فیلمها به ما این فرصت را میدهند که عمیقتر از قبل احساس کنیم. با تلاش گروهی از هنرمندان ماهر، میتوانیم طیف گستردهای از احساسات را تجربه کنیم که توانایی ما را برای همدلی و ارتباط با دیگران افزایش میدهند. این احساسات میتوانند با نشان دادن داستانهایی با لحظات مثبت که به یک نتیجه رضایت بخش ختم میشوند، لذت بخش باشند. آنها همچنین میتوانند به طرز ناامیدکنندهای غم انگیز باشند و افرادی را به تصویر بکشند که در مواجهه با ناتوانی مطلق، به شدت متحمل رنج و آزار میشوند.
در حالی که داستانهای متناسب با توصیف دوم برای اکثر مخاطبان جذابیت کمتری دارند، اما این داستانها نیز به اندازه داستانهای خوشایند، ضروری هستند و نوع خاصی از تزکیه و پالایش روحی را در اختیار ما قرار میدهند. این داستانهای ویرانگر میتوانند به ما کمک کنند تا بیشتر قدر زندگی را بدانیم و به ما کمک کنند تا به این نتیجه برسیم که سختیها بی دلیل و بی نتیجه نیستند، حتی به ما حس امید میدهند وقتی میبینیم که این افراد بیچاره در اوج ناامیدی، امید را پیدا میکنند یا دستکم به دنبال آن هستند. در اینجا میخواهیم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای افسرده کننده تاریخ سینما آشنا کنیم.
جنگ اغلب بدترین جلوهها و امیال بشریت را آشکار میکند. با آن همه بربریت، تعصب، و بیرحمی عمومی که تایید میکند چنین درگیریهایی تا چه حد میتوانند بی معنی باشند، ممکن است وسوسه شویم که زیر صخرهای خزیده و تمام زندگی را رها کنیم. روبرتو روسلینی فیلمساز برجسته ایتالیایی با سه گانه جنگی خود به دنبال نشان دادن انسانیتی است که در همه این خشونتها نمیبینیم، سه گانهای که برخی از تلفات نادیده گرفته شده این درگیریها را به تصویر میکشد. دو مورد از این فیلمها واقعیت زندگی در جبهه ایتالیا را به تصویر میکشند، اما جذابترین فیلم این سه گانه ممکن است فصل پایانی آن در مورد زندگی پس از جنگ در ویرانههای آلمان باشد.
فیلم Germany Year Zero درباره پسر بچهای است که در خرابههای شهر ویران شده برلین پرسه میزند. خانواده او بیش از حد درگیر چالشهای خودشان بوده و فرضتی برای نظارت بر کارهای او ندارند، بنابراین این پسربچه آزاد میماند تا در میان خرابههای شهر پرسه بزند؛ در حالی که در برابر هر چیزی که ممکن است با آن مواجه شود آسیب پذیر است. این فیلم بررسی غم انگیزی از تاثیرات فاشیسم بر جامعه و مردمی است که زمانی باعص فسادشان شده بود، که با حس همدردی قدرتمندی برای این رنج کشیدگان به تصویر کشیده میشود. این فیلم چشم اندازی کامل و دست کاری نشده از تاریکی است که تماشای آن به شدت دشوار خواهد بود، تصویری هولناک که امیدواریم الهام بخش اعمال محبت آمیز بیشتری از سوی کسانی باشد که آن را تماشا میکنند.
فیلمهای زیادی در مورد تروما و درد وجود دارند که اغلب در پایان با رسیدن شخصیت به آرامش در مورد رویدادهای داستان، به پایان میرسند. در حالی که هیچ مشکلی با چنین داستانهایی وجود ندارد، این داستانها میتوانند یک انتظار غیرواقعی ایجاد کنند مبنی بر این که تروماها به راحتی برطرف شوند. این همان چیزی است که فیلم Manchester by the Sea به کارگردانی کنت لونرگان را به یک فیلم قدرتمند، صادقانه و به شدت ویرانگر تبدیل کرده است.
این فیلم داستان مردی را روایت میکند که پس از مرگ ناگهانی و غم انگیز برادرش، باید به زادگاهش در یک منطقه ساحلی بازگردد که خود در آنجا بزرگ شده و اکنون باید حضانت و سرپرستی برادرزاده نوجوانش را بر عهده بگیرد. کاملاً روشن است که این مرد تودار علاقهای به انجام این کار ندارد و دلیل آن هم با پیشرفت داستان مشخص میشود. این فیلم یک فیلم غم انگیز است که تنها چند لحظه کوتاه از امیدواری در آن وجود دارد، با این حال بدون شک داستان صادقی است و تجربه تماشایی نادری را ارائه میدهد که به ندرت دیده میشود. منچستر کنار دریا شاهکاری از غم و اندوه که شایستگی وقت گذاشتن برای تماشایش را دارد.
اینگمار برگمن یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ سینما است. با ساختن فیلمهای زیادی که مخاطب را به چالش کشیده و مجذوب خود میکند، آثار او همیشه خوانش عمیقتر داستان را تشویق میکند که ذهن بیننده را به چالش میکشد. او همچنین به خاطر ساخت فیلمهای فوق العاده ترسناک به روشی غیرمستقیم که مخاطب را در سطح احساسی محک میزنند، مشهور است. یکی از چالش برانگیزترین فیلمهای او برای رمزگشایی که ممکن است خشن ترین، خشکترین و تکان دهندهترین فیلم او نیز باشد، فیلم Shame است.
این فیلم درباره زوجی است که با هم زندگی بدور از هیاهو و در انزوایی را تجربه میکنند، زندگی که با تهدید جنگ داخلی روبه رو شده است. آنها انواع سختیها را از هر دو طرف درگیری متحمل میشوند که با از بین رفتن آرام آرام پیوندشان، آنها را به نقطه شکست میرساند، در شرایطی که بالاخره تسلیم بربریت این رویداد میشوند. این فیلم یک فیلم ضدجنگ قوی و تاثیرگذار است که هرج و مرج رایج در چنین درگیریهایی را به تصویر میکشد و یک اثر هنری بزرگ دیگر از یک اسطوره سینما به شمار میآید.
یکی از بزرگترین و بهترین جنبشهای هنری در سینما، نئورئالیسم ایتالیایی است. فیلمهای این جنبش فیلمهایی هستند که بیشتر از بازیگران غیرحرفهای استفاده میکنند، در لوکیشنهای واقعی مرتبط با فضای داستان فیلمبرداری میشوند و داستانهایی غم انگیز در مورد طبقه کارگر دارند. این سبکی از فیلمسازی بود که بیشتر پاسخی به وحشتهای جنگ جهانی دوم و پیامدهای اقتصادی ناخوشایند ناشی از آن بود. یکی از بزرگترین فیلمهای این جنبش فیلم Umberto D. ساخته ویتوریو دسیکا است، فیلمی درباره پیرمردی فراموش شده که تلاش میکند با سگ کوچک و دوست داشتنی اش زنده بماند.
دسیکا با این فیلم یک اثر هنری حقیقتاً زیبا در مورد طبقه فرودست خلق میکند، همراه با حس تقدس خاصی نسبت به ساده بودن زندگی این طبقه. اینها آدمهایی واقعی با مشکلاتی واقعی هستند و هیچ کس برای نجات آنها اقدامی نمیکند، با این حال، با وجود همه این مشکلات، آنها مقاومت کرده و سعی دارند آبرو و انسانیت خود را حفظ کنند. این فیلم به بینندگان خود حسی از امید را القا میکند که دستیابی به آن دشوار است، اما به مراتب باورپذیرتر از یک داستان معمولی است که در پایان آن همه چیز با اتفاقی خوب به پایان میرسد. این فیلم گواهی بر ارزش هر زندگی است که با بی نقصی سینمایی بیان میشود.
ژاپن هم مانند ایتالیای پس از پایان جنگ جهانی دوم، به التیام روحی نیاز داشت و فیلمها جایی بودند که این التیام در آنها صورت میگرفت. فیلمهای بی نقص زیادی در این دوره در حال ساخت بودند که تلاش میکردند درک کنند چه بر سر کشور آمده و چه باید کرد تا بتوان از این شرایط عبور کرد. یکی از جذابترین فیلمهایی که نگاهی به گذشته غیراخلاقی این کشور داشت، فیلم The Human Condition ساخته ماساکای کوبایاشی بود.
این سه گانه سینمایی که هر کدام سه ساعت زمان داشت، قرار بود به عنوان یک اثر واحد دیده شوند که به غیرانسانی بودن سیاستهای دولت و ارتش ژاپن در طول جنگ جهانی دوم و تاثیر منفی آن بر مردم خود میپرداخت. این فیلم داستان مردی را روایت میکند که اعتقاد راسخش به انسانیت، او را در چشم مافوق هایش منفور میسازد، کسانی که ترجیح میدهند او در برابر ظلمی که نسبت به زندانیان و افسران رده پایین اعمال میکنند، تسلیم شود. مهم نیست که مخالفت چقدر سخت باشد، این مرد به دنبال این است که با امید به زندگی، به باورهایش وفادار بماند. این اثر شاهکاری است که نگاهی ضروری به دورانی پرآشوب از تاریخ ژاپن و جهان میاندازد.
به عنوان یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ سینما، رابرت برسون، اغلب فیلمهایی میساخت که بر روی افرادی متمرکز بود که شکنجههای یبی پایان را متحمل میشدند و از آنها به عنوان استعارههایی برای طبیعت زندگی استفاده میکرد. فیلم Mouchette یکی از غم انگیزترین و تاریکترین فیلمهای او درباره رنج بی مورد یک دختر است، رنجی که برسون با نشان دادن اینکه چگونه این کودک به سمت ناامیدی سوق داده میشود، از آن برای صحبت کردن با بی رحمی زندگی استفاده میکند.
این توصیف کوتاه ممکن است باعث شود که برخی برای جلوگیری از دیدن چنین داستان غم انگیزی از تماشای فیلم خودداری کنند، اما این یک اشتباه بزرگ خواهد بود. این فیلم یک فیلم فوق العاده خوش ساخت به سبک برسون است که تماشای آن را برای هر کسی که عاشق این فرم هنری است، ضروری میکند. سادگی فیلم استادانه است، نمادپردازی و سمبلیسم در آن به سادگی رخ میدهد و پایان آن فراموش نشدنی است. Mouchette فیلمی دشوار برای تماشا و در عین حال شگفت انگیز از یک هنرمند بی همتاست.
در حالی که تراژدیهای زیادی وجود دارند که کیفیتی کوچک و کمتر دیده شده در خود دارند، برخی تراژدیها از نظر وسعت بزرگتر و باشکوهتر هستند. فیلم Rocco and His Brothers ساخته لوچیانو ویسکونتی یکی از این تراژدیها با ماهیت اپرایی است که داستان یک بیوه و پنج پسر او را روایت میکند که تلاش میکنند زندگی جدیدی در شهر میلان پیدا کنند، اما این امید با رقابت بین دو برادر بی سرانجام مانده و به فروپاشی خانواده میانجامد.
این دو برادر نمیتوانستند متفاوتتر از این باشند، یکی خشن و بی رحم است و مستعد تمام شرارت ها، در حالی که برادر دیگر دلرحم و مهربان بود و به شرافت و انسانیت باور دارد. خشونت این دو به وضوح نفرت انگیز است، با این حال ویسکونتی به ما نشان میدهد که عدم اقدام و انفعال برادر مهربان تر، بی اخلاقی خاص خود را دارد. Rocco and His Brothers فیلمی است که به دنبال بررسی کامل سوالی است که در کتب مقدس از همه انسانها پرسیده میشود، آیا من نگهبان برادرم هستم؟ پاسخ این سوال به طرق مختلف داده میشود که نتیجه آن یک شاهکار سینمایی واقعاً خاص است.
یک بار فرانسیس فورد کاپولا فیلمساز بزرگ آمریکایی گفته بود که ساخت یک فیلم ضدجنگ واقعی غیرممکن است، زیرا هر تصویری از خشونت همیشه برای مخاطبان هیجان انگیز و جالب خواهد بود. اگر فیلمی وجود داشته باشد که به عنوان یک فیلم ضدجنگ واقعی و بدون هیجان و قهرمان پروری باشد، آن فیلم Come and See ساخته الم کلیموف است.
این فیلم پسر جوانی را در بلاروس نشان میدهد که با هیجان و اشتیاق میخواهد به مبارزان مقاومت در جنگل بپیوندد تا از هجوم نازیها به زادگاه جلوگیری کند. چیزی که پس از رسیدن نیروهای دشمن رخ میدهد، مجموعهای از رویدادهای هولناک است که پسر را از هیجان و اشتیاقش خارج کرده و به یک جسم مملو از نیستی توخالی تبدیل میکند. او فیلم را خیلی جوان و شاد شروع میکند، اما با نزدیک شدن پایان فیلم، انگار سالها پیر شده است. این فیلم شاهکاری است که هنوز نمیتوان همتایی برایش یافت، فیلمی که صادقانهترین چهره جنگ را به عنوان دورانی عاری از لذت و انسانیت به تصویر میکشد.
هیچ فیلم دیگری به اندازه این فیلم باعث نمیشود که متوجه شوید میتوانید خیلی پایینتر از انتهای قابل تصور بدشانسی و درماندگی نیز بروید؛ همان اتفاقی که برای شخصیت اصلی در فیلم The Life of Oharu ساخته کنجی میزوگوچی میافتذ. مجموعهی تراژیک رویدادهای وحشتناک از زمانی آغاز میشود که فاش میگردد اوهارو، دختر یک سامورایی سلطنتی، در رابطه عاشقانه پنهانی با مردی از طبقه پایینتر است. مجازاتی که در پی این افشاگری میآید ظالمانه است، اما با ادامه فیلم مشخص میشود که اوهارو سقوطهای بسیار بیشتری در راه دارد.
زن بیچاره دائماً بیهوده تلاش میکند که مدام چیزی از زندگی اش بسازد و از ابتدا شروع کند، و با عشقی جدید یا فرصتهای آینده دار، نوری از امید را پیش روی خود میبیند، اما این امیدها به سرعت از هم میپاشند. هر تراژدی جدیدی منجر به وضعیت ناامیدکننده تری از زندگی و وجود شده و اوهارو تنهاتر از قبل میشود. با این حال چیزی که همیشه تاثیرگذار است این است که اوهارو دائماً به تلاش و زندگی ادامه میدهد و تصمیم میگیرد در برابر همه این طلمها و بدبیاریها زنده بماند. The Life of Oharu فیلمی غم انگیز و در عین حال زیباست که با مهارت سینمایی منحصر به فرد میزوگوچی ساخته شده و داستان فوق العادهای از پشتکار انسان را به مخاطب عرضه میکند.
یکی از فیلمسازانی که نگاه ویژهای برای سینمای شاعرانه دارد، ورنر هرتسوگ بزرگ است. او همیشه فیلمهایی ساخته که به اوج کیفیت رسیده اند و فیلم Stroszek از او نیز نوع خاصی از شعر است، شعری که با احساسی حاد از بدبختی و فلاکت ناشی از امید به رویای آمریکایی سخن میگوید. هیچ فیلمی شبیه Stroszek وجود ندارد و به احتمال زیاد دیگر هرگز وجود نخواهد داشت.
این فیلم داستان برونو، یک الکلی آلمانی را روایت میکند که به همراه دوست سالخورده و یک فاحشه برلین را ترک میکند تا زندگی جدیدی در ایالت ویسکانسین داشته باشد. در ابتدا همه چیز خوب است و رو به پیشرفت پیش میرود، البته به آرامی، در شرایطی که این سه نفر خانوادهای عجیب، اما شاد تشکیل میدهند. طولی نمیکشد که همه چیز دگرگون میشود و برونو و دوستانش به زودی قربانی وعده غیرممکن موفقیت آمریکایی میشوند. Stroszek فیلمی است که تنها میتواند از ذهن ورنر هرتسوگ بیرون بیاید، با پایانی که برای همیشه در ذهن شما خواهد ماند.
منبع: روزیاتو