پدران و پسران؛ مرداني از دو نسل كه اگر چه در شرايط سياسي متفاوت رشد كردند اما در نهايت يك آرمان را براي فعاليتهاي سياسي خود مطرح كردند كه همان عدالتطلبي و دفاع از اركان حكومت اسلامي بود.
پدران در روزگاري گام در اين عرصه نهادند كه كشور در تلاطم تنشهاي سياسي غوطهور بود و هر از چندگاهي تركش و خمپارهها و گاهي جنگ رواني دشمن گوشهاي از ايران را هدف قرار ميداد لذا حضور آنان بيش از هر زمان در عرصه بسيج و سپاه احساس ميشد.
دهه 70 كه تاحدودي آرامش بر فضاي سياسي كشور سايه افكند، اين پدران همچنان در اين عرصه ماندند و اهداف قبل را به صورت ديگري دنبال كردند با اين تفاوت كه در اين مرحله حفظ اهداف انقلاب اسلامي و تبعيت از رهبري را سرلوحه فعاليتهاي خود ناميدند.
تفاوت ديگر اين بود كه پدران ديگر تنها نبودند و پسرانشان را هم به همراه خود به جلسات و نشستهاي سياسي بردند تا مباني ارزشي و دينياي كه خود بدان اعتقاد داشتند را در ذهن نسل بعد از خود پرورش دهند. در اواخر دهه 70 بود كه تعدادي از اين پسران به سني رسيدند كه با تشويق پدران به عضويت بسيج مساجد محلههايشان در آمدند و با شوقي كودكانه خود را در قامت پدرانشان در سالهاي دهه 60 فرض كردند.
تشويق پدران در دوران نوجواني براي آنان چنان خوشايند آمد كه پس از ورود به دانشگاه در اوايل دهه 80 پدران كماكان آنها را به ادامه راه خود تشويق كردند. تعدادي از اين پدران پس از انقلاب به مناصبي رسيدند و پسران آنها به دانشگاهها رفتند تا در اتاقهاي بسيج دانشجويي يا جامعه اسلامي دانشجويان، كرسيهايي را به خود اختصاص دهند
فرزند صفارهرندي رئيس بسيج شد
سجاد صفارهرندي از جمله شاخصترين پسران است كه در نهم آبانماه سال 86 در انتخاباتي كه در ميان اعضاي بسيج دانشجويي برگزار شد، به عنوان رئيس بسيج دانشجويي دانشگاه تهران انتخاب گرديد. اگر چه او تا پيش از اين تاريخ هم با فعاليتهاي سياسي درون دانشگاهي بيگانه نبود اما در اين سال بود كه بر بالاترين مسند بسيج دانشجويي دانشگاه تهران تكيه زد.
رسيدن صفارهرندي به اين سمت، حاصل اختلافاتي بود كه در آن سالها در بسيج دانشجويي دانشگاه تهران پديد آمده بود. يعني بدنه اين تشكل بر حضور يكي از اعضا بر كرسي بالاترين مسئوليت اصرار داشتند اما گروهي بر نام ديگري تاكيد ميكردند. رئيس دانشگاه كه در آن زمان عميد زنجاني بود، اعلام كرد كه به راي بدنه بسيج دانشجويي احترام خواهد گذاشت.
در نهايت پس از بحثهاي طولاني، سجاد صفارهرندي به عنوان نفر سوم وارد ماجرا شد و به عنوان رئيس بسيج دانشجويي معرفي گرديد. حضور پسر وزير ارشاد دراين مسند به بيش از يكسال نينجاميد و او با پايان تحصيلاتش در شهريورماه 87 از اين جايگاه خداحافظي كرد. در مدتي كه صفارهرندي مسئوليت بسيج دانشگاه تهران را بر عهده داشت، احضاريهاي از سوي دادسرا دريافت كرد كه به گفته خودش براي پاسخ به سوالاتي پيرامون نشريه سپيدار (ارگان بسيج دانشجويي) بود.
سجاد صفارهرندي صاحب وبلاگي به نام «خصوصي نيست...» است كه در ابتداي راه اندازي آن در سال 87 بيش از اين روزها به مسائل سياسي اهميت ميداد اما با گذشت زمان رويكردي به مسائل اجتماعي پيدا كرد و در حوزه علوم اجتماعي به نقد سياست پرداخت و جالب است كه كمتر موردي در اين وبلاگ ميتوان يافت كه او در مورد پدرش مطلبي نگاشته باشد. سوي ديگر فعاليتهاي مطبوعاتي سجاد صفارهرندي را بايد در نشريه پنجره يافت كه در كنار فريدالدين حدادعادل و زهير توكلي، مقالاتش را منتشر ميساخت.
پسر رئيسجمهور در نقش واسطه سياسي
مهدي احمدينژاد هم در 22 مرداد سال 84 يعني كمتر از دو ماه پس از رياستجمهوري پدرش وارد گود سياست شد و به عنوان عضو شوراي مركزي جامعه اسلامي دانشجويان معرفي گرديد. اگر چه حضور او در اين تشكل آنچنان كه انتظار ميرفت نمود بيروني نداشت اما از رايزنيهاي موثر او به راحتي نميتوان چشمپوشي كرد چنانچه تنها تشكلهايي كه در طي سالهاي اخير فرصت ديدار با رئيسجمهور را يافتند، جامعه اسلامي دانشجويان و دفتر تحكيم وحدت (جامعه اسلامي دانشجويان عضو اين دفتر است) بودهاند.
ديدارهايي كه حتي بسيج دانشجويي هم فرصت آن را نيافته است. در دورهاي شايعه شد مهدي احمدينژاد كه همانند پدر تحصيل در دانشگاه علم و صنعت را انتخاب كرده است، به سمتي در نهاد رياستجمهوري منصوب شده است. او در سال 87 با دختر اسفنديار رحيممشايي ازدواج كرد و آن طور كه ميگويند در سادهزيستي همانند پدرش است.
فرزند شريعتمداري با كوله باري شايعه
ابوالفضل شريعتمداري فرزند حسين شريعتمداري هم در زماني عضو بسيج دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود. او همانند پدرش از صراحت لهجه برخوردار است و در تريبونهايي كه سخنراني كرده است همانند پدرش از جملاتي مانند اين استفاده ميكند: «ما نميباريم مگر آنكه سيل به راه اندازيم. نميوزيم مگر آنكه طوفان به پا كنيم.»
در فعاليتهاي دانشجويي، آنچنان كه انتظار ميرفت خبري از فعاليتهاي او منتشر نشده است و در عين حال برخي بر اين باورند كه ارتباط او هيچگاه با عميدزنجاني مثبت نبوده است. فرزند حسين شريعتمداري در زمان تحصيل سردبير نشريه مستضعفين هم بود و در سال 87 در وبلاگ دور پنجميها به انتشار مواضع خود كه البته گاهي طنز هم چاشني آن ميشد، اقدام ميكرد.
همانند پدر
حامد سروري هم از جمله افرادي است كه راه پدر رزمنده خود را دنبال كرد. او در سالهاي 84 يا 85 مسئوليت بسيج دانشكده ادبيات دانشگاه تهران را بر عهده داشت اما خبري در مورد فعاليتهاي او در بسيج دانشجويي دانشكده ادبيات منتشر نشده است.
حامد سروري هم داراي ويژگيهايي همانند پدرش است يعني در اكثر مواقع سكوت ميكند و زماني كه از او سوال شود، لب به سخن باز ميكند. او اهل جنجالهاي سياسي نيست و ترجيح ميدهد در سكوت به فعاليت بپردازد. حامد سروري به دليل همين روحيه پس از پايان تحصيلاتش به مركز آينده پژوهي دانشگاه تهران رفت و به فعاليتهاي علمي پرداخت و به عبارتي، دور سياستورزي را خط قرمز كشيد.
ديگر فرزندان سياسي
احسان فرزند پرويز داوودي اگرچه رئيس بسيج نشد اما عضوي از اين تشكيلات بود و هنوز هم با اين مجموعه در ارتباط است. همانند پدرش ترجيح ميدهد در حاشيه بماند و كمتر در جنجالهاي سياسي حضور دارد. او اخيرا مصاحبهاي انجام داده و طي آن از برخي شايعات كه به دليل سكوت او منتشر شده است، انتقاد كرده بود.
محمد روح الاميني هم فرزند عبدالحسين روح الاميني است كه فعاليتهاي دانشجويي پدر در او هم رسوخ كرده به نحوي كه مدتي مسئوليت بسيج دانشجويي دانشگاه تهران را عهده دار شد. مشي او در دوراني كه اين مسئوليت را بر عهده داشت، مشياي معتدل بود و علاقهاي براي اظهارنظرهاي جنجالي و حاشيه سازي از خود نشان نداد.
پس از فوت برادرش در ماجراي كهريزك هم پاسخ او به هر سوال اين بود كه به دستور پدرم از پاسخ به هر سوالي معذورم. فرزند شهاب الدين صدر نيز وارد فعاليتهاي سياسي نشد و به سمت مسائل صنفي رفت، به نحوي كه هم اكنون دبير شوراي صنفي دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران است.
گفته ميشود او در كنار امور صنفي فعاليتهاي سياسي را نيز دنبال ميكند و در انتخابات رياستجمهوري يازدهم بايد منتظر فعاليتهاي سياسي فرزند نايب رئيس مجلس باشيم. مهدي صياد شيرازي فرزند شهيد علي صياد شيرازي هم وارد گود سياست شده است و رئيس بسيج دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات است.
حلقههاي جديد در راهند
در 30 سالگي انقلاب اسلامي، و در آغاز دوراني كه سخن از بازنشستگي نسل اول به ميان آمده است، بدون ترديد چهرههاي جواني كه شرحشان آمد، از جمله مهمترين كانديداهاي جانشيني و تشكيل حلقههاي جديد سياستورزي به شمار ميروند، بهويژه اينكه در سالهاي اخير، ترقي روزافزون چهرههاي جواني چون مهرداد بذرپاش كه روزگاري عضوي از نهادهاي دانشجويي بودند، مشتاقي دوچنداني براي اين نسل فراهم ساخته است.