اندیشکده کویینسی در یادداشتی، اشتیاق دولت بایدن برای عادیشدن روابط عربستان سعودی با اسرائیل را به چالش کشیده است.
به گزارش خبرآنلاین، پل پیلار، استاد دانشگاه و عضو سابق آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) در این یادداشت میپرسد چرا آمریکا باید هزینهی آشتیکنان اسرائیل با کشورهای منطقه را بدهد و اصلا آشتیکنانهای قبلی که با هزینههای گزافی محقق شد؛ سودمند بودند یا مضر؟
ترجمهی کامل این یادداشت را در زیر بخوانید:
آنتونی بلینکن، وزیر امورخارجهی آمریکا، هفتهی پیش خطاب به کمیتهی روابط عمومی آمریکا_اسراییل گفت: «آمریکا در بهبود روند عادی سازی روابط بین عربستان و اسرائیل، منافع جدی در حوزهی امنیت ملی دارد.» بلینکن البته نگفت که این منافع جدی امنیت ملی دقیقا چه هستند. دولت بایدن هم تا به الان هیچ مطلبی در تبیین و توضیح اینکه عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل چه منفعتی برای آمریکا دارد؛ ارائه نکرده است.
در واقع، بهبود روند عادی سازی عربستان-اسرائیل و رسیدن این دو کشور به ارتباط کامل دیپلماتیک هیچ منفعت چشمگیری که ما بتوانیم تشخیص بدهیم برای آمریکا ندارد. هر منفعتی که آمریکا بخواهد از قبل روابط این دو کشور ببرد؛ از جمله امنیت، از طریق همکاریهای گسترده بین این دو کشور میسر میشود. همکاریهای گستردهای که همین الان هم وجود دارند و نیازی به گشودن سفارتخانهها و رد و بدل کردن سفیر نیست. این همکاری گسترده تا جایی پیشرفته است که عربستان و اسرائیل هر دو در یک رزمایش نظامی هوابرد شامل یک بمبافکن آمریکایی شرکت داشتهاند.
عادی سازی روابط عربستان-اسرائیل به معنای «صلح» بین این دو نیست چرا که این دو کشور در جنگ نیستند که حالا توافق صلح انجام بدهند. اسرائیل به همان دلیلی که روابطش را با بحرین و امارات عادی کرد، میخواهد به عربستان نیز نزدیک شود. او دارد بلوک نظامی ضد ایران را تقویت میکند. از طرفی عادی سازی روابط با کشورهای منطقه، خطراتی که اسرائیل بخاطر آنها مجبور به صلح با فلسطینیها شود را از بین میبرد. صلح نکردن با فلسطین، مهمترین انگیزهی اسرائیل برای عادی سازی روابط با کشورهای منطقه است.
دولت نتانیاهو مشتاقانه به دنبال عادی کردن روابطش با عربستان سعودی است همانطور که با بحرین، امارات و مراکش روابطش را عادی کرد تا بواسطهی این ارتباطات درون منطقهای به شهرکسازیهای غیرقانونی و تسخیر بیشتر اراضی فلسطینی ادامه دهد. نماد بهره گیری اسرائیل از اینکه همه چیز را باهم میخواهد، اهمیت اصلی عادی سازی روابط با ریاض خواهد بود.
وقتی آمریکا همین الان دارد از قبال درگیری و تنش اسرائیل با فلسطین متضرر میشود، بحث بر سر اینکه آمریکا در عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل منفعتی دارد یا نه بی معنی است. با توجه به اینکه درگیری اسرائیل با فلسطینیها افزایش پیدا کرده و این مسئله منطقه را به بی ثباتی و نا امنی میکشاند؛ چهرهی بینالمللی آمریکا هم دارد بخاطر رابطهی صمیمانهاش با اسرائیل، رژیمی که حقوق مردم فلسطین را سرکوب میکند؛ مخدوش میشود.
با تمام این احوال به دلایلی که دولت بایدن آنها را توضیح نمیدهد، آمریکا عادیسازی روابط عربستان_اسرائیل را به عنوان یک هدف پذیرفته و حاضر است نقدا هزینههای آن را پرداخت کند.
عادیسازیهای قبلی اسرائیل با برخی از کشورهای عربی چندان هماهنگی دندانگیری به همراه نداشت؛ همانطور که همه دیدیم دولت ترامپ باید به کشورهای عربی دستمزد این عادیسازی روابط را میداد. این دستمزدها هم بجای اینکه منطقه را آرام کند بیشتر در الو گرفتن آتش تنشها دمید.
دستمزد امارات برای عادیسازی روابط، گرفتن جنگندههای F-۳۵ بود که فروش این جنگنده به امارات، بیشتر بازار رقابت تسلیحاتی در خلیجفارس را پررونق کرد و از طرفی قدرت نظامی کشوری را افزایش داد که قبلا تا دورترین مرزهای خود یعنی در لیبی با نیرویهوایی مداخله کرده بود.
دستمزد مراکش هم این بود که دولت ایالات متحده سیاست خود و اجماع جهانی مبنی بر بی طرفی در مناقشهی صحرای غربی را بشکند و از مراکش در این مناقشه حمایت کند. دستمزدی که پرداخت شد و همین خارج شدن آمریکا از موضع بیطرف و حمایت از مراکش، باعث افزایش تنش بین مراکش و الجزایر شد و تلاشهای بینالمللی برای حل این مناقشه را پیچیده کرد.
حالا هم محمد بن سلمان ولیعهد و عملا حاکم فعلی عربستان، انتقال نامحدود سلاح، تضمین امنیت این کشور توسط آمریکا و همراهی کردن او در ساخت برنامهی هستهای اش را به عنوان دستمزد این عادی سازی روابط با اسرائیل میخواهد. دادن این امتیازها به بن سلمان، به خودی خود بد است چه برسد به اینکه ایالات متحده همهی این امتیازات را در جهت منافع یک رژیم خارجی دیگر میدهد.
همانطور که سناتور کریس مورفی (Chris Murphy) از ایالت کنتیکت به درستی بیان میکند: «اگر قرار است این مقدار چشمگیر سلاح را به عربستان بدهیم باید در ازای رفتار بهتر این کشور در قبال آمریکا باشد نه فقط رفتار بهتر نسبت به اسرائیل.» وضعیت خیلی بدتر میشود چرا که براورده کردن خواستههای محمد بن سلمان به خودی خود مشکلات دیگری میافزایند.
درخواست عربستان در مورد برنامهی هستهای ریسک گسترش سلاحهای هستهای در خاورمیانه را با خود به همراه میآورد. محمد بن سلمان با صراحت تمام احتمال ساخت سلاح هستهای توسط عربستان سعودی را مطرح کرده است. البته او این کار را به ساختن سلاح هستهای توسط ایران گره زد؛ کاری که در حال حاضر ایران انجام نمیدهد.
اما گسترش قابل توجه برنامهی هستهای ایران بخاطر بیرون آمدن دولت ترامپ از توافق برجام باعث سوءظن طرف مقابل میشود و ممکن است در پی آن رقابت هستهای بین این دو کشور شکل بگیرد که از کنترل خارج شود. این یک چالش دوگانهی امنیتی خواهد بود وقتی طرف مقابل ساخت سلاح هستهای را به کنش طرف مقابل گره میزند خیلی سخت میشود تشخیص داد که برنامهی هستهای طرف مقابل صلحآمیز بوده یا قرار است از آن بمب اتمی بیرون بیاید. کافیست یکی از طرفین فکر کند دیگری دارد بمب میسازد آنوقت کار از کنترل خارج میشود.
عربستان سعودی تاکنون از امضای توافق ۱۲۳ خودداری کرده است. فرمولی که کمک آمریکا در برنامههای هستهای سایر کشورها را با خود به همراه میآورد، اما از آن طرف اورانیوم غنی شده و ساخت سوخت هستهای را از آن کشورها دور نگه میدارد تا از ریسک منحرف شدن برنامه به سمت ساخت سلاح هستهای جلوگیری کند.
در عوض مقامات سعودی در مورد «آرامکو هستهای» صحبت کردهاند و به این موضوع اشاره میکنند که چگونه این شرکت نفتی با این نام به عنوان سرمایهگذاری مشترک بین پادشاهی سعودی و کمپانیهای نفتی ایالات متحده شروع به کار کرده است. اما به محض اینکه عربستان به فناوری و زیرساختهای مورد نظر از جمله فناوری غنیسازی اورانیوم دست پیدا کند؛ هیچ چیز مانع او از ساخت یک آرامکوی هستهای نخواهد شد همانطور که این اتفاق برای آرامکوی نفتی افتاد و در حال حاضر آرامکو به طور کامل دست عربستان است.
دقیقا مشخص نیست که منظور سعودیها از اینکه آمریکا امنیتشان را تضمین کند چیست! اما به سختی میتوان وضعیتی را تصور کرد که آمریکا هم بتواند درخواستهای عربستان را یک به یک اجابت کند هم مراقب این باشد که وارد دعوای محلهی دیگری نشود. این اتفاق بر سر جنگ عربستان علیه یمن به کمک آمریکا هم افتاد. حالا ضمانت کردن امنیت عربستان به محمد بن سلمان این فرصت را میدهد و این خطر اخلاقی را در پی دارد که او فعالیتهای خشونتبار خود مثل جنگ یمن را آزادنه دنبال کند.
تنها نکتهی مثبت حمله به تاسیسات نفت سعودی در سپتامبر ۲۰۱۹ این بود که وقتی آمریکاییها سریعا به کمک سعودیها نیامدند؛ سعودیها را تشویق کرد تا به این نتیجه برسند که امنیت آنها به جای تداوم رویارویی، نیازمند نزدیکی با رقبای منطقهای است. همین مسئله در نهایت به بازسازی روابط دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی با میانجیگری چین انجامید که دولت بایدن هم از آن استقبال کرد. حالا تضمین کردن امنیت عربستان به دست آمریکاییها ممکن است به سرشاخ شدنهای دوبارهی عربستان بیانجامد و تمام آنچه که برای کاهش تنش در منطقه رشته شده بود را پنبه کند و ریسک جنگهای جدید را افزایش دهد.
عربستان سعودی به روشنی یک کشور مهم در منطقهی خاورمیانه است. آمریکاییها هم باید روابط گستردهای با آن داشته باشند و راههایی برای همکاری با این کشور در مورد موضوعات خاصی که در آن منافع دو کشور همپوشانی دارد؛ پیدا کنند. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که آمریکا در نزاعهای منطقهای به صورت خودکار یا نیمه خودکار در کنار سعودیها باشد. آمریکا هیچ ارزش سیاسی مشترکی با عربستان سعودی ندارد.
این کشور دارای یک سیستم سیاسی آدمکش و خودکامه است که کمترین میزان دموکراسی را در خاورمیانه دارد. از نظر مذهبی بسیار نابردبار است و در آتش افراطگرای مذهبی میدمد و یکی از کشورهایی است که به صراحت حقوق بشر را نقض میکند که حتی برخی از این رفتارهای ضد حقوق بشرش خود آمریکا را هم تحت تاثیر قرار داده است. مثل قتل روزنامهنگار عربستانی مقیم آمریکا، جمال خاشقچی.
هر چقدر هم آمریکا با محمد بن سلمان خودمانی شود او به خواستههای آمریکا تن نمیدهد و منافع آمریکا را تضمین نمیکند. بایدن باید این را زمانی یاد میگرفت که وقتی به نفت نیاز داشت و عربستان دست او را در پوست گردو گذاشت. عربستان سعودی به همکاری با رفیق تولید کنندهی نفتش روسیه ادامه میدهد و از طریق اوپک تصمیمهایی در مورد قیمت نفت میگیرند که درآمد عربستان و روسیه به حداکثر برسد؛ اقتصادهای غربی هم بروند به جهنم. روابط ریاض-مسکو موجب بیطرفی عربستان نسبت به جنگ روسیه علیه اوکراین هم شده است. استقبال اخیر ریاض از نیکلاس مادورو، رییس جمهور ونزوئلا، نشانهی دیگری از این است که عربستان تمایل زیادی برای داشتن روابطی خوب با دشمنان ایالات متحدهی آمریکا دارد.
تقریبا میشود گفت که محمد بن سلمان قطعا خود را در موقعیت چانهزنی بسیار قوی با آمریکا میبیند. بایدن که پیش از رییسجمهور شدنش گفته بود عربستان را به کشوری مطرود تبدیل میکند نه تنها این شعار را کنار گذاشته بلکه دارد با دیپلماتهای آمریکایی بررسی میکند که چه امتیازهایی را میتواند به محمد بن سلمان بدهد.
بن سلمانی که به تازگی توانسته چرک و دوده را از چهرهی سابق بینالمللی عربستان پاک کند و چهرهی نامحبوب پیشین این کشور را از بین ببرد. اگر بخواهیم به طور خیرخواهانه به این ماجرا نگاه کنیم شاید انگیزهی دولت بایدن برای هل دادن عربستان به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل _یعنی نادیده گرفتن انگیزههای سیاسی آشکار داخلی_ به این خاطر است که دولت بایدن میخواهد تا بخشی از اهمیت دیپلماتیک خاورمیانه را که چینیها با نقش آفرینی خود در عادیسازی روابط ایران_عربستان کسب کردهاند؛ در موقعیت دیگری از آن خود بکند.
اگر دولت بایدن واقعا میخواهد وارد یک رقابت دیپلماتیک با چین شود باید از موضع معمول تقسیم منطقه به دوستان و دشمنان دست بردارد و برعکس باید از چین که سیاست دیپلماسی فعال با همهی کشورهای منطقه را پیش گرفته است؛ تقلید کند. به همین خاطر است که چین توانست میانجیگر ایران و عربستان باشد، اما آمریکا نتوانست.
*منبع: اندیشکدهی کویینسی/ ترجمه: ماهان نوروزپور