کیهان نوشت: آیتالله مصباح در تبیین اختلافنظر با شهید بهشتی در ماجرای مواجهه با افکار دکتر شریعتی، به اختلاف رویکردها و تفاوت منظر و تشخیص طرفین اشاره دارد.
ایشان در مصاحبهای میگوید: «حساسیتهای افراد نسبت به مسائل مختلف است. عدهای به مسائل سیاسی حساسیت داشتند و برخی نسبت به مسائل فکری و عقیدتی. بنده به خاطر اینکه چندان نقشی در مسائل سیاسی و عرضه این کار را نداشتم، بیشتر روی مسائل عقیدتی حساس بودم.
همان وقت که آقای دانش آشتیانی به من گفت این کار [فعالیت دکتر شریعتی]شروع شده است و نظرت چیست، گفتم حرکتی است که شروع شده است و موفق هم خواهد شد و پیش خواهد رفت و نمیتوانیم کاری کنیم، ولی خطرش را درک میکردم و گفتم کار بسیار خطرناکی است، ولی ما کاری نمیتوانیم بکنیم و پیش خواهد رفت؛ بنابراین نسبت به این خطر خیلی حساس بودم و سعی میکردم هر جا که میتوانستم به دوستان و سایرین این خطر را توجه بدهم، ولی مبارزه را علنی نمیکردم و مطلبی نمینوشتم تا به اختلاف دامن نزنم، ولی کمکم حرفها پخش میشد و شناخته میشدیم. دلم نمیخواست به عنوان یک حرکت اجتماعی در زمان مبارزه با رژیم زاویه دیگری باز کنیم.
به هر حال دکتر شریعتی حاضر نشد مباحثه کند و این مسئله همینطور ماند و پیش نیامد که بشود گفت ایشان چه گفته است و چه حرفی دارد، قبول کرده یا نکرده است.
روی حساسیتی که داشتم، میکوشیدم به دوستان نقطههای انحراف را نشان بدهم و میگفتم این نقاط انحراف میتوانند به چه چیزهایی منجر شوند و متأسفانه پیشبینی هایم درست در آمدند. همان نقطههای انحراف، منتج به پیدایش گروه فرقان و بعد مجاهدین و امثال اینها شد.
امروز هم مبدأ بسیاری از انحرافات فکری موجود در جامعه همینجاست. نمیگویم علت اصلی بوده است، اما مبداء آن از آنهاست. اگر مایل باشید، یک وقت به شما نشان میدهم از آنجا خط بسیاری از انحرافات فکری شروع و زاویه باز شد، راجع به مسئله ولایت فقیه ارتباطش با دموکراسی و آزادی که امروز هم مسائل روز جامعه ماست، چیزهایی است که شریعتی مطرح کرده است.
خاطرم هست در جزوه هایش درباره کیفیت حرکت اسلام از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله به بعد که سپس منتهی به دموکراسی میشود، شکل کشیده بود. اصلاً در بحث هایش مطرح کرده بود که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله حضرت علی علیهالسلام را به عنوان کاندیدای خلافت تعیین کرد، نه به معنی نصب جانشینی. نصب را از آنجا انکار میکرد. طبعاً جایی برای ولایتفقیه و نصب ولایتفقیه باقی نمیماند. وقتی خود علی منصوب نبود، پیدا بود بقیه چگونه میشوند. به دوستان عرض میکردم این خطی است که به چنین جایی منتهی میشود و متأسفانه شد. این مسئله حساسیت ما بود.
حساسیت بنده روی مسائل فکری بود، منتهی حساسیت امثال آقای بهشتی که در رهبری حرکت نقش داشتند در اوج مسائل نهضت، کشتارها، زندانها و تبعیدها بیشتر روی مسائل سیاسی و اجتماعی بود. این منشاء اختلاف نظر به خاطر دو نوع حساسیت بود؛ وگرنه خود ایشان هم افکار او را قبول نداشت و یکی از تعبیرهایی که همه جا شناخته شده، این بود که شریعتی اسلامسراست، نه اسلامشناس. یعنی حرفهای ایشان مثل شعر میماند. این کلامی است که از دو لب ایشان شنیدم. ایشان میفرمود اگر بخواهم یک سخنرانی درباره اسلام کنم، اقلاً برای یک ساعت سخنرانی، ۱۵ ساعت مطالعه میکنم.
ایشان روزی چند ساعت در حسینیه ارشاد صحبت میکند، پیداست این حرفها بی سر و ته است. اینها اسلام شناس نیست. برای اسلامشناسی باید کار علمی کرد و ایشان اهلش نیست و مایه اش را ندارد.
اما اینکه این جزئیات به کجا بر میخورد و چطور میشود، در این زمینه حساسیتی نداشت و روی اینگونه مسائل فکر نمیکرد و بیشتر افکارش در مسائل سیاسی متمرکز بود. این زمینهای شد که نوعی اختلاف نظر از ما ظاهر شود. خیلی جاها ممکن است در مسائل فلسفی اختلاف نظر داشته باشیم که اتفاقاً وجود داشت، ولی چیزی نبود که مطرح کنیم. وقتی در مدرسه عدهای موافق حرفهای ما و تعدادی مخالف بودند، طبعاً اینها انعکاس مییافت.
ایشان برای جلوگیری از کشیده شدن این اختلاف به جامعه و انعکاس این نکته که بین روحانیون هم اختلاف هست، سعی میکرد یک جور التیامی داده شود و در جامعه منعکس نشود. ما هم به خاطر حساسیتهایی که داشتیم، میگفتیم اگر اینها را برای طلبهها نگوییم، به اسلام خیانت کرده ایم. بالاخره نامهای مرحوم آقای مطهری با امضای خودشان منتشر کردند و مهندس بازرگان هم امضا کرده بودند.
مرحوم آقای مطهری این آیه را نوشتند: «إن الذین یکتمون ما أنزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» منتها ایشان برای اینکه منزوی نشود و تنها نباشد، مهندس بازرگان را هم با خود همراه کرد و نامه را با هم امضا کردند، اما آیهای که انتخاب کرد، احساسم این است اگر اینها را اظهار نکنم، او مشمول لعن خدا واقع میشود. نامههایی که در این زمینه برای امام نوشتند، هست.
به هر حال این زمینه اختلاف بود، ولی حاضر نبودم برای حرفهای شریعتی مطلبی بنویسم و در جامعه جریانی راه بیندازیم و بهاندازهای که رفع مسئولیت شده باشد، برای طلبهها و دوستانی که با ما ارتباط داشتند، عرض میکردم.... اگر کسی خواست تحلیلی درباره این اختلاف شود، تحلیل بنده این است که این اختلاف نظر ناشی از دو دیدگاه مختلف است؛ یکی حساسیت نسبت به مسائل فکری و اعتقادی اسلامی است و دیگری از دیدگاه وسیعتر و سطح بالاتری به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه به موضوع نگاه میکند و حتی نباید اینها با هم تعارضی تلقی شوند.
فرض بفرمایید حضرت امام «رضوان الله علیه» یا مقام معظم رهبری نسبت به جناحهای مختلف سیاسی با علم قطعی به اختلاف نظرهایشان هر دو را تایید میکنند. معنایش این نیست که با نظر مسئول یا طرفدار این جناح موافق یا مخالفند، بلکه در سطح بالاتری است که بر حرکتهای اجتماعی اشراف دارد و حتی معنایش نفی این فکر نیست.
چه بسا حتی موافق باشد این حرکت اینجا انجام بگیرد. دو نوع وظیفه است؛ یک وظیفه اینکه یک نفر که تمام محور فکری اش مسائل دینی و اعتقادی است، جایی که در مسئله اعتقادی انحراف پیدا میشود، روی آن حساس باشد و انگشت بگذارد و نفر دیگری که در مسائل اجتماعی- سیاسی کشور مسئولیت مدیریت و رهبری دارد، نظر جامع و در سطح بالایی را مطرح کند که بین نیروهای اسلامی پراکندگی به وجود نیاید و به جان هم نیفتند و؟ نهایتاً به ضرر حرکتهای انقلاب تمام نشود.»