کیهان نوشت: «.. در دوران حاضر و پایان جنگ سرد، «اسلام» را جانشین کمونیسم کردند تا در کارزار بزرگ تبلیغاتی و گفتمانی، سکولاریسم غربی مدعی شود که به «نجات زن مسلمان» از قیود سنت و دین آمده و میخواهد آزادی و برابری را برای آنها به ارمغان آورد. ترویج بیحجابی بخشی از این استراتژی استعماری و نژادپرستانه است که سکولاریسم در آن نقش عمده دارد...»
این جملات بخشی از کتاب «سکس و سکولاریسم» تالیف جون والاک اسکات، مورخ معتبر غربی است که سر و صدای محافل وابسته غربی را درآورد و در آن برابری جنسیتی را یک تحمیل ناگزیر دانسته که به دلیل بروز مجدد قدرت سیاسی و اجتماعی اسلام در اواخر قرن بیستم مطرح شد و از آن روی که تاکید اسلام بر حجاب و پوشیدگی است، ظهور این برابری جنسیتی در بیحجابی و برهنگی تنها راهکار غرب برای تقابل با اسلام بود!
شاید بتوان پیشینه این نظریه را در ایران به سال ۱۲۲۷ هجری شمسی رساند که فردی به نام طاهره یا زرین تاج معروف به قرهًالعین از نزدیکان علی محمد باب (عامل کانونهای صهیونی در پایهگذاری فرقه انحرافی «بابیه» که بعدا به تشکیل فرقه استعماری و ضاله «بهائیت» انجامید) در «بدشت» قزوین اقدام به برداشتن حجاب خود کرد و روابط نامشروع زنان با چند مرد را مباح اعلام نمود. او حتی گفت که هر کسی او را لمس کند، از آتش دوزخ در امان میماند.
پس از آن در دوران قاجار و در مدارس وابسته به کانونهای صهیونی اروپایی مانند مدارس آلیانس (اتحادیه جهانی اسرائیلیت)، ظاهر شدن زنان و دختران بدون چادر و روسری تحت عنوان تجدّد، نخستین بارقههای سیستماتیک مقوله کشف حجاب بود.
اعضای فرقه ضاله بهائیت در راستای عملیاتی کردن برنامههای اسلامستیزانه کانونهای صهیونیستی، به ترویج بیحجابی در جامعه اسلامی ایران و مردم مسلمان روی آوردند. در دوران قاجار از طریق انجمنها و کانونهای وابسته سعی در زمینه سازی ذهنی به خصوص از طریق القاء سبک زندگی و شیوههای رفتاری غربیها داشتند و با روی کار آمدن رضاخان و حضور آنها و فراماسونرها در دستگاههای مختلف به اصطلاح فرهنگی/ سیاسی پهلوی اول، اسلامزدایی و به خصوص ترویج بیحجابی روندی رسمیتر و علنیتر یافت.
در سندی محرمانه از ساواک به تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۰ به نقل از محفل بهائیان و براساس دستورات بیت العدل آنها آمده است:
«.. اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمانها و بیحجابی را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت خود بردارند...»
پس از تحکیم حاکمیت رضاخانی در سال ۱۳۱۲ (یعنی ۸۵ سال پس از واقعه بدشت) وقتی محمد علی فروغی یعنی همان فراماسونری که از عوامل اصلی صعود رضاخان به سلطنت بود، مجددا رئیسدولت شد، قضیه کشف حجاب در ایران به صورت جدی مطرح و حکومت دیکتاتوری به اصطلاح منور برایش قانون هم وضع نمود.
در کابینه فروغی، مجموعهای از فراماسونها حضور داشتند تا به سهولت بتوانند اهداف و آرمانهای صهیونی خود را در ایران عملی سازند و آنچه در این میان بیش از هر مورد دیگر هدف تهاجم حلقه ماسونهای فروغی قرار داشت، فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ملی بود. این ادعا را میتوان از انتخاب فراماسون مرموزی همچون علی اصغر حکمت به وزارت معارف دریافت. همین علی اصغر حکمت را (که مئیر عزری نخستین سفیر اسرائیل در ایران در کتاب خاطراتش او را یک یهودی مخفی خوانده است) برخی از مورخان معاصر، طراح اصلی جریان «کشف حجاب» دانستهاند.
نخستین اقدام دولت فراماسون فروغی برای بهوجود آوردن اصلاحات صهیونی در ایران، فرستادن رضاخان به خارج کشور و ترکیه بود. دقیقا همان عملی که میرزاحسین خان سپهسالار (رئیساولین دولت فراماسونی در ایران) با ناصرالدینشاه قاجار کرد و با بردن وی به فرانسه و فراهم آوردن زمینه دیدار و ملاقاتش با بارون روچیلد و رئیس اتحادیه جهانی اسرائیلیت، مجوز اولین حضور رسمی تشکیلات جهانی صهیونیسم در ایران را با تاسیس مدارس آلیانس کسب کرد.
اسناد موجود حاکی از آن است که رضاخان نیز پس از دیدار از ترکیه تحت تاثیر القائات افرادی همچون محمد علی فروغی، محمود جم و علیالخصوص علیاصغر حکمت، شیفته اصلاحات استعماری در آن کشور شد و نقشه فراماسونهای فوق را برای عملی ساختن تهاجم به فرهنگ ایرانیان تایید کرد. طبیعی هم بود که رضاخان به دلیل عدم برخورداری از سواد و بینش کافی، بایستی توسط همان گروهی که از سوی کانونهای صهیونی باعث و بانی به سلطنت رسیدنش بودند، در مراحل بعدی حکومتش نیز هدایت شود.
برنامه فوق با ترویج و تحمیل لباس غربی به ایرانیان تحت عنوان متحدالشکل کردن لباسها مطرح شد و با ماجرای کشف حجاب که مستقیما باورها و اعتقادات مذهبی مردم مسلمان را هدف قرار میداد، به اوج خود رسید.
بنابر اسناد و مدارک موجود، در واقع علی اصغر حکمت و محمود جم (رئیس دولت در زمان اجرای طرح و عامل سرکوب مخالفان آن) دو عامل اصلی عملی ساختن توطئه کشف حجاب بودند. به این ترتیب بازهم دست عوامل مستقیم فراماسونری و شبکه جهانی صهیونیسم در تهاجمی دیگر علیه اعتقادات و فرهنگ دینی مردم معلوم میگردد.
البته ماجرای کشف حجاب و تغییر شکل پوشش ملی به لباس و پوشش غربی و دیگر سبک و آیینهای زندگی و رفتاری که با تهاجم فرهنگی غرب به جامعه ایرانی تحمیل شد، پیش از اجرائی شدن، یک دوره زمینهسازی ذهنی را پشتسر گذارده بود.
از اوایل دوران قاجار با انتشار نشریات و کتابهایی توسط عوامل تشکیلات فراماسونی و رواج تئاتر جدید و شعر و رمان نو و نقاشی مدرن و معماری و لباس و لوازم و ابزارها و تجملات زندگی غربی و سپس دانشگاه و کتابها و جراید و سینما و... برای ترویج تجدد وارداتی، در واقع به نوع سبک زندگی ایرانی اسلامی مردم هجوم برده و اذهان آنها را آماده پذیرش هر طرح و برنامه استعماری نمودند.
احسان یارشاطر بهائی معروف وابسته به دربار شاه در گفتوگویی به سال ۱۳۹۴، به زمینهچینی رفتارهای غیراخلاقی و سبک زندگی غربی توسط سینما و رسانههای مانند آن، اذعان کرد و گفت:
«.. اصولا اقتباس تمدن غربی اول با چیزهای بیآزاری مثل قاشق و چنگال شروع میشود و به تدریج مسئله کت و شلوار و حجاب پیش میآید... اینها در کنار هم به مرور، ذهنیت و خواستهای جامعه را عوض میکنند. یعنی هر مرحله نتیجه مرحله پیش از خود است. کشف حجاب به هر حال در ایران اتفاق میافتاد؛ ولی خیلی طول میکشید... وقتی شعرا در ذم حجاب شعر گفتهاند و فیلمهای سینمایی هم تصویر زن بیحجاب و شکل و شیوه حضورش را در جامعه به صورتی مثبت نشان دادهاند، جامعه در برخی سطوح و تا اندازههایی آمادگی پذیرفتن چنین فرمانی را دارد...» ۲
وسایل ارتباط جمعی و رسانهها مانند مطبوعات و کتاب و تئاتر و سینما و... مهمترین نقش را در این میان ایفا کرده و پیش از هر اقدام رسمی و علنی، زمینههای ذهنی آن را در جامعه به وجود آوردند. در همین جهت بود که نخستین ایستگاه تلویزیونی در ایران با مدیریت حبیب ثابت (یکی از اعضای ارشد محفل بهائیت ایران) برپا گردید و رادیو توسط سازمان ماسونی «پرورش افکار» تاسیس شد. برای ورود سینما به ایران و تولید فیلم و گسترش آن نیز جمعی از اعضای تشکیلات فراماسونری و بهائیان به همراه عناصر درباری مشارکت داشتند.
علیاصغر حکمت، خود در کتاب خاطراتش تحت عنوان «سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی» شرح کاملی از ماجرای کشف حجاب و تمهیداتی که برای اجرای آن اندیشیده بود، میدهد. حکمت که ۶ سال متمادی بین سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ بر منصب بسیار حساس وزارت معارف تکیه زده بود، از تیرماه ۱۳۱۳ با طرح موضوع در جلسه هیئت وزیران و سپس تشکیل کانون بانوان، پروژه کشف حجاب را کلید زد. وظیفه این کانون، آنچنان که حکمت در خاطراتش ذکر کرده است، آمادهسازی افکار عمومی برای اجرای طرح کشف حجاب بود.۳
حکمت در گوشه گوشه خاطراتش، خود را نفر اول در قضیه کشف حجاب معرفی نموده است. حتی مینویسد که روز و مکان جشن ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ برای مراسم علنی کشف حجاب و حضور خاندان سلطنت در این مراسم را وی به رضاخان پیشنهاد داده بود.
پیش از آن در اوایل سال ۱۳۱۴، شخص علیاصغر حکمت، زمینههای طرح استعماری فوق را از شیراز و مدرسه شاهپور این شهر آغاز نموده بود. به این صورت که:
«.. عدهای از دختران جوان بر روی سن ظاهر گشته، به ناگاه برقع از روی برگرفتند و با چهرهای باز و گیسوانی نمایان، پایکوبی را آغاز کردند...» ۴
خوشبختانه این توطئه ضداسلامی و ضدملی همچون همیشه با مقاومت اقشار متدین و بهویژه روحانیت مبارز مواجه گشت. به گواهی اسناد برجای مانده، مانع اصلی بر سرراه پیشرفت طرح استعماری کشف حجاب در شهرهای مختلف ایران، روحانیون و علمای مبارز بودند که به حبس و تبعید رفتند، ولی از پای ننشستند تا با فرار رضاخان و روی کار آمدن پهلوی دوم، او جرات ادامه طرح فوق را نیافت و قانون کشف حجاب برای همیشه به تاریخ پیوست.
اما از آن پس، ترویج حجابزدایی و سبک زندگی غربی و بیبندوباری و هجوم به ارزشها و باورهای ملی و دینی توسط انواع و اقسام رسانهها دنبال شد و از این طریق اذهان و افکار برخی طبقات اجتماعی را تحت تاثیر قرار دادند. این هجمه فرهنگی همچنان ادامه داشته و دارد و امروز از طریق انبوه کانالهای ماهوارهای و شبکههای اینترنتی و سریالها و فیلمهای سینمایی به شکل افسارگسیختهای تداوم یافته است.