گزارشی از زندگی دست‌کم ۱۰ خنیاگر سیستان و بلوچستان که این روز‌ها گوشه‌نشین شده‌اند

روزگار سخت آخرین نوازندگان فراموش شده سیستان و بلوچستان

روزگار سخت آخرین نوازندگان فراموش شده سیستان و بلوچستان

هنرمندانی که هنوز بیماری بر آن‌ها چیره نشده، در نبود امکان اجرا در جشنواره‌ها و کنسرت‌ها، پنجه در پنجه افسردگی در سرزمین رستم، خانه‌نشین شده‌اند. نام هنرمندان بلوچستانی که در این سال‌ها بر اثر فقر و نبود حمایت‌ها و درمان درست و به موقع، از دنیا رفته‌اند، زیاد است که در انتهای گزارش «اعتماد» به آن‌ها پرداخته خواهد شد، اما ابتدا قصد، توجه دادن هوش و حواس‌مان به هنرمندان و نوازندگان زنده استان سیستان و بلوچستان است.

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۸ - ۱۶ آبان ۱۴۰۲

نواب روهنده نوازنده دهلک نابینا شده، عبدالواحد دهواری نوازنده سرود نابینا شده، پیربخش رییسی، نوازنده قیچک بلوچی بیماری ریه دارد، «خلیفه محمود» آخرین بازمانده موسیقی درمانی از درد پا خانه‌نشین شده، محمدعمر سامی، نوازنده و سازنده بنجو گرفتار درد‌های زانو است و زبیده آزادی و شمشوک از خوانندگان زن موسیقی بلوچستان هم خیلی پیش‌تر از مردان گوشه‌نشین شده‌اند و با انواع مشکلات روحی دست به گریبان هستند.

به گزارش اعتماد، هنرمندانی هم که هنوز بیماری بر آن‌ها چیره نشده، در نبود امکان اجرا در جشنواره‌ها و کنسرت‌ها، پنجه در پنجه افسردگی در سرزمین رستم، خانه‌نشین شده‌اند. نام هنرمندان بلوچستانی که در این سال‌ها بر اثر فقر و نبود حمایت‌ها و درمان درست و به موقع، از دنیا رفته‌اند، زیاد است که در انتهای گزارش به آن‌ها پرداخته خواهد شد، اما ابتدا قصد، توجه دادن هوش و حواس‌مان به هنرمندان و نوازندگان زنده استان سیستان و بلوچستان است.

می‌گویند نمی‌توانیم در اجرا‌ها دستت را بگیریم

نواب روهنده دهلک می‌نوازد و دهلک را بدون استاد یاد گرفته. او به «اعتماد» می‌گوید که از ۱۲ -۱۰ سالگی ساز زده و همراهش آواز‌های بلوچی خوانده و حتی نخستین سازش را هم خودش با پوست گوسفند و چوب‌های درخت انار ساخته و از یک جایی به بعد دیگر راهش با ماشاالله بامری، آوازخوان و نوازنده معروف بلوچ گره خورده است. از ۵- ۴ سال پیش که بر اثر آب سیاه چشمانش ضعیف شده، دیگر کمتر برای اجرا‌ها دعوت می‌شود و تقریبا خانه‌نشین شده است: «می‌توانم دهلک بزنم و بخوانم، اما من را برای اجرا نمی‌برند. تا وقتی مرحوم ماشاالله بامری زنده بود، دهلک‌زن او بودم. همراه او می‌رفتم، می‌زدم و می‌خواندم و اصلا با کس دیگری کار نمی‌کردم. او که فوت کرد، من تنها ماندم. ۶۰ سال از خداوند عمر گرفتم و همه‌اش را با موسیقی بودم. هیچ استادی هم نداشتم و، چون به آن علاقه زیادی داشتم، خودم یاد گرفتم. از زمان بچگی یک دهلک به خودم می‌بستم و به جشنواره‌هایی که در زاهدان و کرمان و شهر‌های دیگر برگزار می‌شد، می‌رفتم. ساز را هم با دو جور پوست نازک و کلفت گوسفند و چوب‌های انار درست می‌کردم البته الان دیگر دهلک را با چوب انار نمی‌سازند. چهار تا چوب انار را می‌بریدم و لابه‌لای پوست‌ها می‌گذاشتم و بعد جلوی آفتاب خشک می‌شد. طناب هم از قبل برای آن آماده می‌کردم تا آن را درست کنم. الان هم کم و بیش اجرا می‌کنم ولی همه جا نمی‌روم.

همین جشنواره موسیقی نواحی سنندج هم که در مهر ماه برگزار شد من را با خودشان نبردند. گفتند ما نمی‌توانیم دست تو را بگیریم در حالی که پا‌های من سالم است و می‌توانم راه بروم. خیلی هم از پسر ماشاالله بامری که سرپرست گروه بود، گلایه کردم. متاسفانه این چند سال که در خانه افتادم، کسی سراغم را نمی‌گیرد مگر اینکه جشن عروسی باشد که بروم. چشمم ضعیف است ولی خدا را شکر، صدایم از کار نیفتاده است.»

روهنده چند سال پیش چشمانش آب سیاه گرفته و تا به حال ۵ بار هم در زاهدان آن را عمل کرده و حالا تنها چشم چپش کمی بینایی دارد و برای راه رفتن رد نور و سایه‌ها را می‌گیرد تا بتواند کار‌های روزمره خود را انجام دهد. این روز‌ها نه تنها پولی برای ادامه درمان ندارد، بلکه حتی نمی‌داند که اگر دوباره با همان شرایط قبلی زیر تیغ جراحی برود چشمانش بهتر خواهد شد یا همان میزان از بینایی را هم از دست خواهد داد و جز هزینه درمان به مشاوره پزشکی در این باره هم نیاز دارد. «با چشم چپ که اصلا نمی‌بینم و یک لکه سفید جلوی چشم دیگرم را گرفته است. اگر بخواهم دستشویی بروم یا نماز بخوانم با چشم راستم فقط سایه در و دیوار و درخت را می‌بینم که به آن‌ها برخورد نکنم. می‌ترسم عمل کنم و این ذره‌ای هم که بینایی هست از بین برود. آن وقت باید در خانه بنشینم و تکان نخورم و در آن صورت اصلا سکته می‌کنم. نمی‌دانم هزینه جراحی چقدر است و دکتر هم گفته ۵۰-۵۰ است ولی مشکل اصلی پول است، چون الان در زاهدان با لیزر هم چشم را عمل می‌کنند.»

محل درآمد او حالا تنها کمک‌های دوستان است و البته مقرری ناچیزی که از تابستان امسال به یک میلیون تومان رسیده است و باید ماهیانه در هنر کارت او و برخی دیگر از هنرمندان واریز شود. «هیچ حمایتی از ما نمی‌کنند و بیمه هم نیستم، فقط عضو صندوق هنرمندان هستم که هر از چند گاهی واریزی‌هایی دارند و به تازگی ماهی یک میلیون تومان در هنر کارتم واریز می‌شود. زندگی با آن نمی‌چرخد ولی چه کار کنیم دیگر، شرایط این‌گونه است. برای درمانم امکانات و شرایط درمان هست ولی بودجه نیست و به قول بعضی‌ها مایه‌اش نیست.» نواب روهنده در پایان دهه ششم زندگی خود، سرمایه‌ای ندارد که با آن بتواند مشاوره پزشکی درستی انجام دهد، یخچال و حتی یک خانه کوچک نیز در سیستان و بلوچستان ندارد و همراه همسر در خانه دخترش نزدیک کمربندی ایرانشهر زندگی می‌کند اگر چه به قول خودش اعصابش از شرایط مالی خراب است ولی با این حال هنوز احساس جوانی دارد؛ روز‌ها و شب‌ها خانه دختر را محل اجرا می‌گیرد و برای نوه‌هایش شعر و آواز بلوچی می‌خواند.

درجه هنری‌ام را نداده‌اند

محمدعمر سامی، نوازنده و سازنده بنجو در بلوچستان، فرد دیگری است که سال‌ها قبل در گروه ماشاالله بامری بنجو می‌نواخته و این اواخر هم همراه پسر ماشاالله بامری به جشنواره موسیقی نواحی سنندج رفته است ولی این روز‌ها به خاطر مشکلات زانو و پاهایش کمتر توان اجرا و ساخت ساز دارد.

هنوز ۶۰ ساله نشده است ولی می‌گوید؛ از بس که شرایط زندگی سخت است پیر و لاغر شده، هر کسی که عکس‌های گذشته‌اش را می‌بیند، او را نمی‌شناسد. «عکس‌ها را ببینید باور نمی‌کنید من هستم. روحیه‌ام خیلی خراب شده است.» چند سال پیش یکی از زانوهایش را عمل کرد ولی زانوی دیگر را هنوز نتوانسته عمل کند، چراکه او هم مانند نواب روهنده در کنار مشکلات مالی، هنوز آنقدر اطمینان ندارد که پس از انجام جراحی، مشکل پایش برطرف می‌شود یا نه. «فعلا برای عمل نرفتم دکتر گفته که بروم و عمل کنم ولی باید ببینم چه می‌شود. الان از گذشته که روی ویلچر می‌نشستم بهتر شده‌ام و می‌توانم تا حدی کار‌های روزمره خود را انجام دهم یا با ماشین بچه‌ها برای اجرای برنامه‌ها بروم.

قبلا توانایی بیشتری داشتم هم برای اجرا و هم برای ساخت ساز. حالا اوضاعم هم از نظر مالی و هم روحی خراب است. درآمدم فقط از طریق برخی اجرا‌های محدود در برنامه‌ها یا جشن‌هاست که شاید میانگین ماهانه آن یک تا دو میلیون باشد و البته همان مبلغ ناچیزی که هر از چند گاهی در هنر کارتم واریز می‌شود. آن مبلغ هم که حالا یک میلیون تومان شده، همچنان با این وضعیت گرانی و شرایط اقتصادی به جایی نمی‌رسد. از طرف صندوق هم بیمه نیستم و فقط بیمه روستاییان را دارم. الان همسرم مریض است و در خانه افتاده ولی ما توانایی مالی درمانش را نداریم. برای بیمه صندوق هنر و بیمه تکمیلی آن می‌گویند باید از طریق سایت صندوق ثبت‌نام و هزینه‌ای هم پرداخت کنیم ولی ما نمی‌دانیم چطور باید این کار را انجام دهیم ضمن اینکه اگر ما پول داشتیم از دیگران درخواست کمک نمی‌کردیم. قبلا یکی از منابع درآمدم ساخت ساز بود ولی حالا توان ساخت آن را هم ندارم و اگر هم به صورت محدود، بخواهم آن را انجام دهم بچه‌هایم نمی‌گذارند و می‌گویند با این همه درد کمر و پا نمی‌خواهد کار کنم ولی چه کار کنم؟ درآمدی ندارم و گاهی مجبور می‌شوم به سختی کاری انجام دهم تا برای خرج زندگی، پولی به دست بیاورم و اگر این کار‌ها را انجام ندهم از کجا باید نان بخوریم. هنوز هم دو دختر در خانه دارم که یکی از آن‌ها به مدرسه می‌رود و دیگری در سراوان دانشجو است. خدا می‌داند که هر چه پول در می‌آورم برای دخترم در سراوان می‌فرستم.» خانه ندارد و همراه پسر بزرگش در نزدیکی ایرانشهر زندگی می‌کند.

«قبلا اجاره‌ها ارزان بود من هم خانه اجاره کرده بودم ولی از وقتی که گران شد دیگر نتوانستم خانه‌ای اجاره کنم. الان برای اجاره‌خانه در ایرانشهر باید ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان پول پیش بدهید با حدود ۲ تا ۳ میلیون تومان اجاره ماهیانه. من هم تقریبا از وقتی که مریض شدم و پایم را عمل کردم با بچه‌ها زندگی می‌کنم، کجا بروم؟ جای دیگر ندارم بروم.» از ۷ سالگی یعنی همان وقتی که به اول دبستان رفته، ساز زدن را شروع کرده و بعد دیگر درسش را ادامه نداده و با بنجو روزگار گذرانده است. از میان بچه‌ها، دو پسر و دختر کوچکش بنجونوازی را از او یاد گرفته‌اند و تمرین می‌کنند و خودش نیز نواختن بنجو را، وقتی خیلی کوچک بوده، از عمویش یاد گرفته است ولی حالا حتی درجه هنری به او نداده‌اند تا دست‌کم مبلغ مقرری‌اش، اندکی بیشتر شود. «در این سال‌ها به کسانی درجه هنری دادند که باور نمی‌کنید. کسانی که مانند شاگردان من هستند و حتی کوک کردن ساز را هم بلد نیستند. درجه هنری هم پارتی بازی بود و به کسانی درجه هنری دادند که آدم از دیدن‌شان تعجب می‌کند. حالا هم هر کس می‌شنود با آن همه شاگرد و سابقه اجرا هنوز درجه هنری نگرفته‌ام، حیرت می‌کند.

البته پرونده‌ام را از زاهدان به تهران فرستاده‌اند ولی هنوز کار‌های آن انجام نشده است تا تکلیف من مشخص شود.» عمر سامی در نهایت می‌گوید که ما هیچ اجرایی نداریم و هیچ راه دیگری هم برای درآمد نداریم و ما نوازنده‌ها اصلا نمی‌دانیم در این مملکت باید چه کار کنیم؟ واقعا نمی‌دانیم؟ هیچ کار دیگری هم بلد نیستم. «خودم، چون علاقه به هنر داشتم درسم را رها کردم. بابا و مامانم آن زمان خیلی با من دعوا می‌کردند که درسم را بخوانم ولی نمی‌توانستم. طوری وابسته و دلبسته موسیقی بودم که نتوانستم درس بخوانم.»

نه اجرا دارد و نه درآمد

عبدالواحد دهواری، شاعر و نوازنده سرود و قیچک بلوچستان است هم این روز‌ها نابینا شده و مسوولان فرهنگی سیستان و بلوچستان هم هیچ سراغی از او نمی‌گیرند. نوازنده‌ای که به گفته صدیق دهواری از فعالان فرهنگی سیستان و بلوچستان تا پیش از اینکه نابینا شود، بیشتر در شهرستان سراوان و همراه با هنرمندان شاخصی، چون عبدالغفور زنگشاهی و ابراهیم آسکانی اجرا و همکاری داشته است. او به «اعتماد» می‌گوید که عبدالواحد دهواری، دیوان چاپ نشده‌ای هم به دو زبان فارسی و بلوچی دارد، اما از سه سال قبل به علت بیماری و نبود توانایی مالی برای مراجعه به مراکز معتبر پزشکی به‌طور کامل بینایی خود را از دست داده و خانه‌نشین شده است: «نه تنها هیچ درآمدی که امکان اجرا ندارد و زمین‌گیر شده است.»

هیچ کس احوال این هنرمندان را نمی‌پرسد

محمد بلوچ‌زهی، بخشدار پیشین نیکشهر هم از شرایط نامساعد پیربخش رییسی، دیگر نوازنده سرود در روستای ملوران نیکشهر می‌گوید و خانه‌نشینی این هنرمند.

پیربخش رییسی که در گروه موسی بلوچ، دونلی‌نواز معروف بلوچستانی بوده است حالا با ۵۵ سال سن، این اواخر با مشکل شدید ریوی روبه‌رو شده و تحت شیمی درمانی است. عضو صندوق هنر شده ولی بیمه نیست و هنوز هم با وجود پرونده‌ای که در ارشاد دارد درجه هنری دریافت نکرده است.

او هم مانند اغلب هنرمندان در این منطقه، دانش کافی و توانایی دوندگی و پیگیری برای کار‌های اداری را ندارد، بنابراین از اندک امکاناتی که در دولت‌ها در اختیار این‌گونه هنرمندان قرار می‌دهند هم برخوردار نمی‌شود. «سرود یا همان قیچک بلوچی یکی از آلات غالب موسیقی بلوچستان است و پیربخش از پیشکسوتان موسیقی بلوچستان در این حوزه است. او بعد از فوت موسی بلوچ، دونلی‌نواز مشهور سیستان و بلوچستان با زبیده آزادی کار می‌کرد و معمولا در مراسم و جشنواره‌های مختلف سراسر کشور اجرا داشت و به عنوان یکی از سرودنوازان برجسته مطرح بوده است. این روز‌ها بیمار است ولی هیچ کس از او احوالی نمی‌گیرد در حالی که واقعا در شرایط بد معیشتی و جسمی قرار دارد و خانواده‌اش در تنگنا هستند. اصلا کسی اسمی از او به میان نمی‌آورد و حتی گمان نکنم از مسوولان کسی درباره شرایط نامساعد و بیماری‌اش خبری داشته باشد. چند ماه پیش حال پیربخش به قدری وخیم بود که هواپیما مجوز سوار کردن او را نداشت و مجبور شدند که او را برای شیمی درمانی با ماشین به مشهد ببرند. بعد از شیمی درمانی کمی اوضاعش بهبود پیدا کرده است ولی به‌طور کلی نیاز به توجه از سوی مسوولان و دیگر هنرمندان دارد مخصوصا اینکه در زاهدان زیرساخت‌های درمانی برای بیماری او وجود ندارد.» پیربخش رییسی، همسایه دیوار به دیوار موسی بلوچ، نه تنها نوازنده ساز سرود بوده، بلکه مانند بسیاری از هنرمندان دیگر، به خاطر گذراندن زندگی و داشتن درآمد، پای ساختمان‌ها کارگری هم کرده است ولی حالا توان آن را هم ندارد. «با وجود اینکه نوازنده توانایی بود تا زمانی که سرپا بود در کنار موسیقی کار بنایی می‌کرد و برای امرار معاش، خانه‌های محلی اینجا را می‌ساخت. شرایط برای هنرمندان در سیستان و بلوچستان به گونه‌ای است که فردی، چون موسی بلوچ با آن سطح از نوازندگی برای گذراندن زندگی و محل درآمد رانندگی کند و در نهایت هم در حین جابه‌جایی مسافر تصادف می‌کند و از دنیا می‌رود و حالا هم پیربخش رییسی در سرنوشتی مشابه این‌طور روزگار می‌گذراند.» او از مرگ دل‌مراد شکل‌زهی، نوازنده دهلی در هفته‌های گذشته به دلیل فقر و بیماری یاد کرده و می‌گوید: شرایط طوری است که کسی نمی‌تواند از مشکلات بگوید در حالی که قبلا دست‌کم بدون لکنت از مشکلات می‌گفتیم ولی حالا آن را تاب نمی‌آورند و انکار می‌کنند.

دیدار عباس کیارستمی با خلیفه محمود

خلیفه محمود، آخرین بازمانده موسیقی درمانی بلوچستان فرد دیگری است که حالا در گوشه‌ای از سیستان و بلوچستان زندگی می‌کند؛ کسی که به گفته محمد بلوچ‌زهی، سال‌ها قبل در اوایل دهه ۸۰ مورد حمایت عباس کیارستمی قرار گرفت و همان زمان کار‌های عضویتش در صندوق هنر انجام شد ولی حالا خانه‌نشین است و از آوازه اجرا‌های او هم خبری نیست: «حدود بیست سال پیش عباس کیارستمی در سیستان و بلوچستان به دیدن اجرای گروه خلیفه محمود رفته و بعد از اینکه شرایط آن‌ها را دیده، گفته است که آیا باید شرایط یک گروه شاخص موسیقی این‌طور باشد؟ مرحوم عباس کیارستمی، همان زمان کار‌های آن‌ها از جمله خلیفه محمود را پیگیری کرده و از همان زمان عضویت آن‌ها در صندوق اعتباری هنر به سرانجام رسیده است و مستمری دریافت می‌کند. منتها آن مستمری ناچیز هم، چندان به‌طور مرتب پرداخت نمی‌شود و گروه موسیقی آن‌ها هم از هم پاشیده شده است. وضعیت و شرایط نوازندگان در اینجا نرمال نیست و اغلب آن‌ها از نظر روحی و روانی مشکل دارند و برخی حتی به سمت اعتیاد رفته‌اند. این شرایط روحی و اقتصادی، متاسفانه مختص به یک نفر نیست و وضعیت کل هنرمندان همین‌گونه است.»

زنانی که خیلی پیش از مردان خانه‌نشین شدند

زبیده آزادی و شمشوک از دیگر هنرمندان زن موسیقی و در واقع میراث‌دار موسیقی آوازی سیستان و بلوچستان هستند که سال‌های سختی را از سر گذرانده‌اند به‌طوری که اگر مردان نوازنده تا پیش از این از اندک سهم و حمایتی برخوردار بودند و اجازه اجرا و دیده شدن را داشتند این افراد حتی آن را هم نداشتند و حضور آن‌ها فقط در محافل محدودی رقم می‌خورد. کسی آن‌ها را به اجرا در جشنواره و حضور در صحنه‌های مهم و مراسم دعوت نمی‌کرد. زبیده آزادی از روستایی در شهرستان نیکشهر است که حالا در آستانه ۶۰ سالگی است از چندی پیش، سنگ کلیه دارد. تعداد زیادی از دندان‌هایش ریخته و حتی توان غذا خوردن و صحبت کردن ندارد. او تا پیش از مرگ موسی بلوچ، به عنوان خواننده همراه او بود و حتی به اجرا‌های خارج از ایران هم رفته بود. حال و روز شمشی بهروز، معروف به شمشوک هم بهتر از زبیده نیست و او هم بدون هیچ معلم و آموزشی همراه گروه‌های موسیقی در اجرا‌های خارج از ایران شرکت داشته است و به زیر و بم موسیقی بلوچ از جمله آواز‌ها و صوت‌ها مثل لیکو، زهیروک و نازینک تسلط دارد، اما جز مستندسازان و گزارشگران نهاد یا شخص خاص دیگری سراغی از او یا زبیده نمی‌گیرد.

جشنواره‌ها کم شده‌اند

خداداد زنگشاهی و حسین درویش، دو نوازنده و خواننده بلوچستانی هستند که فاروق رحمانی، نوازنده رباب و پژوهشگر موسیقی نواحی در گفتگو با «اعتماد» از آن‌ها و روزگار حال حاضرشان یاد می‌کند. «متاسفانه در این روز‌ها هیچ هنرمندی نیست که دولت از او حمایت کند. الان استاد خداداد زنگشاهی در ایرانشهر از نسل پهلوان‌ها و نوازنده‌های سرود است که تعداد آن‌ها از قدیم به تعداد انگشت‌های یک دست هم نمانده است و روایت‌های شعری و موسیقی زیادی در سینه دارد منتها مانند بقیه شرایط خوبی ندارد. حسین درویش خواننده و نوازنده تنبورک که حدود ۶۰ سال سن دارد، شعر‌های زیادی از بر است ولی شرایط او هم مساعد نیست. بسیاری از نوازندگان به قدری شرایط‌شان نامساعد است که گاهی برای گذران زندگی مجبور به فروش سازهای‌شان می‌شوند.

خداداد زنگشاهی هم وقتی می‌خواست نوه‌اش را داماد کند چند تا از سازهایش را فروخت و خودم یکی از سازهایش را خریدم. در حال حاضر فستیوال‌ها و جشنواره و کنسرت‌ها کم شده و منبع امرار معاش نوازندگان و خوانندگان نواحی به شدت کم شده است. قبلا که جشنواره‌ها به راه بود، برای هنرمندان نواحی هم فال بود و هم تماشا به این معنی که درآمدی هر چند ناچیز برای امرار معاش داشتند و از سوی دیگر معاشرت و دیدار سایر هنرمندان و داشتن اجرا، حال روحی آن‌ها را هم خوب می‌کرد. در حال حاضر خودم به جشنوار ه‌ها نمی‌روم ولی کسانی هستند که تمایل دارند ولی تعداد جشنواره‌ها مخصوصا در دو سال گذشته به شدت کم شده است. حتما در حال حاضر برگزاری جشنواره‌های موسیقی، اولویت نخست در دولت و مملکت ما نیست ولی قبلا جشنواره‌های نواحی زیادی از جمله در کرمان و تهران و شهر‌های دیگر داشتیم. نوازندگان زیادی اغلب با من تماس می‌گیرند تا اگر برنامه‌ای بود آن‌ها را در جریان بگذارم از جمله عیسی بلوچ، دونلی‌نواز و پسر موسی بلوچ که اتفاقا نوازنده خوبی است منتها شرایط اقتصادی خوبی ندارد. اداره ارشاد استان هم توجهی ندارد و عملا کاری از پیش نمی‌برد و هر بار که به آنجا بروید، تنها یکسری کارمند می‌بینید که در اتاق‌های‌شان بیکار هستند در حالی که قبلا خانم حق‌شعار از صندوق اعتباری هنر به شدت پیگیر کار‌های هنرمندان بود ولی متاسفانه این دست آدم‌ها هم از سیستم بیرون آمدند.»

آن‌ها که رفتند

سختی شرایط زندگی در سیستان و بلوچستان، روایت امروز و دیروز نیست؛ استانی که در سی سال اخیر به دلیل خشکسالی‌های پی در پی، به شدت ظرفیت‌های اشتغال را از دست داده و هنوز تلاش درستی برای رفع مشکلات این استان نشده است. فقر، بیکاری و مشکلات اقتصادی به نوعی در این استان فراگیر است و همه از جمله هنرمندان را در بر می‌گیرد. همواره هم هنرمندانی از این استان، به علت فقدان شرایط تشخیص و درمان بیماری، از درمان به موقع جا مانده‌اند و از دنیا رفته‌اند یا دچار بیماری‌های روحی و روانی شده‌اند. چند روز پیش «دل‌مراد شکل‌زهی» از آخرین بازماندگان مشهور دهل‌نواز موسیقی بلوچستان به دلیل مشکلات مالی از دنیا رفت و چند هفته قبل از او شیرمحمد بلوچ‌زهی، دهل‌نواز دیگری در سکوت و نداری چشم‌هایش را برای همیشه روی این جهان بست.

سال‌ها پیش موسی بلوچ، دونلی‌نواز معروف بلوچستانی که به خاطر فقر با ماشین کار می‌کرد بر اثر تصادف در جاده با مرگ روبه‌رو شد و حالا پسرش با ساز و نفسی که از پدر در دستان و در گلویش مانده، به فقر مبتلاست. یک‌سال قبل از مرگ او، ماشاالله بامری، خواننده موزیسین معروف بلوچستانی به دلیل سرطان دستگاه گوارش و تاخیر در عمل جراحی از دنیا رفته بود و همین سه سال پیش هم پهلوان رسول بخش‌زنگی شاهی، نوازنده کهنه‌کار قیچک بلوچستان در نبود حمایت‌های دولتی سرانجام فوت کرد. او هم جز افراد خیر و برخی هنرمندان، حمایت چندانی نداشت، دیابت باعث قطع یکی از پا‌های او در سال ۹۴ شده و پس از آن سکته مغزی و عوارض ناشی از آن، زندگی را برای او سخت‌تر کرده بود.

او حتی مدت‌ها در انتظار یک پای مصنوعی بود، اما دست آخر هم هزینه آن از سوی خیرین پرداخت شد. صندوق اعتباری هنر از سال ۱۳۸۳ برای توجه به نیاز هنرمندان و برای بیمه آن‌ها با اهدافی، چون «ساماندهی حمایت از جامعه نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان و تبدیل حمایت‌های مقطعی متکی بر منابع مالی مردمی و غیردولتی» رسما تشکیل شد تا در چنین مواقعی به داد آن‌ها برسد، اما تلاش‌ها همچنان کافی نیست و لازم است که پرونده چنین افرادی در استان‌های کم برخوردار با توجه بیشتری مورد بررسی قرار گیرد، چراکه لزوم توجه به هنرمندان تنها در نوشتن پیام تسلیت و تاسف درباره آن‌ها خلاصه نمی‌شود.

پرطرفدارترین عناوین