محمدرضا باهنر اظهار داشت: من با اصل پیشثبتنامها خیلی موافق نبودم. فکر میکنم که یک خللی در مسیر انتخابات ایجاد کرد. چرا که معمولا پروسه طولانی بود که ما بنشینیم و یک تعداد از چهرهها را قانع کنیم که در انتخابات ثبتنام کنند. ولی یک دفعه یک اتفاقی افتاد و گفتند که ۱۵ روز بیشتر فرصت برای ثبت نام نیست.
به گزارش تسنیم، بخشهای مهم از گفتگو با محمدرضا باهنر، نائب رئیس مجالس هفتم، هشتم و نهم و دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری را بخوانید:
*اینکه جریان فوت مهسا امینی جزء پروژه بود یا اینکه به اصطلاح یک زایمان زودتر بود هنوز تحلیلهای متفاوتی نسبت به آن وجود دارد و عدهای معتقدند که فوت مهسا امینی زمان عملیاتی کردن توطئه علیه ایران را کمی به جلو انداخت.
فضایی برای برگزاری تجمعات قانونی فراهم شود
*ما در زمان اغتشاشات دو سه مسئله را مطرح کردیم که یکی از آنها این بود که باید یک تریبون اعتراض قانونی و رسمی ایجاد کنیم.
*مسئولان این وعده را دادند و باید به آن پایبند باشند. البته تاسیس چنین بستر قانونی شاید در مرحله اجرا کار خیلی آسانی هم نباشد. ممکن است اگر از مردم عادی بپرسید بگویند که این کار ساده است و مثلاً میتوان در همین پارک لاله محلی را برای برپایی اعتراض فراهم کرد، اما این اعتراض باید صاحب و متولی داشته باشد و مسئول حفظ امنیت آن مشخص باشد.
*خیلیها تلاش کردند که اتفاقات جدیدی بیفتد و حتی سلاحهایی هم وارد کشور کردند و در خبرها هم شنیدیم که حتی توطئه ترور پدر مهسا امینی را برنامه ریزی کرده بودند، اما فضای بینالملل و فضای داخلی بسیار با سال گذشته متفاوت بود و مشخص بود که موج ایجاد شده در رسانههای ضدانقلاب میرا است و در عمل نیز اتفاق خاصی رخ نداد.
*از همان زمانی که در سال ۹۴ برای مجلس دهم ثبتنام نکردم انواع و اقسام شایعات درباره من مطرح بود. از جمله اینکه برخیها میگفتند صلاحیت من رد میشود یا اینکه من خود را برای انتخابات ریاستجمهوری آماده میکنم که تمامی این شایعات بیربط و بیاساس بود. حتی برخیها میگفتند باهنر در سال ۹۴ باهوش بود و از آنجا که میدانست اقبال اصولگرایان برای پیروزی در انتخابات پایین است، در انتخابات ثبتنام نکرده است که این فرضیه هم اشتباه بود. چراکه اگر من همان زمان احساس میکردم که در تهران نمیتوانم رای بیاورم، از حوزه انتخابیه کرمان ثبت نام میکردم.
*به هر حال دوستانی، چون دکتر زاهدی و دکتر پورابراهیمی همان زمان به ما میگفتند اگر تو در کرمان کاندیدا میشدی ما به جای اینکه رقیب تو باشیم، به عنوان رئیس ستاد تلاش میکردیم تا در انتخابات پیروز شوی.
*من واقعا قصد این را داشتم که دیگر مجلس نروم و احساس میکردم که دیگر ۷ دوره نمایندگی کفایت میکند و تعبیر شوخی آن این است که بالاخره برخی از همنسلیهای ما جوری به صندلیها چسبیدهاند که باید ملک الموت مردم را از دست آنها نجات دهد. ما گفتیم قبل از اینکه ملک الموت سراغ ما بیاید خودمان شرّمان را از سر مردم کم کنیم.
*{درباره علت کاندیداتوری در انتخابات مجلس دوازدهم}: واقعیت قضیه این است که من چندین بار اعلام کردم که بدون اینکه خود را سخنگوی جریان اصولگرایی بدانم صرفاً به عنوان دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین یا رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری، معتقدم با توجه به تاکیدات رهبر انقلاب درباره سلامت، امنیت، مشارکت و رقابت در انتخابات، در این دوره از انتخابات مسئله مشارکت بسیار حائز اهمیت است و حتی اگر بخواهم وزن به آن بدهم معتقدم که افزایش مشارکت از نوع انتخاب هم مهمتر است. در حالی که یک تعداد از دوستان ما ممکن است معتقد باشند که مشارکت باید در حدی باشد که در نهایت ما انتخاب شویم.
*اما درباره پیشثبتنام من در انتخابات این را ابتدا بگویم که من با اصل پیشثبتنامها خیلی موافق نبودم. فکر میکنم که یک خللی در مسیر انتخابات ایجاد کرد. چرا که معمولا پروسه طولانی بود که ما بنشینیم و یک تعداد از چهرهها را قانع کنیم که در انتخابات ثبتنام کنند. ولی یک دفعه یک اتفاقی افتاد و گفتند که ۱۵ روز بیشتر فرصت برای ثبت نام نیست. به همین جهت من با خیلی از دوستان اصولگرا و حتی برخی از دوستان اصلاحطلب تماس گرفتم تا در انتخابات ثبتنام کنند. البته من اصلاحطلبان را به دو بخش خوشخیم و بدخیم تقسیم میکنم و وقتی میگویم دوستان اصلاحطلب منظورم آن دسته افراد برانداز و اغتشاشگر و فتنهگر نیست.
*برخیها به من گفتند تو که اینقدر به دیگران اصرار میکنی که در انتخابات ثبتنام کنند خودت چرا ثبتنام نمیکنی؟ من هم به همین جهت بود که در انتخابات ثبتنام کردم. البته اینکه قصد ادامه دادن را داشته باشم هنوز مشخص نیست؛ بنابراین ثبتنام من بیشتر با هدف ترغیب کردن برخی دوستان برای ثبتنام در انتخابات بود.
* اینکه آقای لاریجانی قصد براه انداختن یک جریان، حزب یا گروهی را داشته باشد من خبر ندارم و خودش هم که در انتخابات مجلس ثبتنام نکرده است. فارغ از این مسئله، من نسبت به تفرقه در جریان اصولگرا کمی بیمناک هستم و همواره تلاش کردم که شخصیتهای حقوقی مشهور اصولگرا را متحد کنم.
*از طیف شورای ائتلاف که با حضور آقایان حدادعادل، چمران و سروری و ... فعالیت میکنند تا شورای وحدت که در آن آقای پورمحمدی، جامعه روحانیت و آقای متکی و ... فعال هستند و جبهه پایداری و شریان. البته جبهه پایداریها بعضاً اعلام میکنند که به دنبال ارائه لیستی مستقل برای مجلس هستند و آقای قالیباف هم که علاوه بر اینکه خودشان حزب دارند، مدعی هم هست که از عملکرد برخی نمایندگان فعلی تهران رضایت ندارد؛ بنابراین جریانهای متعددی هستند که در پی ارائه فهرستاند. من اصولاً با این تفرقه موافق نیستم و برخی اوقات که در جلسه ائتلاف شرکت میکنم شورای ائتلافیها میگویند که باهنر عضو این شورا است، اما همزمان در جلسات شورای وحدت نیز حضور پیدا میکنم و اساساً با هر جریانی که از جامعه اسلامی مهندسین دعوت به همکاری کند، همراه هستیم منتها یک شرط دارد و آن اینکه بر طبل تفرقه نکوبند.
*آنطور که من اطلاع دارم چهرههای شاخص اصلاحطلب در انتخابات ثبتنام نکردند، اما یک سری چهرههای سیاسی این جریان نیز ثبتنام کردهاند که شاید سابقه سیاسی شاخصی نداشته باشند، اما ما از حضور نمایندگان جریان اصلاحات در انتخابات نیز استقبال میکنیم.
*اعتدالگرایانی، چون آقای نوبخت نیز در انتخابات ثبتنام کردهاند و در حال فعالیت سیاسی هستند، اما حالا اینکه بخواهند ذیل آقای روحانی یا آقای لاریجانی لیست مشترکی را بدهند من اطلاع ندارم. اطراف آقای لاریجانی نیز یک سری از نمایندگان ادوار در حال فعالیت هستند، اما خودِ آقای لاریجانی هیچگاه این مسئله که دنبال ایجاد یک جریان مستقل است را تایید نکرده است.
*به هر حال بنده معتقدم که دو یا سه لیست انتخاباتی در نهایت ارائه میشود، اما معنای آن این نیست که جریانهای مختلف اصولگرایی با یکدیگر رقابت کنند و من این رقابت را خیلی نمیپسندم.
*تحلیل من این است که جریانات اصولگرایان اگر چه امروز به فکر ارائه لیست مستقل هستند، اما در نهایت در روزهای منتهی به انتخابات لیست واحد ۳۰ نفره در تهران ارائه میکنند.
*{درباره احتمال ارائه لیست واحد از سوی جریان نزدیک به لاریجانی و روحانی}: نمیدانم، اما شاید آنها هم بتوانند یک لیست واحد ۳۰ نفره برای انتخابات تهران داشته باشند، اما تحت این عنوان که پدرخوانده آنها آقای لاریجانی یا آقای روحانی باشد را نمیتوانم از الان بگویم. مثلاً آقای روحانی به شکل رسمی عضو حزب اعتدال و توسعه نیست، اما همه میدانند که ایشان پدرخوانده این حزب به حساب میآید. اما آقای لاریجانی برخلاف آقای روحانی پدرخوانده هیچ حزب یا تشکلی نیست. آقای قالیباف هم وضعیت مشابه آقای روحانی را دارد و پدر خوانده جمعیت پیشرفت و عدالت محسوب میشود.