بدون تاریخ مصرفترین داستانهایی که تا به حال نقل شده اند، داستانهایی هستند که احساسات قدرتمند و اسرارآمیز عشق را بیان میکنند. ما این داستانها را در سطحی غریزی دوست داریم، زیرا همه ما میخواهیم کسی را داشته باشیم که به گونهای ما را درک کند و به شکلی که هیچ کس دیگری نتواند، به ما اهمیت بدهد. اگر این داستانها به طور موثر و مناسبی در قالب فیلمها بازسازی شوند، میتوانند از هیجان انگیزترین تجربهها باشند، با زیبایی و ظرافتی که به نظر میرسد هدف از زندگی و زنده بودن انسان را ثبت میکنند.
فیلمها از همان روزهای اول سینما داستانهای عاشقانه را به تصویر کشیده اند و عمقی از عشق را منتقل کرده اند که تنها با ویژگیهای منحصر این رسانه امکان پذیر بوده است. این عمق تنها در دستان فیلمساز مناسب با فیلمهایی که بیشتر سوال میپرسند و دقیقتر به معنای واقعی دوست داشتن کسی یا پیچیدگیهای بالقوه چنین رابطهای نگاه میکنند، عمیقتر شده است. در اینجا به ۱۰ مورد از این فیلمهای عاشقانه میپردازیم که برخی از متفاوتترین جلوههای عشق در سینما هستند.
ریوسوکه هاماگوچی، کارگردان ژاپنی، کارگردانی با حس ظرافت و دقت استثنایی است؛ استعدادی که با فیلم Drive My Car تحسین بسیاری را برانگیخت. یکی از فیلمهای قبلی او که ناد چنین استعداد و طرافتی است، فیلم Asako I & II است، داستان یک مثلث عشقی عجیب از یک زن و دو مرد با ظاهر یکسان، اما شخصیتهای بسیار متفاوت.
این فیلم نگاهی جذاب به معنای واقعی دوست داشتن کسی با رویکردی است که به طرز شوکه کنندهای ساده و بی آلایش است. هیچ چیز به بیننده تحمیل نشده و او را از جایش نمیپراند، همه چیز آن قدرها هم هیجان انگیز نیست، و در مورد موضوع خود بسیار کند است، با این حال همه چیز برای گفتن یک داستان موثر خوب پیش میرود که سوالات مهمی را که به ندرت پرسیده میشود، پاسخ میدهد. این فیلم از آن دست فیلمهایی است که مخاطب را به چالش میکشد تا به روابط خودش فکر کند و از خود بپرسد که اگر به جای یکی از شخصیتهای اصلی داستان قرار میگرفت چه میکرد، بدون اینکه پاسخ روشنی از آنچه باید انجام شود داشته باشد. این فیلم گوهری کم نظیر از سینمای ژاپن است که شایسته عشق و توجه بیشتری است.
موضوع هوش مصنوعی امروزه بسیار برجسته شده است و بسیاری از ترس تاثیر ناشناختهای که این پدیده نوظهور بر زندگی ما خواهد داشت، به طوری که هوش مصنوعی به یک نگرانی بسیار واقعی برای روایت در دنیای فیلمسازی تبدیل شده است. فیلمهای زیادی در رابطه با ترس از هوش مصنوعی ساخته شده اند، اما اسپایک جونز در فیلم Her که بسیار جلوتر از زمانه خود بود برداشت متفاوتی از هوش مصنوعی و این آگاهی ساخته دست انسان ارائه میدهد؛ فیلمی درباره مردی که عاشق دستیار هوش مصنوعی جدیدش میشود.
این فیلم، فیلمی است که به بررسی ایدههای بسیار جهانی از زندگی مدرن و چالشهای فراوان آن میپردازد، اما رویکرد آن به این موضوع، بسیار خاص است. شخصیت اصلی فیلم که در حالت نرمال توسط اکثر افراد به عنوان یک بازنده نابغه دیده میشد، شیرین و دوست داشتنی نشان داده میشود. او هنوز هم میتواند بسیار عجیب و غیرنرمال باشد، اما جونز هرگز این احساس را به او نمیدهد که او به عنوان انسانی خاص و عجیب، با یک مشکل غیر واقعی دست و پنجه نرم میکند. این ترفند به بهبود تاثیر رویکرد جسورانه کارگردان برای نشان دادن رابطه عاشقانه شخصیت اصلی داستان با یک هوش مصنوعی او به عنوان رابطهای زیبا و واقعی کمک میکند و بهتر این موضوعات را بررسی میکند که دوست داشتن چه معنایی دارد و چرا باید قدردان دوست داشتن توسط هر کسی باشیم. این فیلم یک اثر علمی تخیلی واقعاً کلاسیک است که بینندگان را شگفت زده و خوشحال خواهد کرد.
به همان اندازه که میتواند زیبا باشد، عشق سرشار از پیچیدگی و درگیری نیز هست. این کشمکشها به ندرت در فیلمهای عاشقانه دیده میشوند، در عوض به داستانهای عاشقانه افسانهای پرداخته میشود که قلب بینندگان را به لرزش در میآورند. پائول پاولیکوفسکی کارگردان لهستانی راه دیگری را انتخاب میکند که یک رابطه عاشقانه بسیار تحریک کننده و اثرگذار را نشان میدهد که دردناکی صادقانهای را در فیلم Cold War حفظ میکند.
داستان فیلم در اواخر دهه چهل تا اواسط دهه شصت میلادی در چهار کشور مختلف اروپایی روایت میشود، و پاولیکوفسکی این فیلم را به عنوان بازسازی رابطه عاشقانه والدین خود ساخته است. او ماهرانه داستان فیلم را به گونهای روایت میکند که چارهای نداریم جز این که عاشق دو شخصیت اصلی داستان شویم و در عین حال ما را درگیر ناکامیهای آنها میکند. پس زمینهی تنشهای دوران جنگ سرد همه چیز را تیره و تار میکند، با احساسی نامطمئن از چگونگی پایان همه ماجرا. Cold War فیلمی بدون تاریخ مصرف و غم انگیز که مطمئناً سالها درباره آن صحبت خواهد شد.
عاشق کسی شدن گاهی بسیار عجیب است، عشقی که به خاطر شرایط اتفاقی رخ میدهد و شرایط لحظهای طوری رقم میخورند که باعث میشوند دو نفر با هم باشند. افرادی که موفق به یافتن عشق نمیشوند، ممکن است احساس کنند که مطرود هستند و در قالبی که جامعه تعیین میکند، جای نمیگیرند. تمام این احساسات خاص و در عین حال قدرتمند با جذابیتی پوچ گرایانه در فیلم The Lobster ساخته یورگوس لانتیموس به تصویر کشیده شده اند.
داستان فیلم در دنیایی عجیب روایت میشود، جایی که در آن تنهایی جرم محسوب میشود و اگر در مدت زمان مشخصی نتوانید یک شریک عاطفی پیدا کنید، به حیوان دلخواه خود تبدیل میشوید. به رسم معمولِ فیلمهای لانتیموس، فیلم لابستر نیز پر از شخصیتهای با چهرههای سرد و سنگی است که دیالوگهای عجیب و غریبی به زبان میآورند که خود باعث میشود تا تماشای فیلم بسیار بامزه باشد، البته تا آن پیچش تکان دهنده پایانی که غافلگیر و شوکه تان خواهد کرد، اما همچنان بر جذابیت فیلم میافزاید. این فبلم همچنین به بررسی وحشتناک بودن عجیب روابط عاشقانه میپردازد، موضوعی که با نشان دادن و حذف بسیاری از پیچیدگیهای روشهای عجیب ما برای کاهش تنهایی حاصل میشود. لابستر یک فیلم کاملاً متفاوت با جایگاه متمایز در سینمای معاصر است.
عشق اغلب میتواند مرموز، با انگیزهها و جاذبههای ناشناخته باشد. پارک چان ووک فیلمساز صاحب نام کرهای در جدیدترین فیلم خود با نام Decision to Leave توانسته تلفیقی کامل و بی نقص از یک داستان عاشقانه و یک تریلر هیجان انگیز خلق کند؛ فیلمی رازآلود درباره کارآگاهی که در حین تحقیق درباره مرگ یک مرد، شیفته همسر مشکوک و مظنون قربانی میشود.
در حالی که چان ووک مخاطب را در به همان سفر احساسی دو ضخصیت اصلی و متضاد فیلم میبرد تا کاملاً شرایط آنها را درک و تجربه کنند، تماشای این فیلم تجربهای فوق العاده جذاب و درگیر کننده است که با ترکیبی بی نقص از سوءظن و اشتیاق عاشقانه ضخصیت کارآگاه پر شده است. به عنوان مخاطب دوست داریم این دو با هم باشند، اما همزمان نمیتوانیم به همسر مرد مقتول اعتماد کنیم. این احساسات با پیشرفت داستان تشدید میشوند، در حالی که فیلم با پایانی ادامه مییابد که مدتها پس از پایان فیلم نیز با بینندگان میماند و ذهن و فکرشن را درگیر میکند. Decision to Leave یک فیلم رازآلود خارق العاده است که به نظر میرسد سرنوشتش تبدیل شدن به یک کلاسیک جدید است.
روابط عاشقانه برخی از بهترین فرصتهای ما برای شادی را فراهم میکنند، اما همزمان میتوانند بیش از آنچه تصورش را میکردیم به ما آسیب برسانند. این امر به ویژه زمانی صادق است که ما از افرادی که زمانی به آنها نزدیک بودیم جدا میشویم، موضوعی که میتواند باعث شود آرزو کنیم کهای کاش هرگز آنها را نمیشناختیم. فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind یا درخشش ابدی یک ذهن پاک به بررسی وضعیتی میپردازد که در آن دو عاشق سابق راهی برای فراموش کردن یکدیگر و آنچه منجر به عشق گذشته شان شده، پیدا میکنند.
این فیلم به کارگردانی مایکل گوندری و نویسندگی چارلی کافمن داستان فوق العادهای را در مورد مردی روایت میکند که زمانی در یک رابطه عاشقانه عمیق بود که اکنون از هم پاشیده است، اما بعدها تکنولوژی جدیدی را کشف میکند که به او اجازه میدهد ملاقات با زن مورد علاقه اش در گذشته را به کلی فراموش کند، انگار که اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده است. بیشتر داستان فیلم در طی پیاده سازی این تکنولوژی و در ذهن او رخ میدهد، و در یک سری خاطرات رویا گونه نشان داده میشود که او در حال دور شدن از این خاطرات و فراموشی آن هاست، اما همزمان برشهایی از این رابطه به شکل تصادفی در برابر چشمهای ذهنش به نمایش در میآیند. Eternal Sunshine of the Spotless Mind فیلمی واقعاً منحصر به فرد است که ارزش تجربه را حتی در مواجهه با دردی عمیق از روابط عاشقانه نشان میدهد.
سینما این توانایی ویژه را دارد که بتواند موقعیتی را با چنان وضوحی ارائه دهد که نشان دهد هیچ پاسخ روشنی برای هیچ چیز در زندگی وجود ندارد، و تنها سوالات بسیاری هستند که بی پاسخ خواهند ماند. یکی از فیلمسازانی که به شکلی استادانه روایتهایی مبهم و غیرشفاف را بارها و بارها در آثارش ارائه کرده، میکل آنجلو آنتونیونی فیلمساز برجسته ایتالیایی است. یکی از بهترین آثار او که به بهترین شکل این توانایی را نشان میدهد، L ‘ Avventura است که در زبان ایتالیایی به معنای ماجراجویی است.
این فیلم درباره ناپدید شدن مرموز یک زن جوان مالیخولیایی و متوهم و رابطه عاشقانهای است که پس از آن بین نزدیکترین دوستش و نامزدش آغاز میشود. این وضعیت یک نوع ترس عجیب برای دو عاشق ایجاد میکند، آنها به شدت میخواهند دوست گمشده خود را پیدا کنند، اما پیدا شدن او به عشق آنها نیز پایان خواهد داد، عشقی که گرفتار گناه است. L’avventura فیلم عجیب و غریبی است که با هوشمندی و جذابیت خاصی ساخته شده و الهام بخش بسیاری از فیلمسازان بزرگ شده است؛ مارتین اسکورسیزی یکی از این فیلمسازان است که اطمینان حاصل کرده با معماهای بی پاسخ خود، دیگران را شیفته فیلمهای خود کند.
در حالی که ممکن است برای برخی تعجب آور باشد، کسانی که این فیلم را دیده اند میتوانند این واقعیت را تصدیق کنند که فیلم Marriage Story ساخته نوآه بامباک، فیلمی در مورد طلاق یک زوج، بیشتر یک داستان عاشقانه است. این فیلم که در آن آدام درایور و اسکارلت جوهانسون به ایفای نقش میپردازند، تجربهای از دلشکستگی و خنده است که انحلال پرآشوب رابطه یک زوج قدیماً خوشحال را با جزئیات عاطفی فراوان به تصویر میکشد.
حتی با وجود اینکه طلاق محور اصلی فیلم است، باز هم عمدتاً در مورد عشقی است که این دو نفر به یکدیگر دارند. این فیلم یک حقیقت مهم در خود دارد و آن اینکه در هر رابطه ای، حتی زمانی که همه چیز خوب پیش نمیرود و افراد با هم سازگار نیستند، این موضوع به این معنی نیست که آنها یکدیگر را دوست ندارند. بینندگان میتوانند این موضوع را در فیلم Marriage Story ببینند در حالی که آنها نظاره گر مشکلات زوج داستان برای پایان دادن به همه چیز به شکلی کامل و واضح هستند، زیرا هنوز عشق زیادی به طرف مقابل وجود دارد، با این حال آنها میدانند که دیگر نمیتوانند با هم کنار آمده و زندگی مشترکی داسته باشند. Marriage Story فیلمی زیباست که تماشای آن برای هر کسی که شرایط مشابهی را تجربه کرده، ضروری است.
فیلمسازان کمی هستند که توانسته اند از اعتبار و تحسینی در حد مارتین اسکورسیزی برخوردار باشند، کسی که عملاً همه فیلمهای او به عنوان آثار هنری فوق العاده شناخته میشوند. با چنین فیلموگرافی تحسین برانگیزی، عجیب است که یکی از فیلمهای او توسط بسیاری از کارشناسان و علاقمندان سینما نادیده گرفته شده است، اتفاقی که در مورد درام تاریخی او به نام The Age of Innocence رخ داده است، فیلمی در مورد عشق ممنوع در عصری لاشکوه در تاریخ بریتانیا.
قابل درک است که چرا بسیاری این فیلم را رد میکنند؛ چرا که عصر معصومیت فاقد هیجان معمول فیلمهای اسکورسیزی است، اما از هنرمندی منحصربفرد او نیز بی بهره نیست. این فیلم همچنین نوع متفاوتی از خشونت را از طریق دستکاری و سوء استفاده اجتماعی، در مقایسه گانگسترهای با اسلحه در دیگر فیلمهای اسکورسیزی، ارائه میدهد. همچنین این فیلم یک نتیجه گیری به ندرت دیده شده ارائه میدهد که در آن از مخاطب میپرسد آیا فدا کردن زندگی ارزشش را دارد یا میتوان بدون فداکاری زندگی خوبی داشت یا نه. عصر معصومیت شاهکاری دیگر از یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ است که بیش از آنچه تاکنون در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفته، شایسته تحسین است.
وونگ کار وای فیلمساز هنگ کنگی یکی از بزرگترین فیلمسازان عصر حاضر است که داستانهایی استثنایی و منحصربفرد درباره عشقهای تنها و دست نیافتنی روایتمی کند. از میان تمام فیلمهای فوق العاده او، یکی از آنها که میتواند بهترین فیلم او نیز باشد، فیلم In the Mood for Love است، فیلمی که داستان دو همسر را روایت میکند که همسرانشان با یکدیگر در ارتباط هستند. این دو با هم خیانت همسرانشان را کشف میکنند و به دنبال کمک به یکدیگر برای عبور از عواقب احساسی چنین کشف هولناکی هستند و قول میدهند که خودشان هرگز مرتکب خیانت همسرانشان نشوند، با این حال در طول زمان با هم بودنشان، علاقهای عمیق بینشان شکل میگیرد.
این فیلم را میتوان یکی از زیباترین فیلمها از لحاظ بصری و فیلمبرداری دانست که تاکنون ساخته شده است و همچنین فیلمی که دو نفر از دوست داشتنیترین آدمهایی که تا به حال روی پرده نقرهای ظاهر شده اند، جایی مگی چونگ و تونی لونگ نقش دو شخصیت اصلی داستان را بازی میکنند. همچنین In the Mood for Love فیلم فوق العاده قدرتمندی است که با نزدیکتر شدن این دو به هم، مملو از حسرت و دلتنگی میشود، در حالی که همواره میدانند که هرگز نمیتوانند با هم باشند، زیرا میخواهند بهتر از کسانی (همسرانشان) باشند که احساساتشان را جریحه دار کرده اند. In the Mood for Love یکی از بهترین آثار سینمایی است که تا به حال ساخته شده و پس از بالا رفتن تیتراژ پایانی، بینندگان را با چشمانی گریان به حال خود رها میکند.
منبع: روزیاتو