عفت مرعشی در اعتماد نوشت: وقتی ناگهان خبر فوت عزیزی را میدهند، خاطرات و روزهایی که با او گذراندی، از جلوی چشمانت به سرعت عبور میکند و احساس دلتنگی فورا فرا میگیرد، دوست داری به هر صورت ممکن خاطرهاش را زنده کنی. اولین دیدار من با عالیه خانم، به سالها قبل از پیروزی انقلاب باز میگردد.
آشیخ اکبر را در دهه ۱۳۴۰ به زندان برده بودند و آیتالله مطهری به همراه همسرشان سری به ما زدند و باعث آشنایی اولیه شد. گویا در ۱۴ سالگی با شهید مطهری ازدواج کرده بودند و در کمتر از ۳۰ سالگی به نظرم هفت فرزند را که فاصله کمی با هم داشتند، اداره میکردند. من هم سه فرزند داشتم که فاصله یکساله با هم داشتند. شهید مطهری، انسان وارسته و با دانشی بود که رابطه بسیار نزدیکی با آشیخ اکبر داشت. اهل رویای صادقه بود.
خانم مطهری میگفت که شب آخر زندگی ایشان، نیمهشب از خواب بلند شد. گریه میکرد و پا بر زمین میکوبید و میگفت، الان پیامبر را در خواب دیدم، ایشان به من گفت که فردا مهمان ما هستی. خود خانم مطهری هم خوابهایی میدید که شبیه به رویای صادقه بوده و حتی بعد از شهادت آیتالله مطهری، بارها میگفتند که ایشان را در خواب میبینند و هدایت زندگی و بچهها را از آن دنیا نیز دارند. هر دو در میانسالی و پیری به شوخی و جدی میگفتیم که اگر ما نبودیم، با این تعداد فرزند و مشکلات زندگی، موفقیت در اهداف، برای همسرانمان امکانپذیر نبود.
متاسفانه در جمهوری اسلامی، نقش همسران شخصیتها دیده نمیشود و جالب اینکه همیشه هزاران تعریف و تمجید از آیتالله مطهری میشد، بدون اینکه یک کلمه از تمام مشکلاتی که این خانم فرهیخته تحمل و فرزندان و خانواده را اداره میکرد و مواظب رشد همهجانبه فرزندان بود، گفته شود. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب، آیتالله مطهری در میانسالی (حدود ۵۹ سالگی) توسط گروه انحرافی فرقان که این روزها هم گروههایی با همان افکار افراطی به صورت علنی دیده میشوند و مسموم کردن دختر مدرسهایها، میتواند از نمونههای آن باشد، شهید شدند.
هیچگاه ندیدیم که خانم مطهری، علنی گلهای از مسوولان داشته باشد و میگفت که در دوره طاغوت به آیتالله مطهری تهمتهایی میزدند و خدا خواست که رسالت خود را اینگونه به انجام برساند. امام هم گفت که مطهری پاره تن او بود و آثارش بدون استثنا خوب است که درباره هیچ شخص دیگری این سخن را نگفته بود.
خانم مطهری، با همه رنجهایی که کشید، همیشه به صورت شیرینی خاطرات و خوابهای خود را تعریف میکردند حتی اگر بعضا تکراری میگفتند، ولی آنقدر شیرین تعریف میکردند که حال حضار را خوب میکرد.
با نگاهی به خاطرات خود در سالهای گذشته، یادم آمد که با خانمهای شهید مطهری و شهید عراقی، از طرف انصار المجاهدین به صورت ناشناس به سرکشی چند صد خانوادههای رزمندگان میرفتیم و در مسیر خانم مطهری از بعضی اظهارات دوستان شهید مطهری گله میکرد و برای شخصیتهای انقلاب، از جمله آیتالله هاشمی سفارش امنیتی و حفاظتی زیادی داشت. من هم بعضی از گلههای خود را به علی آقا لاریجانی در مورد صداوسیما از طریق ایشان منتقل میکردم، هر چند که شنیدم وقتی که فرزند ایشان آقای علی مطهری و داماد ایشان آقای لاریجانی در انتخابات ردصلاحیت شدند، ایشان به بزرگترها گله جدی کرده بود.
در هر صورت، خانم مومنهای بود بهطور احسن به وظایف زناشویی و خانوادگی و تربیت فرزندان عمل کرد و چیزی جز عمل صالح از او ندیدم. هر چند که در اوایل دوره احمدینژاد، به دلیل مصاحبه یکی از فرزندان ایشان که براساس شایعات بود، کمی از هم دور افتادیم و بعد هم به دلیل کهولت سن و پیری، روابط رو به کاهش افتاد ولی روابط دوستانه خانوادگی خوشبختانه برقرار بود.
موقعی که ایشان بیمار شد، بیمارستان رفت، متاسفانه من هم به دلیل پیری و عدم امکان حرکت، نتوانستم از او در بیمارستان عیادت کنم. از این نظر نیز حسرت میخورم و لذا با این قید کلمه ادای دین کردم.
اکنون با این فضای جامعه و جدایی بخشی مهمی از نسل جوان از انقلاب، بیشتر از گذشته جای شهید مطهری و فکر و سخنان او خالی است که با منطق و عقل به اسلام نگاه میکرد و به سعه صدر و آزادی بیان معتقد بود که همه گروهها بتوانند، حرف خود را بزنند و با گفتگو در جامعه فعالیت کنند، نه اینکه از خانواده شهید مطهری دو نفر ردصلاحیت شوند و از خانواده هاشمی دخترم در زندان باشد و خانواده شهید بهشتی، خانواده مرحوم منتظری و مرحوم طالقانی نیز سوابق تلخ برخورد را تحمل کرده باشند.
اگر انقلاب میخواهد بماند باید به اهداف تفکر و برنامه رهبران خود وفادار باشد. همسر شهید مطهری در مظلومیت و فشار به نزدیکانش رفت، اما باید قدر فرصت باقیمانده را دانست و انقلاب را به اهداف خود برگرداند، مسیری که مردم میخواستند و از آن آزادی و تامین دین و دنیای آنان انتظار میرفت.