bato-adv
کد خبر: ۶۸۰۶۲۵

شلیک مرگبار دزدان به مرد فداکار

شلیک مرگبار دزدان به مرد فداکار
سارقان پس از جمع‌آوری طلا‌ها هنگامی که قصد داشتند خودشان را به موتورسیکلت برسانند و فرار کنند یکی از رهگذران به نام بهزاد مانع فرارشان شد که در این حین سارق دیگر چند گلوله به او شلیک و مجروحش کرد، اما یکی از مأموران بسیج نیز با ضربه‌ای به موتور سارقان مانع فرارشان شد و سرانجام سارقان از سوی عابران دستگیر شدند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۵ - ۱۶ آبان ۱۴۰۲

۱۰ خرداد سال گذشته خبر سرقت مسلحانه از یک طلافروشی در منطقه خانی‌آباد به مرکز فوریت‌های پلیسی اعلام شد و مأموران انتظامی به محل سرقت رفتند.

بررسی‌های اولیه حاکی از آن بود که دو مرد نقاب‌دار مسلح پس از شکستن ویترین طلافروشی با پتک، مرد طلافروش را تهدید به مرگ کردند و یکی از سارقان اقدام به جمع کردن طلا‌ها کرده است، اما با حضور شاهدان لحظاتی بعد مأموران گشت بسیج منطقه نیز که صدای تیراندازی را شنیده بودند در اطراف مغازه کمین کردند تا در فرصتی مناسب سارقان را دستگیر کنند، اما یکی از سارقان با دیدن مردم بی‌هدف شروع به شلیک کرد.

سارقان پس از جمع‌آوری طلا‌ها هنگامی که قصد داشتند خودشان را به موتورسیکلت برسانند و فرار کنند یکی از رهگذران به نام بهزاد مانع فرارشان شد که در این حین سارق دیگر چند گلوله به او شلیک و مجروحش کرد، اما یکی از مأموران بسیج نیز با ضربه‌ای به موتور سارقان مانع فرارشان شد و سرانجام سارقان از سوی عابران دستگیر شدند.

پس از آن بهزاد همراه عابر دیگری که او نیز هدف گلوله قرار گرفته بود بلافاصله به بیمارستان منتقل شدند. مأموران پلیس نیز پس از تحویل گرفتن سارقان در بازرسی از آن‌ها بیش از ۶ کیلو طلای سرقتی کشف کردند. ۴ روز بعد بهزاد به خاطر شدت جراحات وارده و خونریزی داخلی فوت کرد.

در ادامه دو سارق مسلح به نام‌های هادی و شهرام که پسرعمو هستند تحت بازجویی قرار گرفتند و به سرقت و قتل اعتراف کردند.

سوابق این دو سارق نشان می‌داد که آن‌ها یک سال قبل هم دست به سرقت مسلحانه از یک طلافروشی در پرند زده بودند.
هادی ۴۳ ساله در تشریح ماجرا به مأموران گفت: ۲۰ سال قبل یک بار با یکی از دوستانم از یک طلافروشی ۳ کیلو طلا سرقت کردیم، اما من ۲ کیلو از طلا‌ها را مخفی کردم و به دروغ به دوستم گفتم که طلا‌های سرقتی یک کیلو بود.

چند سالی در زندان بودم و وقتی آزاد شدم همان طلا‌ها را به تدریج خرج می‌کردم. بعد از اینکه پول‌هایم تمام شد مدتی با موتورم کار می‌کردم، اما درآمدم خوب نبود و دوباره فکر سرقت به سرم زد و برای آنکه تنها نباشم موضوع را به پسرعمویم گفتم و او هم پذیرفت. سال قبل از یک طلافروشی در پرند سرقت کردیم و طلا‌های سرقتی را هم فروختیم و خوردیم و وقتی دیدیم پلیس نتوانست رد ما را پیدا کند وسوسه شدیم و سراغ طلافروشی خانی‌آباد رفتیم که دستگیر شدیم.

وی درباره قتل مرد رهگذر گفت: بعد از سرقت طلا‌ها خواستیم از مغازه خارج شویم که دیدیم چندین نفر بیرون مغازه ایستاده‌اند. شهرام به من گفت تیراندازی کنم تا مردم بترسند و فرارکنند. من هم چند تیر هوایی شلیک کردم، اما وقتی برگشتم دیدم مردی از پشت شهرام را گرفته و مانع فرارش شده از ترسم چند گلوله به کتف و پای او زدم تا پسرعمویم را رها کند.

شهرام هم گفت: چند سالی بود که در یک نجاری کار می‌کردم، اما مشکلات مالی زیادی داشتم و وقتی هادی پیشنهاد سرقت از طلافروشی را داد بلافاصله پذیرفتم، روز سرقت طبق نقشه کلاه کاسکت به سر گذاشتیم و با موتور مقابل طلافروشی رفتیم. من ویترین طلافروشی را با پتک شکستم و شروع به جمع کردن طلا‌ها کردم.

پسرعمویم هم همسایه‌های طلافروشی و عابران را تهدید می‌کرد. بعد از سرقت، بهزاد مانع فرارمان شد و اگر جلوی ما را نمی‌گرفت گلوله نمی‌خورد.

در دادگاه چه گذشت

وقتی پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد در ابتدای جلسه همسر قربانی به عنوان، ولی قهری سه فرزند خردسالش، درخواست دیه کرد و گفت: فرزندانم یتیم شده‌اند و برای آینده آن‌ها تقاضای دیه دارم.

سپس مرد بسیجی که یکی از شاهدان حادثه بود به جایگاه رفت و گفت: آن روز وقتی صدای شلیک گلوله را شنیدیم خودمان را به طلافروشی رساندیم. مردم با دیدن صحنه تیراندازی شوکه شده، خودروهایشان را در خیابان رها کرده و گریخته بودند. آن‌ها فکر می‌کردند حمله تروریستی رخ داده، من خودم را به طلافروشی نزدیک کردم.

وقتی صدای بی‌سیم من بلند شد سارق از ترسش شروع به شلیک کرد من سینه‌خیز جلو رفتم. همان موقع شهرام سوار موتور شد تا با همدستش فرار کنند که بهزاد ترک موتور او نشست و درگیر شدند. شهرام فریاد می‌زد هادی شلیک کن که هادی هم بهزاد را با گلوله زد و می‌خواستند فرار کنند که من با لگد به موتورشان زدم و مردم هم آن‌ها را گرفتند.

در این ماجرا چندین نفر دیگر هم مجروح شدند از جمله یک کودک که در همان لحظه از مسجد خارج شد و تیر با کف دست او برخورد کرد. اما انگار متهمان خانواده‌اش را تهدید به مرگ کرده بودند، آن‌ها هم از شکایت صرف نظر کردند. سایر مجروحان نیز پیگیر پرونده نشدند.

در ادامه هادی به جایگاه رفت و با پذیرش اتهاماتش گفت: قصدم کشتن بهزاد نبود، آن روز از ترسم بی‌هدف شلیک کردم و حالا هم شرمنده خانواده‌اش هستم.

سپس شهرام به جایگاه رفت و گفت: من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. من اصلاً به هادی نگفتم شلیک کند. با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

منبع: ایران

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین