روزنامه فرهیختگان در شماره امروز خود چند یادداشت عمدتاً کنایهآمیز درباره این فیلم نوشته. محمد قربانی در مطلبی با تیتر «رسولاف یا ایرج ملکی؟» نسبت به اشاره مستقیم رسولاف به اعتراضات ۱۴۰۱ انتقاد کرده و نوشت: هدف اصلی فیلم نمایش دهها کلیپ از درگیریهای خیابانی سال ۱۴۰۱ است. کلیپهای بههمپیوستهای که هیچ توجیه درونفیلمی ندارند و مخاطبشان تماشاگران عادی سینما نیستند. این کلیپها را قرار است بهاصطلاح منتقدان جشنوارههای ایدئولوژیک و سیاستزدهای مانند کن ببینند تا رسولاف به جایزهاش برسد.
اما بد نیست به نکته اساسی اشاره کنم. فیلمسازان صنعت اپوزیسیون معمولاً مشکل اصلی سینمای ایران را سانسور معرفی میکنند. اما فیلمهایی نظیر دانه انجیر معابد نشان میدهند که معرفی سانسور بهعنوان مشکل اصلی سینمای ایران، آدرس غلطی است. در این فیلم زنان حجاب ندارند، قریب به ۱۰ صحنه فیلم روی تخت زن و شوهر داستان و همچنین در حمام است، برخی الفاظ ممنوعه در سینمای ایران از دهان شخصیتها شنیده میشود و… . اما آش همان آش و کاسه همان کاسه است و فیلم جناب برانداز از حداقلهای سینمایی در متن و اجرا بیبهره است. زندانی و ممنوعالکار شدن امثال رسولاف، تنها دستاورد سینمایی! آنهاست و آنها جز این چیزی در چنته ندارند.
ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ این روزنامه در بخشی از یادداشت خود نوشت: زندگی یک بازپرس به نام ایمان و خانوادهاش در بحبوحه شلوغیهای «زن، زندگی، آزادی» دستخوش تغییر میشود. موقعیت شغلی جدید پدر خانواده اینطور ایجاب میکند که همیشه یک اسلحه کمری در اختیارش قرار داشته باشد تا بتواند در برابر تهدید احتمالی از خود و خانوادهاش دفاع کند. از طرف دیگر این خود خانواده است که در مواجهه با «زن، زندگی، آزادی» اعتمادش را به مرور نسبت به شغل و جایگاه رسمی ایمان و در انتها شخص او از دست میدهد و بالاخره در پایان ماجرا سند مرگش را امضا میکند.
قسمت پایانی دانه انجیر معابد نسخه هارتر و لختوعورتر فیلم «برادران لیلا»ست؛ اگر لیلا در آن فیلم بهصورت پدرش سیلی میزند ثنا در اینجا سرپرست خانواده را با شلیک گلوله از میان برمیدارد و بر گورش گریه میکند. هرچند خواب انقلاب زنانه آنطور که امثال رسولاف انتظار داشتند تعبیر نشد ولی فاندها و پروژههای خوبی نصیب ایشان کرد.
مهران زارعیان، دیگر خبرنگار روزنامه فرهیختگان در یاداشتی معتدلتر به بررسی این فیلم پرداخته: فیلمنامه با طمأنینه، کاشتهایش را در دل درام جایگذاری میکند و از این جهت به اسلوب فیلمنامهنویسی پر جزئیات اصغر فرهادی نیز نزدیک میشود و فرمی درخور و شایسته برای روایت قصه ناآرامیهای ۱۴٠۱ متناسب با نگرش همفکران فیلمساز -یعنی مخالفان نظم سیاسی حاکم بر ایران- برمیگزیند و به طور کلی یک نیمه تاثیرگذار و دارای موقعیتهای بغرنج و دوراهیهای اخلاقی چالشی به مخاطب نشان میدهد.
در هر حال تا دوسوم ابتدای فیلم، فیلمساز موفق شده موقعیت محوری نفسگیری به ما نشان دهد با شخصیتهای قابل فهم و یک معمای اصلی و ریزهکاریهایی در پرداخت به کشمکش درونی آدمها. مسئله اعتراف، فشار برای اقرار و بازنمایی حس اضطرابآلود اعتراف نیز با ظرافتهایی به طور بجا و درست، در اثر گنجانده شده و اگر فیلم فرضاً در دقیقه ۱۲٠ با پایانی متفاوت تمام میشد، چهبسا با فیلمی مهم، جدی و ماندگار روبهرو میشدیم.