علی ورامینی در هم میهن نوشت: با توجه به سیاستهای مدیران فرهنگی کشور بهنظر روند استحاله سینما در ایران و تبدیل شدنش به چیزی بدتر از آنچه تا به حال داشتیم، قطعی میرسد. کوچیدن اجباری، تنگ کردن فضا چنان که هنرمند دیگر با بافتاری که آن را میشناسد و میتواند در آن اثر هنری خلق کند غریب شود و عطای آن را به لقایش بخشد، قبل از هرچیزی به سینمای ایران ضربه خواهد زد.
کمتر هنرمندی را سراغ داریم که به کل از فضای ایران جدا شده باشد و توانسته باشد آثاری همطراز با آثار شاخصی که در زمان پیوندش با بافتار ایران ساخته، بسازد. شاید به این دلیل که هنرمند آنچه را زیسته بهتر میتواند روایت و به اثر هنری تبدیل کند. وقتی به لحاظ زیستی-فرهنگی کسی دچار دوپارگی میشود در بازنمایی وضعیت هم این دوپارگی باقی خواهد ماند. مگر آن فیلمسازی که زمانی چنان در منتهیالیه این طرف غرق بود که میخواست با انتحار کارگردانی مخالف تفکر خود را منفجر کند و امروز منتهیالیه آنطرف رفته، توانست بعد از همه این دههها اثری حتی در حد متوسط خلق کند؟
معمولاً این دست سینماگران چنان سیاستزده میشوند که یادشان میرود کار هنری با مانیفست سیاسی متفاوت است. بخشی از خلط شدن مانیفست با اثر هنری به این دلیل است که برای جذب در جامعه هنری غرب باید اثری همراستا با نگاه اگزوتیک آنان ارائه داد؛ هرچه اگزوتیکتر، پذیرفته شدن به عنوان سینماگر در جامعه میزبان راحتتر.
در این وضعیت پرسش اساسیای که پیش روی مدیران و سیاستگذاران امروز فرهنگی وجود دارد، این است که این وضعیت درنهایت بهنفع آنان است؟ یک مثال بزنم؛ فیلمهای «عنکبوت مقدس» و «عنکبوت» که دربارۀ قاتل سریالی در مشهد است، یکی در ایران و چارچوبهایش ساخته شده بود، یکی دیگر در خارج از کشور بدون چاچوبهای مرسوم داخل. به لحاظ کیفیت تقریباً هر دو همقواره هستند، اما آنکه در غرب قدر میبیند و جایزه میبرد، آن است که به نگاه آنان از ایران نزدیکتر است.
پیشتر اگر سینماگر ایرانی از امکانات کمی برای ساخت چنین آثاری برخوردار بود، با روند کوچی که شکل گرفته است و دیاسپورای پرجمعیتی که از ایرانیان خارج از کشور و هنرمندان در حال شکلگیری است دیگر هم دستشان در انتخاب بازیگر و دیگر عوامل باز است، هم کارهای باکیفیتی خواهند ساخت؛ البته با کیفیتتری که روایتی نزدیک به روایت غرب از ایران باشد. رقیب ایرانی، سینماگری که بتواند کماکان تصویری نزدیکتر به واقعیت ارائه دهد یا اساساً دغدغه اولش سینما باشد، هر روز دستش خالیتر خواهد شد و ضعیفتر. آنچه در ایران میماند و ساختار سیاسی میخواهد بماند تکنوکراتهایی است که سریال ترکی بسازند و کمدیهای پرفروش. پس از این به بعد باید منتظر عنکبوتهای مقدس بیشتر و باکیفیتتری باشیم.
در جهانی که سینمای کره بهعنوان رقیب هالیوود مشغول عرضاندام است، کمپانیهای بزرگ سینمایی دنیا ناچار هستند که سلیقه و بازار چین را در آثارشان در نظر بگیرند، فهم سیاستگذاران فرهنگی امروز کشور ما از این روندها چنان است که هر روز حلقه خودیها را تنگتر کنند و هنرمندان بیشتری را کوچ دهند. بوالعجب که عواقب کار این سیاستها را نه برای سینما که حتی برای خودشان هم در نظر نمیگیرند.
اینکه وزیر فرهنگ کشور رسماً ممنوعازکاری ۱۰ بازیگر زن، یا بخوانید عمده ظرفیت بازیگری زن در سینمای ایران را اعلام میکند، نشان از این دارد که آنچه تا به حال با هزار جان کندن به نام سینما در ایران و البته نه سینمای ایران برجا بوده، مطلوب ایشان و همفکرانشان نیست و کل آن یکشبه، چون غباری محو شود، نهفقط هیچ غمی از این بابت به دلشان راه نخواهد یافت که احتمالاً خیلی هم ناراضی از این وضعیت نباشند. مدیران فرهنگی ما بدویترین شیوه حل یک بحران را انتخاب کردند؛ قضاوت و مجازات بهجای مدیریت یک مسئله. باید خطاب به این مدیران گفت، دیگر متعجب نشوید از اینکه هر روز جشنوارههایتان بیرونقتر شود و کمفروغتر و هر روز همین کسانی که شما طردشان کردید، بیشتر در جشنوارههای آنطرف بدرخشند.