بهشت است. در طول مدت حضور در ایستگاه، هر روحی باید شادترین یا بهترین خاطره زندگی خود را که تا ابدیت دوباره تجربه اش خواهد کرد، انتخاب کند. دو مشاور جوان به ارواح مردگان در تصمیم گیری کمک میکنند.
در طول توسعه فیلمنامه، هیروکازو کوره-ادا با صدها نفر مصاحبه کرد و از آنها در مورد خاطراتشان پرسید. مصاحبهها ضبط شد و برخی از آنها در فیلم به کار گرفته شد و با روایت دو مشاور آمیخته شدند. هیچ اضطرار و تنشی در فیلم وجود نداشته، و طرح از پیش تعیین شده بسیار کمی در فیلم وجود دارد، اما این فیلم همچنان به عنوان تصویری ملایم و جذاب از زندگی پس از مرگ که ارزش بالایی برای تجربیات کسب شده در زندگی و انسانیت زیبا قائل است، فیلمی تاثیرگذار و بی نقص به نظر میرسد.
به عنوان یکی از بزرگترین موفقیتهای پیکسار در چند وقت اخیر، و یکی از شگفتانگیزترین ماجراجوییهای تاریخ این استودیو انیمیشن سازی، داستان فیلم کوکو در قالب سفری جذاب به سرزمین مردگان رخ میدهد. میگل (آنتونی گونزالس) پسر نوجوانی است که علیرغم ممنوعیت خانواده اش از انجام هر گونه کار هنری، آرزو دارد یک موسیقیدان بزرگ باشد. اشتیاق و آرزوهای میگل، در جریان جشنهای روز مردگان مکزیک، او را به سفری شگفتانگیز به دنیای پس از مرگ هدایت میکند، سفری که اکتشافات شگفتانگیزی مرتبط با تاریخ خانوادهاش را به همراه دارد.
کوکو که مملو از سبک انیمیشن سازی خاص پیکسار و لطافت روایی دلگرم کنندهای است، یک قصیده شگفت انگیز برای کسانی است که از این دنیا رفته اند، و همچنین کاوشی پر جنب و جوش و سرزنده در مورد آنچه پس از مرگ رخ میدهد. کوکو با هسته موسیقایی خود و تصویر گیرایی که از زندگی پس از مرگ ارائه میدهد – که مضامین ثقیل ترش را با هوشیاری و بینش خاصی مدیریت میکند و در عین حال جذابیت داستان برای خانوادهها را حفظ میکند – یکی از بهترین و جذابترین تصاویر زندگی پس از مرگ در سالهای اخیر است.
برگرفته از نمایشنامه تولید نشده هری سگال به نام «بهشت میتواند صبر کند» – که هیچ پیوندی با فیلم فوقالذکر ساخته سال ۱۹۴۳ ندارد، اما به عنوان منبع الهامی برای بهشت میتواند صبر کند در سال ۱۹۷۸ عمل میکند- آقای جردن وارد میشود فیلمی تماما حیرت آور و جذاب است. جو پندلتون (رابرت مونتگومری) بوکسوری است که در مسیر رفتن به یک مسابقه قهرمانی در یک سانحه هوایی جان خود را از دست میدهد، اما متوجه میشود که به لطف یک فرشته بسیار مشتاق دیدن مرگ او، زودتر از موعد از دنیا رفته است. رئیس این فرشته، آقای جردن (کلود رینز) وارد ماجرا میشود تا این اشتباه را جبران کند و روح پندلتون را در بدن یک مرد زنباره که اخیراً به قتل رسیده است، به زمین باز میگرداند.
پرداختن به مضامین سنگین در این فیلم بسیار جذاب است و درخششی شاداب و امیدوارکننده را در طول روایت خود حفظ میکند که تضمین میکند مخاطب همچنان مجذوب فیلم باشد، بهویژه وقتی که پندلتون رفته رفته عاشق بتی لوگان (اولین کیز) آرمانگرا میشود. باند فرودگاه مملو از مه، مونتاژ هنری روحهای در حال گذر و جذابیت بامزه آقای جردن با بازی رینز، دنیای پس از مرگ فیلم را با حسی ظریف از شگفتی و حیرت همراه میکند.
یک درام فوقالعاده بی نقص که به دلیل یکی از بزرگترین و تکاندهندهترین پیچشهای داستانی تاریخ سینما مشهور شده است، حس ششم را به سبکی بسیار متفاوت و منحصربفرد مورد کاوش قرار میدهد که در کمتر فیلمی دیده شده است. پس از یک حادثه حمله به خانه، یک روانشناس کودک به نام مالکوم کرو (بروس ویلیس) در تلاش برای ارتباط با همسر درمانده و افسرده خود است، در حالی که با کول سیر (هیلی جوئل اوسمنت)، پسر جوان رنج کشیدهای که معتقد است میتواند ارواح را ببیند، کار میکند.
شهرت ماندگار این فیلم خود گویای تأثیر آن بر فرهنگ عامیانه در غرب است که آن را به یکی از نمادینترین فیلمهای دهه ۱۹۹۰ تبدیل کرده است و یک پیروزی تعیین کننده برای حرفه ام. نایت شیامالان بود. آمیزهای از داستانسرایی کلاسیک هالیوود و هیجانهای ترسناک مدرن، کاوش مالکوم کرو در مورد زندگی پس از مرگ را نه تنها به شکل قابل لمسی باکیفیت و جذاب، بلکه فوقالعاده دلخراش نیز میکند. The Sixth Sense که با بازیهای استثنایی همه بازیگران و جاذبه فضای خیره کننده اش تقویت شده است، یک بررسی هوشمندانه و سنجیده از زندگی پس از مرگ است.
It’s a Wonderful Life ممکن است مستقیماً با زندگی پس از مرگ سر و کار نداشته باشد، اما فضای مشابهی را اشغال کرده و بسیاری از موضوعات مشابه را بررسی میکند و در عین حال داستانی را در مورد اهمیت نجابت انسانی و زندگی خوب ارائه میدهد. جورج بیلی (جیمی استوارت) مردی است که همیشه دیگران را در جامعه بر خود مقدم قرار داده است، اما زمانی که خود را در بدهی غیرقابل حلی میبیند، قصد دارد جان خود را بگیرد تا خانواده اش از بیمه عمرش بهرهمند شوند. با این حال، یک فرشته کارآموز امیدوار است با نشان دادن تصویری از جامعه بدون حیات جورج، مانع از آن شود که وی به زندگی خود پایان دهد.
جذابیت غیرقابل مقاومت استوارت به عنوان یک انسان معمول به طرز شگفت انگیزی با جهان بینی ایده آلیستی فرانک کاپرا ترکیب میشود و داستانی قدرتمند و امیدوار کننده از تأثیری که یک زندگی میتواند بر افراد اطرافیان خود داشته باشد، میسازد. چه زندگی شگفت انگیزی حتی پس از گذشت نزدیک به ۸۰ سال از انتشارش، یکی از نابترین آثار کلاسیک کریسمسی باقی مانده و داستانی عمیق و تاثیرگذار از زندگی و معنایی است که تا به حال به تصویر کشیده شده است.