این روزها کمی که شبکههای تلویزیونی را بالا و پایین کنید از تماشای یک برنامه خوب دلسرد میشوید و شاید درنهایت به «آی فیلم» پناه ببرید که بهخاطر پخش سریالهای «خاطره انگیز» قدیمی هنوز توجه مخاطب را جلب میکند.
البته جذابیت تنها نقطه قوت بسیاری از سریالهای تماشایی قدیمی نبود و محتوای لطیف و سرشار از زندگی که داشتند، میتوانست مخاطب را همراه و همدل کند. سریالهایی که مفاهیم مختلف زندگی از تلاش، دوستی، همدلی و... در آنها موج میزد.
بسیاری از این سریالها اساساً با نگاهی درست به نیازهای جامعه تولید شده بودند و نوعی کلاس درس برای بهبود سبک زندگی جامعه بودند.
آن روزها میشد از دل داستانهای شخصیتهای «روزگار جوانی» اهمیت دوستی و تلاش را درک کرد، با «همسران» و «خانه سبز» درک کرد زندگی خانوادگی نیاز به گفتگو و همدلی دارد و خلاصه با هر کدام از این آثار زندگی کنیم.
آثاری که جای خالی محتواهای مشابهشان این روزها زیاد حس میشود. در این پرونده سراغ این سریالها رفتیم تا مرور کنیم هرکدامشان چه تاثیری روی مخاطب داشتند. با ما باشید.
حدود ۳۰ سال قبل «همسران» فضای سریالسازی کشور را از تولید ملودرامهای خانوادگی، بهسریالهای حال خوب کن درباره زندگی خانوادگی و چالشهایش تغییر داد و ریلگذاری جالبی کرد که مسیرش بعدها مورد استفاده سریالهای زیادی قرار گرفت. «همسران» داستان همسایگی دو زوج بود. کمال و مهین با علی و مریم.
سریال با ورود بازیگر مهمان در هر قسمت، چالشی از زندگی خانوادگی، کاری و اجتماعی شخصیتهای را ضمن ارائه راهحلی به تصویر میکشید.
«خانه سبز» همان ایده «همسران» را دنبال میکرد، اما با موضوعات جدیدتر و بازیگران متنوعتر. تنوع نسلی و موقعیتی شخصیتها به «خانهسبز» کمک میکرد بدون نیاز به حضور مکرر بازیگر مهمان، بتواند دنیای آدمهای بیشتری را انعکاس دهد و به دغدغههای زندگی آدمهایی که میتوانستند بخشی از جامعه را نمایندگی کنند، ورود پیدا کند.
نور انداختن روی زوایای تاریک زندگی خانوادگی مثل روابط عروس و مادر شوهر، هویت طلبی، نسبت رسوم خانوادگی و زندگی نسلهای جدید و... از موضوعاتی بود که خانه سبز به خوبی پوشش داد. البته این سریال در زمان خوبی هم پخش شد و برای همین اثرگذار از کار درآمد.
«دنیای شیرین» و «دنیای شیرین دریا» دو سریال نوجوانانه در همان حال و هوای «خانه سبز» بودند. سریالهایی که یک نوجوان در آن راوی زندگی خانوادگی و چالشهایش بود. هر دو سریال متناسب با مخاطب کم سن و سالترشان، تلاش میکردند اول جذاب باشند.
نریشنهای سریال حکم جمعبندی داستان را داشت و اگر موضوع هر قسمت را مرور کنیم میفهمیم تلاش شد شبکهای از مسائل طرح شود. این اهتمام سازندگان و از طرفی بازخورد مثبت مخاطب به هر دو سریال، نشان میدهد امروز چقدر جای چنین آثاری خالی است.
بهخصوص حالا که نوجوانان مخاطب فیلمهای بزرگسالانه و ابرقهرمانی یا مجموعههای عاشقانه کرهای و انیمههای بعضاً خشن ژاپنی هستند که اگر بدآموزی نداشته باشند، لااقل مطمئنیم چندان نسبتی با فرهنگ ما و مسائل یک نوجوان در جامعه ما ندارند.
کمدیهای ۹۰ شبی در سالهای انتهایی دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ جزو پرمخاطبترین آثار تلویزیون بود. از آثار مدیری که اگر آیتمی میساخت هر شب یک موضوع را محور برنامه قرار میداد تا کارهایی مثل «زیر آسمان شهر» با نویسندگی عطاران و کارگردانی غفوریان. «زیر آسمان شهر»، اما خاصتر بود.
چرا که در بسیاری از قسمتها روی سبکزندگی آپارتمانی، فرهنگ همسایهداری و... تاکید داشت. بعدها «مسافران» از رامبد جوان از زاویه دید چند موجود فضایی توانست بهنوعی توجه مخاطب را بهچنین موضوعاتی جلب کند و رفتارهای ما را در موقعیتهای مختلف به چالش بکشد. اما بهطور عمده بیشتر کمدیهای ۹۰ شبی تلویزیون فاقد دستاوردهای محتوایی بودند.
بسیاری از سریالها هم درباره نوع خاصی از سبکزندگی هستند، مثل «وضعیت سفید» درباره سبک زندگی در دهه شصت، مثل «پدر سالار» که عمومیت نداشت و قشر خاصی از جامعه را بهتصویر میکشید.
یا «خط قرمز» که در زمان خودش بسیار ساختارشکنانه بود و دنیای جوانان را رو میکرد. اما با گذشت زمان شاید حرفهای چنین آثاری دیگر برای بیشتر مخاطبان تازه نباشد، چون مسائل جامعه تغییر میکند و دیگر چنین مواردی مسئله نخواهد بود. در این بین دو مصداق مهم دیگر داریم.
«پایتخت» و «نون خ» هم هرچند بارمحتوایی خوبی داشتند، اما بیشتر درباره سبک زندگی شمالیها و کردهای عزیز هستند تا برای اصلاح سبکزندگی.
یعنی برشی از یک جامعه و مسائلش محسوب میشوند و حرفهایشان در بسیاری از مواقع نمیتواند عمومیت داشته باشد. هرچند تاکید هر دو سریال روی رفاقت، همدلی، خانواده و اهمیتش و... جزو نقاط برجستهای است که هیچوقت کهنه نمیشود.
«همسایهها» به کارگردانی محمدحسین لطیفی سال ۷۹ پخش شد و درباره یک مجتمع مسکونی بود که میزبان آدمهایی از شهرها و تیپهای شخصیتی متفاوت بود. از یک نویسنده و نقاش، تا معلم و راننده تاکسی.
هر کدام از این شخصیتها داستانی داشت و در تعامل با دیگران زمینه اتفاقات خاصی فراهم میشد. «من یک مستاجرم» هم در همین حال و هوا بود. با این تفاوت که بار کمدی اثر بیشتر بود. اما ویژگی مشترک هر دو اثر توجه به دغدغههای روزمره آدمها مثل ازدواج، شغل، زندگی خانوادگی و مشکلات اقتصادی بود. اما در حال حاضر آدمهای بیشتر سریالها انگار از دنیای ما نیستند.
«روزگار جوانی» داستان چند دانشجوی شهرستانی بود که در تهران با هم همخانه شده بودند. دانشجویانی از فرهنگهایی متفاوت و دنیایی متفاوت که باید زندگی کردن کنار هم را یاد میگرفتند. آنها در هر قسمت به دل یک ماجرا میزدند و تلاش میکردند مشکلات یکدیگر را حل کنند.
«داستان یک شهر» هم حال و هوایی مشابه داشت. این سریال داستان گروهی فیلمساز بود که کارشان تولید گزارش از سطح شهر بود.
آنها در حاشیه تولید هر قسمت از کارشان با موضوعات مختلفی که زیرپوست شهر جریان داشت، روبهرو میشدند. هر دو سریال سعی میکردند حال و هوایی اجتماعی داشته باشند و تا حد زیادی هم موفق بودند. مسئولیتپذیری، همدلی، رواداری و رفاقت از مضامین هر دو اثر بود.
منبع: خراسان