عباس عبدی در اعتماد نوشت: این ایام به ویژه دهه اول محرم فصل عزاداری است و بالطبع حال و هوای شهرها و روستاهای کشور نیز متفاوت از دیگر روزهای سال است. این پرسش مطرح است که چه نسبتی میان دینداری و مناسک وجود دارد؟ آیا مسلمانانی که چنین مناسکی ندارند، دیندار نیستند؟ کدام ویژگیها و مناسک مُعرِّف بهتری برای سنجش دینداری هستند؟ اگر بخواهیم اصلیترین مناسک دینی را که در طول سال جاری و ساری است معرفی کنیم، بهطور طبیعی پس از حج که بالتبع محدودیت حضور دارد، نمازهای جماعت در مساجد است. هر چند این فریضه نیز به دلایلی در ایران دچار مساله شده، ولی در هر حال بهترین سنجه عینی برای دیدن ظاهر عمل به دینداری است. سپس روزهداری و مراسم رمضان در کنار آن قرار میگیرد، در ادامه نیز حضور در اعیاد بزرگ و مناسبتهای دینی هستند.
از سوی دیگر معیارهای ریشهایتری هم داریم که اهمیت اصلی را در سنجش دینداری دارند. سلامت اخلاقی، مبارزه با ظلم، رفع فقر و تبعیض، نبودن فساد و دروغ و ریاکاری و... اینها اهم نتایج دینداری است که اگر نباشند، معلوم است آنچه دینداری مینامیم، حتما انحرافی از دین است. سنجیدن معتبر همه اینها ممکن و در عین حال دقیق است. در بسیاری از مطالعات و پیمایشها و نیز آمارهای قضایی و غیرقضایی برخی از اینها دیده میشوند و قابل مقایسه با گذشته خودمان یا با سایر کشورها هستند. اولویت این سنجهها هم در شاخصهای محتوایی است.
برای مثال اگر از غدیر صحبت میکنیم، در درجه اول باید از میزان تقید به مضامین و ارزشهای تبلیغی امام علی (ع) که در نهجالبلاغه آمده و در دسترس است، بگوییم و نه از طول و عرض جشن آن. با این حال پرسش این است که چرا مسوولان کشور به جای ارجاع به آمارها و شاخصها و سنجههای معتبر و مرتبط با دینداری به مسائل ظاهری و بدون ربط با فلسفه دینداری اشاره میکنند؟ در واقع چرا به جای واجبات بر مستحبات تاکید دارند. مگر نه اینکه بعثت برای برپایی قسط و تکمیل مکارم اخلاقی و از این قبیل است؟ خوب چرا نشانگرهای این ویژگیها را نمیسنجید و به جای آن به شاخصهای ظاهرگرایانه روی آورده میشود؟
مهمترین علت این رفتار غلبه ظاهرگرایی است که خود را در شکلهای گوناگون نشان میدهد. ریاکاری نتیجه روشن این رفتار است که اتفاقا از شاخصهای منفی دینداری است. چرا برخی افراد حتی در جوانی و میانسالی چند داغ مهر در پیشانی دارند، درحالی که بیشتر مراجع با ۸۰ سال عبادت از داشتن چنین نشانی محروم هستند؟ چرا ظاهر بسیار مذهبی با ریشهای آراسته و انگشتر عقیق و تسبیح شاهمقصود و ذکر همیشگی و دایمالوضو دارند ولی بعدا اخباری از آنان شنیده میشود که دود از کله همه بلند میشود؟ این ظاهرگرایی بلای جان دینداری و ترویج آن است، به ویژه اگر توجه کنیم که دین باید با باطن و رابطه فرد با خداوندی که بالطبع دانا به همه امور و قلبهای افراد است کار داشته باشد و ظاهرگرایی دقیقا به معنای آن است که دین را از رابطه فرد و خدا به رابطه فرد با فرد و ظاهر تقلیل میدهد.
این رویکرد است که در گزارش آقای وزیر ارشاد درباره رواج دینداری به این صورت بازتاب پیدا میکند که سال گذشته ۸۱ درصد جوانان و نوجوانان سیاه بر تن کردهاند و شاید از این تحول بزرگ! این نتیجه را گرفتهاند که جامعه ایران نسبت به ۵۰ سال پیش باایمانتر، مومنتر و عفیفانهتر شده است! و هیچ شاخصی برای این ادعاهای گزاف ندارند درحالی که تمامی شواهد حاکی از معکوس بودن این مسیر دارد، چه شاهدی روشنتر از برخی منصوبین این وزارتخانه که در احکام ظاهرگرایانه با صفات بسیار عرفانی و غلوآمیز تعریف و به پست و مقام منصوب میشوند، ولی در باطن چنان هستند که کل مقامات وزارتخانه متبوع از شنیدن اخبارش شرمنده میشوند. این وضعیت نتیجه ظاهرگرایی به همراه گروهگرایی افراطی است.
علت دیگری هم که برای توجیه استناد به این گزارشها وجود دارد، ترس از تبعات پذیرش واقعیت است. حکومتی که با ادعا و هدف رواج دینداری شکل گرفته، اگر نتیجه معکوس داشته باشد، پس باید بپذیرند که این فلسفه؛ از اساس یا به دلیل کارکردهای موجود ناکارآمد و بینتیجه بوده، سهل است که نتیجه عکس داشته است. طبیعی است که از این مسیر باید برگشت و به این راه ادامه نداد. اگر چنین واقعیتی در جامعه باشد که هست، آنگاه برای نادیده گرفتن و قلب واقعیت باید روایتی جدید از واقعیت را روی کاغذ جعل کرد یا واقعیت را به گونه دیگری که مطلوب آن نتیجهگیری است دید، بدون اینکه کسی آن را نقد کند. بسیاری از این گزارشها که مقامات رسمی اعلام میکنند فاقد اعتبار علمی و نیز سوگیرانه و نادرست است فقط برای قانع کردن مقامات به وجود واقعیاتی است که وجود خارجی ندارد. والسلام.