فرارو-خط فقر، کلمهای که زیاد آن را شنیدهایم. اما شاید خیلیها ندانند که دقیقا این کلمه چه معنایی میدهد. فقر یعنی افراد در تامین سادهترین امکانات زندگی خود نیز ناکام هستند. یعنی سرپناهی ندارند. یعنی زندگیشان به بخور و نمیر تبدیل شده است. این یعنی در جنوبشهر هوای کثیفتری تنفس میکنند. این یعنی به امکانات درمانی مناسبی دسترسی ندارد.
به گزارش فرارو، چند روز پیش نایب رئیس کمیسیون تلفیق برنامه هفتم توسعه اعلام کرد که خط فقر به مرز ۲۸ میلیون نفر رسیده است. یعنی در کشوری با ۸۷ میلیون نفر جمعیت، از هر ۱۰۰ نفر، ۲۴ نفر با مشکل اساسی برای گذران زندگی رو به رو هستند.
البته فقر نسبی هم هست یعنی با استاندارهای زندگی در یک جامعه سنجیده میشود که برای محاسبه آن معمولا نصف میانگین درآمد یا میانه درآمدی یک جامعه را انتخاب کرده و هر فردی که درآمدش پایینتر از نصف میانگین جامعه باشد، فقیر است.
بررسیها نشان میدهد که عمده افراد زیر خط فقر در ایران شاغلین هستند، نتایج منتشر شده از مرکز آمار ایران نشانمیدهد که سی درصد از دهک اول (پایینترین دهک جامعه) شاغل هستند، ولی آن شغل کیفیت لازم را ندارد و درآمدش هم کفاف زندگی در قیمتهای نجومی را نمیدهد. پس ما در ایران سه نوع فقر داریم: فقر شاغلین، فقر بیکاران و فقر بازنشستگان پس سوال این است که دوای درد چنین فقری صرفا اقتصادی و توسعه آن است یا توجه به تبعیض و عدالت اجتماعی؟
برخی متخصصان علوم سیاسی اعتماد را نتیجه حکمرانی میداند. یکی از شاخصهای مهم حکمرانی خوب سیستم بوروکراسی کارآمد، همخوانی مسئولیت و اختیار و وجود نظامی شایسته سالار است. وجود افراد فقیر شاغل نشان میدهد که ساختار کسب و کار و بنگاهی بر منهج عدالت و شایستگی و تجربه و دانش نیست و نشان از حکمرانی غلط است.
قابل لمسترین نتیجه افزایش فقر، شکاف طبقاتی است. در یک طرف خانوادههایی محتاج نان شب هستند و در طرف دیگر افرادی که سوار بر ماشینهای چندمیلیاردی در خیابانها میچرخند. فقر میتواند شکاف و نابرابری اجتماعی را ایجاد کند؛ تحفهای که به راحتی میتواند خون جامعه را آرام آرام بمکد.
شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی باعث افزایش میزان جرم در جامعه میشود. این موضوع اعتماد عمومی و ارتباط روزمره افراد را هم به خطر میاندازد. وقتی در خیابان راه میروید یا وقتی در ترافیک اتوبان هستید، میترسید که گوشی همراه شما دزدیده شود یا نزدیکترین افراد خانواده در مسائل مالی نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند.
شکاف طبقاتی میتواند سرمایههای یک جامعه را نابودکند. پییر بوردیو، جامعهشناس مشهور فرانسوی، از چهارنوع سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین در جامعه سخن میگوید. تبعیض و نابرابری ناشی از شکاف طبقاتی موجب عدم توزیع عادلانه این چهار نوع سرمایه میشود. نتیجه آن هم چیزی جز افزایش مهاجرت، کاهش امید به زندگی و حتی کاهش سطح سلامت عمومی نیست.
محمد فاضلی، جامعه شناس ایرانی در یادداشتی گفته است که اکثریت شهروندانی که به لحاظ اقتصادی در تنگنایی قرار گرفتهاند، فرصتی مناسب برای مدیریت بدن و استفاده از آن در جهات مطلوب را ندارند و ذهن و روان افراد فرصتی برای آرامش یافتن و تمرکز بر آنچه دوست دارند پیدا نمیکنند.
شکاف طبقاتی میتواند آرایش طبقاتی یک جامعه را بهم بریزد. یعنی جامعهای پر از تناقض در سبک زندگی را به دنبال داشته باشد. افرادی که با وجود حفظ سرمایه فرهنگی با بحران اقتصادی روبهرو میشوند. یعنی فقط به فکر گذران زندگی روزمره خود خواهند بود.
به عقیده پیتر باینارت صاحب نظر سیاسی آمریکایی فقر در جامعه، طبقه متوسط، یعنی موتور محرکه دموکراسی را متلاشی میکند و به جمعیت فقیر میافزاید که خواسته آنان به سیرکردن شکمشان و پرداخت اجاره خانه تقلیل مییابد. مطالبه از مسئولین و مشارکت سیاسی در تعیین سرنوشتشان دیگه جذابیتی ندارد. فقر فقط منجر به عدم امنیت و افزایش انحرافاتی از قبیل دزدی، قتل و تنفروشی و... نمیشود بلکه فرهنگ و باور مردم را نیز فاسد میکند و همبستگی اجتماعی را متلاشی میکند و دیگر کسی قانون را محترم نمیشمارد.
روزنامه هم میهمن در گزارشی نوشت است که کسانیکه فقیر به دنیا آمدهاند با کسانیکه فقیر نبودهاند و فقیر شدهاند؛ رفتارهای اجتماعی متفاوتی خواهند داشت. این شیوه سقوط به چاله فقر در ایران شدید بوده است. طبقه متوسط ایران طبق آمار در مقاطعی تا ۶۰ درصد جامعه را تشکیل دادهاند، ولی اکنون بخش مهمی از این گروه اجتماعی به لحاظ سرمایه اقتصادی فقیر شدهاند، این فقیر شدن عوارض مهمی مانند کاهش شدید فرزندآوری و سقوط اعتماد عمومی و نهادی را برای جامعه به دنبال دارد.
همه اینها نشان میدهد وقتی که بیعدالتی، نابرابری، تبعیض و فقر بلای جان جامعه میشوند و از سر و روی آن بالا میروند، جامعه برای نفس کشیدن و نجات خود دست و پا میزند، اما راه به جایی نمیبرد و هر روز فرسودهتر از قبل میشود تا جایی که به مرز فروپاشی میرسد.