اعتماد نوشت: شیرمحمد اسپندار، نامی بلند در موسیقی نواحی ایران که هنرش با همه اهمیتی که دارد، قدر ندیده است. البته این موضوع تازهای نیست و گریبان خیلی از هنرمندان موسیقی نواحی را در جایجای ایران گرفته. شیرمحمد در بمپور بلوچستان زاده شد. وقتی که نوجوان بود، برای پیدا کردن کار به پاکستان رفت، اما روزگار برای شیرمحمد خوابی دیگر دیده بود؛ خوابی سرشار از نواهای جادویی. او یک نوازنده منحصربهفرد شد؛ هم به جهت ساز خاصش و هم از نظر بکی که مینواخت. از کشور فرانسه دکترای افتخاری موسیقی سنتی گرفت تا گواهی باشد بر اینکه سلایق مختلف او را میپسندند و بیراه نیست که نوازندهای بینظیر به شمار میآید.
دونلی یا دونی، چنانکه از نامش پیداست، شامل دو نی است که نوازنده هنگام نواختن هر دو نی را در دهان خود قرار داده و نی مونث را اندکی پایینتر از نی مذکر قرار میدهد. تنها شش سوراخ نی مذکر از محل دمیدن مورد استفاده قرار میگیرند. نی مونث وظیفه واخوان را بر عهده دارد. سه سوراخ صوتی آن از محل دمیدن ساز گاهی نواخته میشوند.
شیرمحمد اسپندار با تمام افتخاراتی که در زمینه هنرش داشت و برای آن از او در رسانهها صحبت میشد، اخیرا «سو»ی چشمانش سوژه رسانهها قرار گرفت. چشمان بیسوی نابغه موسیقی ایران در فضای مجازی به سرعت وایرال شد. خوشحالیم که پیش از این نیز در روزنامه «اعتماد» به هنر شیرمحمد اسپندار پرداختهایم و غمگین از اینکه این بار باید به این دلیل غمانگیز او را موضوع گزارشمان قرار دهیم.
اول خواستیم احوالش را از خودش جویا شویم. فهمیدیم بیماری برایش توش و توانی نگذاشته و آلزایمرش امکان گفتگو با او را از ما گرفته. این بود که با پسرش اللهبخش اسپندار گفتگو کردیم و حال پدر را از او جویا شدیم. همینطور با عبدالرحمان نورزهی، هنرمندی که سالها با شیرمحمد کار کرده.
اللهبخش اسپندار درباره مشکل بینایی پدرش توضیح میدهد و اینکه سالها با این مشکل روبهرو بودهاند. میگوید: «پدرم خیلی وقت است که مشکل بینایی دارد حدود پنج یا شش سالی میشود که چشمانش کمسو شدند. هم در تهران عمل شده و هم در زاهدان و باز هم قرار است عمل مجدد شوند. قبلا عمل چشم داشتند ولی فعلا جواب نداده؛ تقریبا بیناییاش را از دست داده، البته کامل نه، در واقع یک چشمش کمی بینایی دارد. پزشکان هر کدام نظر خاص خودشان را دارند، یکی میگوید عمل فایده ندارد و برخی هم امید دارند که جواب بگیریم.»
حالا شیرمحمد بیش از نود سال دارد، ساز از کودکی زمانی که یازده ساله بود با او همراه بوده انگار که وقتی واژه دونلی میآید نام شیرمحمد هم کنارش جا خوش میکند. از اللهبخش پسر استاد شیرمحمد میپرسم از چه زمانی دیگر پدرش، دونلی را کنار گذاشته و ساز نمیزند، پاسخ میدهد: «حدود پنج، شش سالی هست که ساز را کنار گذاشتند. با توجه به شرایط سنی دیگر نمیتوانند بنوازند. دستشان میلرزد و در این حالت ساز زدن امکانپذیر نیست.»
آنطور که گفته میشود، شیرمحمد اسپندار وقتی از رییسجمهور فرانسه دکترای افتخاری گرفته و زمانی که رییسجمهور به او گفته که به عنوان مظهر موسیقی شرق در فرانسه بماند و وعده حمایت به شیرمحمد داده، شیرمحمد پاسخ داده که یک بند انگشت خاک ایران را با دنیا عوض نمیکند. در حالی که کشورهای دیگر تشنه خدمت و حمایت از گنجینههای موسیقی ما هستند که مسوولان ما نسبت به این ماجرا کوچکترین اعتنایی ندارند. جالب است که این داستان هم برای اساتید دیگری به شکلهای مختلف اتفاق افتاده و آن اساتید حوزه موسیقی فولکلور نیز پاسخهای مشابهی دادهاند. مساله این است که آنها کار کردن در فرهنگ خودشان را دغدغه میدانند، دغدغهای که هیچگاه برای مسوولان امر آنطور که باید و شاید جدی نشد.
در ادامه درباره هنر و زندگی شیرمحمد اسپندار با عبدالرحمان نورزهی گفتگو کردیم که سابقه فعالیت و همکاری با شیرمحمد را دارد. او عنوان میکند: «استاد شیرمحمد اسپندار ۱۱ سال داشتند که برای کار به پاکستان میروند. در مکانی که کار میکردند، شخصی را میبینند که در حال ساز زدن است و ایشان هم علاقهمند میشوند و پی نوازندگی را میگیرند، در واقع ایشان کار هنری را در پاکستان از آن فرد یاد میگیرند. بعدها اگر اشتباه نکنم در دهه ۳۰ با ساز، وارد ایران میشوند و آشنایی من با استاد اسپندار هم ابتدای دهه هفتاد شکل گرفت. در کار نمایشی و تئاتر از استاد استفاده میکردم در همان زمان من در ایرانشهر بودم که همراه استاد یکسری کلاسها طراحی کردیم که استاد دونلی را آموزش دهند. استاد شیرمحمد ما را در چند کار نمایشی استانی و کشوری همراهی کردند. زمان ریاستجمهوری آقای خاتمی و وزارت آقای مهاجرانی یکسری سفرهای خارجی هم رفتند و اجرا داشتند. بنده هم که کارگردان تئاتر و سینما بودم، چند کار مشترک با ایشان ساختیم. من دو تا فیلم داستانی به اضافه، فیلم «تنهایی» و فیلم سینمایی «فصل روشنایی» را داشتم که موسیقی آن را با استاد اسپندار کار کردم.»
از او درباره سالها همکاریاش با این دونلینواز شهیر پرسیدم. میگوید: «من با ایشان بارها همکاری داشتم، چون تبحر خاصی که استاد در دونلینوازی داشتند، کسی نداشت. ساز دونلی از سازهایی است که دم و بازدم دارد. یکی از سازهای بسیار سخت است که هر کسی نمیتواند از پس آن بربیاید. کار ایشان میان دونلینوازان بینظیر بود. همچنین کسانی که ساکن بلوچستان ایران هستند، نرم آهنگی که میزنند در واقع برمیگردد به همان شعر و قاعده خاص خود ساز؛ اما شیرمحمد اسپندار کارش حس و حال ایرانی دارد و خود استاد اشعار نظامی و رودکی را هم میخواندند، بخشی از آن را با دونلی خواندند. به دلیل اینکه صدای ایشان، بومی هست و با لهجه بلوچی که دارد، میخواندند زیبایی کار را دوچندان میکرد.»
او درباره این همکاریها بیشتر توضیح میدهد: «با بالا رفتن سن ایشان طبیعتا همکاریهای هنری ما دیگر ادامه نیافت، اما همچنان با ایشان ارتباط دارم. چند روز گذشته که به دیدار ایشان رفتم، به رغم اینکه ایشان دچار بیماری آلزایمر هستند، اما دیدم که هنوز به زبان اردو صحبت میکنند، گذشته از زبانهای فارسی و بلوچی اردو را نیز هنوز به خاطر دارند، چون در دوران کودکی زبان اردو را میدانستند و هنوز هم از این زبان استفاده میکنند. جالب است استاد با این بیماری همچنان جمعهای هنری را بسیار دوست دارند و هنوز هم وقتی که ما به دیدن ایشان میرویم، روحیه ایشان کلا عوض میشود، چون ذاتا ایشان اهل دل هستند وقتی با هنرمندان مینشینند و اطرافشان کسی هست بسیار روحیه میگیرند و این روحیه گرفتن طبیعتا در بهبود حال ایشان موثر است. استاد شیرمحمد مردی متین، افتاده و سختکوش در کار بود و کلا اهل دل بود.»
طبیعی است که یک پیشکسوت موسیقی که همیشه در جوانی و میانسالی دور او جمع میشدهاند و بهانه تجمع، ساز و هنر او بوده در دوران سالمندی وقتی مورد بیتوجهی از هر لحاظ قرار میگیرد طبیعتا اوقات خوشی را تجربه نخواهد کرد، در این رابطه از نورزهی پرسیدم که آیا مجامع هنری و مسوولان در این زمینه حق را ادا کردهاند.
او اینطور نظرش را بیان میکند: «واقعیت این است که ایشان در زمان خودشان بسیار مورد تقدیر قرار گرفتند، مثلا فرهنگستان هنر از ایشان تقدیر کرد و بسیاری از افرادی که در حوزه موسیقی نواحی ایران فعالیت میکنند. حتی به نظر میرسد که به لحاظ برگزاری بزرگداشتها و گرامیداشتها که از سوی مسوولان در حوزه موسیقی نواحی برگزار میشد، استاد شیرمحمد از آن دسته اساتیدی بودند که برایشان از این دست برنامهها زیاد برگزار شد. اما یک مساله که اینجا باید به آن اشاره کنم، موضوع خدمات صندوق اعتباری هنر است. باید مستمری ایشان و پیشکسوتانی همچون ایشان را بیشتر کنند. این مستمری کنونی حتی ممکن است هزینه ویزیت یک پزشک هم نباشد. خواهشی که بنده دارم، این است که واقعا درباره مستمری این افراد فکری کنند. این عزیزان نه تنها برای فرهنگ و هنر ایران زمین که برای فرهنگ و هنر ملل مختلف زحمت کشیدهاند، برای موسیقی جهان و دنیا گام برداشتهاند. اگر صندوق اعتباری هنر مستمری این افراد را بیشتر کند، با توجه به تورمی که در جامعه حاکم است این افراد با وجود سن بالا میتوانند بدون دغدغه زندگی کنند و ما بابت این مساله از آنها ممنونیم.»
نورزهی در ادامه صحبتهایش به موضوع آموزش و اهمیت آن میپردازد: «مساله بعدی این است که اگر دولت برای ما خصوصا در حوزه موسیقی نواحی بحث آموزش را جدی بگیرد مثلا دونلی از سازهای نادر در ایران زمین است، اگر دولت برنامهای برای بحث آموزش بگذارد، گام بزرگی است. این مساله باید توسط وزارت فرهنگ پیگیری شود و مبحث آموزش رسما وارد هنر موسیقی نواحی و دیگر هنرها شود ولی باید هنر موسیقی نواحی را جدی گرفت، چراکه جای چنین افرادی در این هنر کم است. شما جای جای ایران را در نظر بگیرید مثلا همین بلوچستان. در اطراف بلوچستان سبکهای بیشماری از خوانندگی وجود دارد، در این زمینه واقعا باید مسوولان وارد عمل شوند تا آموزش اتفاق بیفتد.»
نورزهی از هنرمندانی روایت کرد که در زمینه موسیقی فولکلور در نواحی مختلف ایران فعالیت میکنند و تمایل به تحصیل در رشتههای موسیقی را دارند. «بحث آموزش را ما در هنرهای دیگر به خصوص هنر موسیقی نواحی باید جدی بگیریم. مثلا در نوازندگی ما ساز دونلی را در نظر بگیریم یا سازهای دیگری که در مناطق دیگر مورد استفاده قرار میگیرند باید مورد توجه قرار بگیرند. اقوام و سازهای مختلفی در این منطقه هستند که به همه آنها باید جایگاه و اهمیت داد. در رابطه با رشته موسیقی و افرادی که سازهای نواحی را کار میکنند به نکتهای باید توجه کرد. متقاضیان وقتی در مرحله اول کنکور قبول میشوند در مرحله دوم در واقع آزمون عملی از آنها گرفته میشود و از ایشان میخواهند که یک ساز ملی را یاد داشته باشند تا بتوانند در رشته موسیقی بروند، کاری که میتوان در این زمینه انجام داد، این است که ساز دونلی یا سازهایی همچون بنجو، تنبوره، قیچک و... را نیز به رسمیت بشناسند و توجه کنند که اینها هم سازهای ملی و بومی ایران زمین هستند. اگر آموزش عالی در رشتههای موسیقی دانشگاهها، هنر این هنرمندان موسیقی نواحی را نیز قبول کنند خیلی خوب میشود. طوری باشد که اگر کسی ساز بنجو یا دونلی یا قیچک و سازهایی از این دست را یاد داشت نیز مورد قبول واقع شود. واقعا برخی افرادی که هنرمند فولکلور هستند و دوست دارند در رشته موسیقی، تحصیلات آکادمیک نیز داشته باشند باید حمایت شوند.»
ساز شیرمحمد را تنها باید با گوش جان شنید تا زیباییاش را درک کرد، چنانکه محمدرضا درویشی نیز درباره شیرمحمد اینطور نوشته است: «شیرمحمد برای انسانها مینوازد، برای مردم بلوچ و همه ما، برای طبیعت پیرامون خود، برای نخلها و درختان، برای خاکهای سوخته از تشنگی، برای گوات و موجودات ماورای طبیعت... شیرمحمد برای همه اینها مینوازد و میخواند. او نینوازی چیرهدست است که با ساربانان بلوچ، روزها و شبها در بیابان زیسته است...» (از میان سرودها و سکوتها).
تندیس شیرمحمد و نخستین دونلی او در موزه تهران به یادگار گذاشته شده است. همانطور که میگویند برایش بزرگداشتهای زیادی هم گرفتهاند، اما او هم یک استاد پیشکسوت موسیقی نواحی است و شاید همچون بسیاری از این افراد گنجینه نهان باقی مانده است. گنجینهای که میتوانست در طول عمر هنریاش دانشگاهی برای علاقهمندان موسیقی نواحی باشد. گنجینهای که میتوانست حضورش بیش از اینقدر دانسته شود تا دونلینوازی منحصربهفردش تا نسلها بعد بماند.
شیرمحمد اسپندار در گفتوگویی با مهر در سال ۹۴ با اشاره به کمتوجهی مسوولان فرهنگی به مقوله حمایت از پیشکسوتان موسیقی گفته بود: «با اینکه هنوز میتوانم دونلی بنوازم، اما گویا مدیران فرهنگی حالی ندارند که در این هیاهوی مدیریتی از من بخواهند کنسرتی را در تهران، شهرستانهای دیگر و خارج از کشور برگزار کنم. اما آنها بدانند من همچنان حالم خوب است و از ساز زدن لذت میبرم و وقتی این ساز دونلی با من است من هم خوب هستم و به هیچ چیزی هم کاری ندارم مگر اینکه تعدادی از دوستان خبرنگار تماسی با ما داشته باشند و حالی از ما بپرسند.»
او در بخش دیگری از گفتوگویش عنوان کرده بود: «بارها این موضوع را گفتهام که مقامات فرهنگی چندین کشور دنیا با یک اقامت مجاز و حقوق و مزایا حاضرند از من به عنوان یک هنرمند در کشورشان پذیرایی کنند، اما من هم بارها گفتهام که در سختترین شرایط حاضر نیستم حتی یک وجب از خاک مملکت خودم را با بهترین جای دنیا عوض کنم. دل من داغهای زیادی دارد، اما ایرادی ندارد همین که زندهام و میتوانم سرحال و قبراق ساز بزنم برایم کافی است.»
از این گفتگو حدود ۶ سالی میگذرد، امروز دیگر شیرمحمد اسپندار انگار که حالش خوب نیست، چراکه دیگر نمیتواند ساز بزند. دیگر نفس او یارای دونلینوازی ندارد. شاید شیرمحمد آن داغهای زیادی که داشته را هم به فراموشی سپرده و شاید فراموشی و آلزایمر همیشه هم چیز بدی نباشد! حالا دیگر شیرمحمد نمیتواند سرحال ساز بزند. میشد در همین مدت بارها خبر اجراهای این گنجینه موسیقی تیتر رسانهها شود نه اینکه حالا نابینا شدنش در فضای مجازی دست به دست بگردد و قصه آه و افسوس تکرار شود. اینها همه گفتههایی است که هر چند وقت یکبار با بروز یک اتفاق تلخ برای هنرمندان پیشکسوت موسیقی نواحی تکرار میشوند و تنها راه ما فریادی است که اگرچه تا حالا کسی نشنیده، اما دلخوشیم که سکوت هم پیشه نکردیم. اسپندار تنها یک نفر نبوده و نیست ما گنجینههای زیادی را بیآنکه درک شوند، از دست دادیم و فرصت بهره بردن کافی از هنرشان را سوزاندیم...
محمدرضا درویشی:
شیرمحمد برای انسانها مینوازد، برای مردم بلوچ و همه ما، برای طبیعت پیرامون خود، برای نخلها و درختان، برای خاکهای سوخته از تشنگی، برای گوات و موجودات ماورای طبیعت... شیرمحمد برای همه اینها مینوازد و میخواند. او نینوازی چیرهدست است که با ساربانان بلوچ، روزها و شبها در بیابان زیسته است.
اللهبخش اسپندار:
پنج، شش سال میشود که چشمان پدرم کمسو شدند. هم در تهران عمل شده و هم در زاهدان و باز هم قرار است عمل مجدد شوند... هر پزشکی نظر خاص خودش را دارد. یکی میگوید عمل فایده ندارد و برخی هم امید دارند که جواب بگیریم... دیگر نمیتوانند بنوازند. دستشان میلرزد و در این حالت ساز زدن امکانپذیر نیست.
عبدالرحمان نورزهی:
ساز دونلی از سازهایی است که دم و بازدم دارد. یکی از سازهای بسیار سخت است که هر کسی نمیتواند از پس آن بربیاید. کار ایشان میان دونلینوازان بینظیر بود. شیرمحمد اسپندار کارش حس و حال ایرانی دارد و خود استاد اشعار نظامی و رودکی را هم میخواندند، بخشی از آن را با دونلی خواندند. به دلیل اینکه صدای ایشان، بومی هست و با لهجه بلوچی که دارد، میخواندند زیبایی کار را دوچندان میکرد.