اعتماد نوشت: فیلم میثاق، یکی از آثار مهم سال ۲۰۲۳ هست، گریزی میزند به ماجرای فرار امریکاییها از افغانستان و قدرت یافتن مجدد طالبان، فیلم به روشنی دست روی کسانی گذاشته که برای کسب اقامت امریکا وارد همکاری امنیتی با این کشور میشوند، به افغانستان میرود و افرادی را نشان میدهد که در قالب مترجم و مفسر به استخدام ارتش امریکا در آمده و به آنان خدمت میکنند، اینکه مبارزه با طالبان خوب است یا بد مقصود کلام من نیست و بحثی جداگانه است، هدف خروجی فیلم است که رسما اعلام میکند ارتش یکصد هزارنفری امریکا وقتی از افغانستان فرار کرد حاضر نشد هیچیک از پنجاه هزار نفر مترجمی را که طبق قرارداد رسمی موظف شده بود با ویزای مهاجرت به ایالات متحده ببرد، منتقل کند، بیشتر از سیصد مترجم کشته شدند و هزاران نفر زندگیشان متلاشی شد، یعنی هواپیمای ارتش امریکا حاضر بود با دو سگ تربیتشده، بدون مسافر به خانه بازگردد، اما کسانی که در برابر طالبان حاضر به همکاری با ارتش آنها شده بودند و جان، زندگی و خانواده خود را به خطر انداخته بودند با خود نبرد که این بیانگر سند دیگری در استفاده ابزاری دولت آنان از افراد است.
فیلم به زیبایی اشغالگری امریکا را به تصویر میکشد، آنگاه که با دریافت وجه مشخصی از یک شخص غیررسمی، پیمانکارهای امنیت خصوصی که شغلشان جنگیدن است، به سادگی با ادوات نظامی به هرکجا که سفارش بگیرند، میروند و بمباران میکنند و در این بین نه تنها جان غیر نظامیان اهمیتی ندارد که حکومت مرکزی نیز حقی برای اطلاع از عملیات آنها پیدا نمیکند.
نشان میدهد ارتش امریکا صرفا به خاطر یک گزارش به خود اجازه میدهد روی غیرنظامیان سلاح کشد، فیلم به خوبی فردای فروپاشی را ترسیم میکند، کشوری زیبا و غنی که به دست نظامیان اشغالگر ویران شده و حالا عدهای برای بقا حاضر به همکاری با آنان شدند، ثابت میکند سرنگونی به جز آنکه دست متجاوزین را در غارت باز کند هیچ خروجی دیگری ندارد و در نهایت این مردم هستند که قربانی میشوند و این وطن است که ویران میگردد، دست افراطیها در خشونت بازتر شده و دیگر ظواهر را هم رعایت نمیکنند.
فیلم دقایق ابتدایی جذابی دارد، به سرعت مخاطب را وارد داستان میکند تا بدانیم با چه اثر موفقی طرف هستیم.
پیرنگ اصلی فیلم حول این پرسش میگردد که چه میشود اگر ما از انسانها استفاده ابزاری نکنیم! پس رابطه میان یک فرمانده به اصطلاح جنگهای نامنظم شهری را با مترجم مخصوص خود نشان میدهد که وقتی میفهمد ارتش پس از فرار خود از افغانستان او را که بارها جان شان را نجات داده با همسر و فرزند رها کردند و هر لحظه امکان کشته شدنش وجود دارد، بلند میشود و تمام تلاشش را به کار میگیرد تا مقامات ارتش را راضی کرده و شرایط مهاجرت احمد و خانوادهاش را فراهم کند، اما هیچکس مسوولیتی به عهده نمیگیرد، حالا به یک دو راهی حیاتی رسیده، چشمش را روی تمام فداکاریهای او ببندد و راضی به مرگ ناجی خود شود؟ یا ادای دین کند و برای نجات زندگی احمد دست به فداکاری بزند؟
خردهپیرنگهای فیلم اطلاعات دست اولی به ما میدهد، خیلی زود از زندگی خصوصی جان مطلع میشویم، همسر و فرزندانش را میبینیم و میفهمیم که از یک زندگی نرمال دست شسته و به آنجا آمده است، شرایط سخت احمد را درمییابیم، گذشته تاریک او را میشناسیم، از داغی که بر قلبش نشسته به ریشه رفتار پخته او پی میبریم و متوجه وضعیت خطرناک زندگی وی و همسر باردارش میشویم و با جزییات فراوان دیگری که به خوبی داستان را کامل میکنند پیش میرویم.
یکی از ضعفهای جدی فیلمنامه عدم تعهد به کاشت، داشت و برداشت است، نویسنده هر کاراکتری را که بخواهد در هر زمانی وارد فیلم کرده و خارج میکند، تقدم و تاخری قائل نیست و این یک ضعف جدی است.
عنصر ارتباطی فیلم پاسپورت است، همان چیزی که تمام مترجمهای طرف قرارداد با سراب دریافت آن حاضر به پذیرفتن خطر میشوند، همان چیزی که وقتی ارتش از پذیرفتن بار مسوولیت آن سر باز میزند جان کاول مجبور میشود به تنهایی برای نجات جان احمد و گرفتن پاسپورت او اقدام کند.
ضعف دیگر فیلمنامه طراحی نشدن کاراکتری است که در خلال فیلم از ارزش به ضد ارزش یا بالعکس تبدیل شود.
دیالوگپردازی یکی از نقاط قوت فیلمنامه محسوب میشود، کوتاه و روان، ساده و پرکشش، رازآلود و کشمکشآفرین، بدون افشا و بمباران اطلاعاتی، دارای طنز و تعلیق که با مطالعه کافی بر آداب، رسوم، گویش و آوا توانسته بدون گرهگشایی نویسنده قصه را پیش ببرد.
عطف اول فیلم زمانی رخ میدهد که احمد پس از گرفتن اعتراف از یک تروریست و پیدا کردن یک خائن و نجات جان هشت نفر اعتماد جان کاول فرمانده یگان ویژه ضد بمبگذاری و ارتش را جلب میکند، پس ماموریت جدیدی مییابد که زندگی او را به چالش میکشد.
اوج فیلم زمانی است که جان کاول از زبان دوستش میشنود که احمد پس از نجات جان او تبدیل به یک قهرمان محلی شده و طالبان در ازای این خیانت نام وی را در لیست ده خیانتکار تحت تعقیب قرار داده است، اکنون احمد زندگی مخفیانهای را با خانوادهاش پیش گرفته و فراری است، پس اینجا حقایق فاش میشود و جان در مییابد ارتش به تعهد خود عمل نکرده و مسوولیت خودش میداند که برای نجات جان او اقدام کند.
عطف دوم فیلم آنجایی است که احمد میپذیرد زندگی خود و خانوادهاش را یکبار دیگر در دستان جان قرار دهد و به ارتش امریکا اعتماد کند، پس حرکت میکنند و قصه به آرامش میرسد.
قهرمان فیلم جان کاول است که با تکیه بر کهنالگوی رولو می، قهرمانی کابویی و مبارزی تنها تلقی میشود، او مرد شجاعی است که به هیچ قیمت از اصول خود کوتاه نمیآید قادر است عدالت و نظم را در دنیای آشفته احیا کند و در نبردهای شهری بدرخشد، فردگرایی مستقل است که جز یک خودرو و اسلحه چیز دیگری نیاز ندارد و در پایان با سوار بر وسیلهای با عزلت محل ماموریت را ترک خواهد کرد. او استادی دارد به نام احمد که با ایثار واقعی روح تازهای در کالبد مردم خویش میدمد، پس جان با الهام از احمد ترغیب میشود تا از همهچیز خود دست شسته و برای دفاع از آرمانی مقدس فداکاری کند.
ضد قهرمان طالبان است، آنها هستند که در ابتدا سعی بر هدف قرار دادن جان و همراهانش دارند و زمانی که احمد با ذکاوت شکستشان میدهد سعی میکنند با هدف قرار دادن او کار را یکسره کنند، پس با مانعگذاری مداوم احمد و جان را از مسیر دور میکنند و طبق نظریه رولو میاز کهنالگوی ضدقهرمانهای گانگستر بهره میبرند، در شهر آنان جایی برای پنهان شدن نیست، مردم را استثمار میکنند و شهر را پر کردهاند از تله تا قهرمان را به دام اندازند.
میزانسن یکی از حرفهایترین عناصر درخشش این اثر است، همهچیز درجه یک است، طراحی فضای فیلم بسیار دقیق و مطالعهشده شکل گرفته، بر فرهنگ و آداب و رسوم تسلط کافی داشته، پادگانی واقعی را تصویر میکشد، با فرودگاه و هواپیما و خودروهای نظامی متناسب، ماشینهای محلی را میشناسد، تصویر درستی از خانه و خیابان و بازارهای سنتی ارایه میکند و به شکلی تحسینبرانگیز در طراحی لباس گام برمیدارد، یونیفورمهای نظامی را به خوبی انتخاب میکند، پوشش قهرمان را پر هیبت بر میگزیند و در کنار گریم درجه یکی که پیاده میکند کاراکترهایش منحصر به فرد و به یادماندنی میشوند.
هنر نقشآفرینان یکی دیگر از نقاط درخشان فیلم است، نقش برای همه شخصی شده، عمیق و پرمفهوم ظاهر میشوند، انقباض جسمانی ندارند، صُلبیت در کلام دیده نمیشود، آزادانه از استقلال در عمل بهره جسته و صدا و حرکات بدنشان را با متن تطبیق دادند تا به جوهر کلام نویسنده پی ببرند، کاراکترهای بومی زبان محلی را میشناسند، ساده و روان کلام را جاری میسازند، صادقانه واژهها را ادا میکنند، میمیک صورتشان با اقتضای صحنه مطابقت دارد، به شخصیت خود بُعد داده و از تکرار الگوهای مکرر پرهیز کردند.
در دکوپاژ، ضعف اصلی کارگردان را در پایانبندی میبینیم که با عدم چکشکاری فیلمنامه ترجیح داده پایانبندی اثر به شکل فراطبیعی و هالیوودی صورت پذیرد، اثری که به سادگی محض درخشیده بود قربانی هیجان کاذب کارگردان شده، با این حال صداگذاری بسیار خوبی را شاهد بودیم که با موسیقی مناسب به کمک لحظات خاص فیلم آمده بودند، تدوین بسیار حرفهای بود، با چینش مناسب سکانس و پلانها به سرعت فیلم افزوده و ریتم آن تند شده بود، نورپردازی حسابشدهای را در نظر گرفته بودند، محل استقرار، حرکت و زاویه دوربین همچنین اندازه تصاویر حساب شده بود.