گروه آقای بازرگان تحصیلکرده بودند، برخی از آنها سابقه وزارت در دولت مصدق را داشتند و انتخاب بسیار خوبی بود. به نظرم بعداً برخورد خوبی با اینها نشد. به احتمال قوی اگر شهید مطهری در قید حیات بود، اجازه نمیدادند اینگونه به اینها ظلم شود.
به گزارش جماران، علی مطهری فرزند شهید مطهری بخشی از خاطرات خود از روزهای منتهی به انقلاب را بازگو کرد.
مشروح گفت و گوی با وی که به مناسبت ایام چهل و چهارمین دهه فجر انقلاب اسلامی برگزار شد، در پی میآید:
در ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران هستیم. علاقهمندیم خاطرات حضرتعالی را درباره نقش استاد مطهری در ماههای پایانی منتهی به انقلاب به ویژه از هنگام ورود حضرت امام در ۱۲ بهمن و استقرار ایشان در مدرسه علوی بگویید.
استاد مطهری در سالهای منتهی به انقلاب، به شدت نگران آینده نهضت اسلامی بود. چون گروههای چپ و سازمان مجاهدین خلق خیلی فعال بودند؛ عدهای از انقلابیون به اینها گرایش پیدا کرده بودند و یک نوع چپزدگی و مارکسیستزدگی حتی در بین انقلابیونِ موجه و برخی روحانیون پیدا شده بود. امام خمینی (ره) در سالهای ۵۶ و ۵۵ در نجف حضور داشت و ۷۸ ساله بود، لذا ممکن بود در سالهای بعد از دنیا برود و نهضت به دست گروههای چپ بیفتد، به همین دلیل شهید مطهری به شدت نگران این موضوع بودند.
پس از رحلت حاج آقا مصطفی خمینی که امام فرمود از الطاف خفیه الهی بود، شهید مطهری متولی برگزاری مراسم ترحیم شدند. ایشان با همکاری جمعی از مبارزان و دوستانشان، در مسجد ارک تهران مجلس ختم برگزار کردند که بسیار استقبال شد و مردم زیادی در آن شرکت کردند. در ادامه حوادث قم، چهلم شهدای قم، حادثه تبریز و... اتفاق افتاد و چند ماه مانده به پیروزی انقلاب شهید مطهری خیلی فعال شدند.
هم در زمانی که امام در نجف بودند و هم زمانی که به طرف فرانسه و نوفللوشاتو حرکت کردند و آنجا مستقر شدند، پیامهای زیادی از طرف ایشان به شهید مطهری میرسید و رد و بدل میشد. برای نمونه زمانی که آیت الله منتظری میخواست به دیدن امام در نوفللوشاتو برود، شب به منزل ما آمد و میخواستند برای هماهنگی برخی مسائل با هم گفتگو کنند. آن شب اتفاق جالبی افتاد. تیمسار مقدم همراه با ثابتی معاون خود که آدم خشنی بود، ناگهانی درب منزل ما را زدند و وارد شدند. آنان از رفتن آیت الله منتظری به فرانسه اطلاع داشتند و آمده بودند پیامی به امام پیام بفرستند. من از پشت در صحبتها را گوش میکردم، شنیدم که تیمسار مقدم و ثابتی به آیت الله منتظری میگفتند: «شما از قول ما به امام پیام دهید که پشت صحنۀ این نهضت، کمونیستها هستند، همه تلاشهایی که انجام میشود به نفع کمونیستها تمام خواهد شد و آنان حکومت را به دست خواهند گرفت».
آیت الله منتظری جوابی دادند و بعد اشاره کردند که شما چرا این قدر خشونت میکنید و دیروز در نجف آباد فلان کار را کردید. شهید مطهری نکته دقیقی را مطرح کردند و گفتند که «اگر شما مخالف مارکیسسم هستید، پس چرا کتابهای مارکیسستی به آسانی چاپ و به راحتی توزیع میشود و به نوعی از طرف دولت حمایت میشود؟! این کار شما برای تضعیف نهضت اسلامی است و من اسم این مارکسیسم را مارکسیسم دولتی میگذارم». تیمسار مقدم و ثابتی جواب درستی برای سخنان شهید مطهری نداشتند.
آنها پیام خود را منتقل کردند و رفتند. اتفاقاً وسط جلسه، آقای هاشمی رفسنجانی در زد و به خانه ما آمد. به ایشان گفتیم که الان چنین جلسهای است، اما آقای هاشمی وارد جلسه نشد و به اتاق دیگری رفت. بعد از اتمام جلسه، آقایان شهید مطهری، آیت الله منتظری و هاشمی رفسنجانی با یکدیگر گفتگوهایی داشتند. صبح من آیت الله منتظری و پدر را به فرودگاه مهرآباد رساندم. آیت الله منتظری با گرفتن کارت پرواز آشنا نبود، پدر ما کمک کرد، ایشان کارت پرواز گرفت و عازم فرانسه شد و ما به منزل برگشتیم.
بعد از تقریبا ۲۰ روز، شهید مطهری به پاریس سفر کردند و در نوفللوشاتو به دیدن امام رفتند. من فکر میکنم شهید مطهری طرح شورای انقلاب را با امام مطرح کردند که مورد قبول ایشان واقع شد؛ لذا امام، شهید مطهری را مأمور کرد تا اعضای این شورا را به من معرفی کنید تا موجودیت آن را اعلام کنم. شاید درباره چند نفر صحبت شد که آنها هم در شورا باشند. وقتی شهید مطهری به تهران آمدند افرادی مثل شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی، مهدویکنی، باهنر و موسوی اردبیلی را جمع کردند و پیام امام را به آنها رساندند که باید چنین شورایی تشکیل دهیم. آنجا درباره اعضای اولیه صحبت شد و بعدا افراد دیگری اضافه شدند.
این نکته مهمی بود که امام تشکیل هسته اولیه شورای انقلاب را برعهده شهید مطهری گذاشت و نشانه اعتماد بسیار زیاد امام به ایشان است. خاطرم است که چند روز قبل از ۱۲ بهمن، ما سر سفره شام بودیم که تلفن زنگ زد و پدر گوشی را برداشتند. آن طرف مرحوم حاج احمد آقا بود که پیام داد امام میخواهد به زودی به ایران بیاید. مقداری چهره پدر تغییر کرد، من در چهره ایشان حالت خوشحالی و نگرانی را دیدم. خوشحالی از بابت اینکه امام به ایران میآید و از طرف دیگر نگران جان امام بودند.
شهید مطهری بلافاصله با برخی از نیروهای مؤتلفه اسلامی مثل عسگراولادی و محمد اسلامی و دیگران تماس گرفتند و از آنها خواستند که صبح زود به منزل ما بیایند. شاید ساعت چهار صبح بود که آمدند، جلسه تشکیل شد و گفتند ما باید کمیته استقبال تشکیل دهیم و آنجا هستۀ کمیتۀ استقبال از امام شکل گرفت. شهید مطهری با اینکه اهل کارهای اجرایی نبود، اما به خاطر جلوگیری از نفوذ مجاهدین خلق و افراد فرصتطلب، شخصاً ریاست این کمیته را برعهده گرفتند و تا روز دوازده بهمن که امام وارد ایران شدند تمام جزئیات را زیر نظر داشتند، اینکه ورود امام چگونه باشد و مسیر چگونه باشد و... را ایشان مدیریت میکردند. در روز ورود امام، وقتی هواپیما نشست اولین حرف ایشان این بود که بگویید آقای مطهری بیاید. امام، شهید مطهری را خواستند، ایشان وارد هواپیما شدند و شرایط را به امام توضیح دادند. در عکسها میبینیم که شهید مطهری پشت سر امام از هواپیما پیاده میشود در حالی که ایشان جزء مسافران هواپیما نبود، علتش این بود که امام شهید مطهری را خواسته بودند، ایشان داخل هواپیما رفته و با امام صحبت کرده بودند.
در آستانه ورود حضرت امام داستان جالبی اتفاق افتاد. شب ۱۲ بهمن اطلاع دادند که بنا است در بهشت زهرا مادر رضائیها ـ از کشتهشدگان مجاهدین خلق ـ به عنوان نماینده خانوادههای شهدای ایران پیامی را در حضور امام قرائت کند. این خبر وقتی به شهید مطهری رسید، خیلی ناراحت شدند و به دوستان و افراد کمیته استقبال گفتند که با پاریس و فوللوشاتو تماس بگیرید و بگویید این کار صلاح نیست.
این جریان را آقایان ناطق نوری، کروبی و عسگراولادی نقل کردهاند. میگویند ما با پاریس تماس گرفتیم و به حاج احمد آقا گفتیم این کار به صلاح نیست، اما گفتند که این کار برنامهریزی شده و امام پذیرفته است. به ترتیب آقایان ناطق نوری، کروبی و عسگراولادی با پاریس تماس گرفته و اصرار کردند، اما آنان نپذیرفتند. شهید مطهری گوشی را برداشت و با عتاب به حاج احمد آقا گفت: «احمد! مراقب باش بیت امام مثل بیت آقای بروجردی نشود. از قول من به امام بگو که اگر ایشان این برنامه را پذیرفتند از این ساعت من دیگر با ایشان نخواهم بود».
پیام را به امام میرسانند و ده دقیقه دیگر زنگ میزنند که امام فرمود: «بر اساس نظر آقای مطهری عمل شود». البته روشن نشد که داستان چه بوده است. احتمالا افرادی مثل قطبزاده و دیگران، چنین برنامهای را طراحی کرده بودند، اما شهید مطهری آن را خنثی کرد، چون نگران بود که مجاهدین خلق از این راه میخواهند در دستگاه رهبری نهضت نفوذ کنند؛ لذا میبینیم که شهید مطهری در روز ۱۲ بهمن تریبون را مدیریت کرد تا مجاهدین در آنجا نفوذ نکنند و الحمدلله برنامه به خوبی اجرا شد. در فاصله ۱۲ تا ۲۲ بهمن شهید مطهری صبح تا شب مراقب بود و کاملاً در کنار امام حضور داشت.
امام را اول به مدرسه رفاه برده بودند، اما این مدرسه با سازمان مجاهدین خلق مرتبط بود. خانم بازرگان همسر حنیفنژاد، مدیر مدرسه رفاه بود و آنجا نگرانی از نفوذ مجاهدین خلق به شدت وجود داشت. از کارهای مهم شهید مطهری این بود که وقتی احساس خطر کرد، بلافاصله امام را از آنجا به مدرسه علوی برد.
داستان را آقای ناطق تعریف میکند که شهید مطهری صبح، چند لحظه بعد از صبحانه خوردن امام وارد مدرسه رفاه شد. شهید مطهری دست امام را گرفت و چیزی به ایشان گفت، امام قبول کرد و همانجا امام را به همراه آیت الله منتظری سوار ماشین شدند و به مدرسه علوی رفتند. دوستان که متوجه شدند امام به مدرسه علوی رفتند، خیلی ناراحت شدند؛ از جمله شهید بهشتی ناراحت شد که چرا بدون خبر، امام را به مدرسه علوی بردید و اعتراضهایی شد.
آقای بادامچیان تعریف کرد که پس از اعتراضات، شهید مطهری گفت نزدیک غروب جلسهای بگذارید تا من توضیح دهم. در مدرسه علوی جلسه گذاشتند. نکته جالب اینجاست که در جلسه شهید بهشتی از متعرضین دفاع میکرد. شهید مطهری بر سر مرحوم بهشتی فریاد زد که «سید محمدحسین با ما هستی یا با اینها؟» شهید مطهری بالاخره اعضای جلسه را قانع کردند که این کار باید میشد. تا روز ۲۲ بهمن و پیروزی انقلاب، شهید مطهری در کنار امام حضور داشتند و مراقب بودند که مجاهدین خلق در آنجا نفوذ نکنند.
در روز ۲۱ بهمن ساعت چهار بعد از ظهر که حکومت نظامی تشکیل شد، حرفهایی مطرح شده بود و برخی گفته بودند که مرحوم طالقانی از تصمیم امام مبنی بر اینکه مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنند و به خیابان بیایند، اظهار نگرانی کرده بود و امام گفته بود که از جایی یعنی امام زمان (عج) دستور گرفتهام! من ماجرا را از پدر پرسیدم که قضیه چگونه بود و تصمیم امام بر چه اساسی بود؟ ایشان گفت که آن ساعت فقط من و امام در اتاق بودیم. وقتی قضیه حکومت نظامی را شنیدیم، من از امام سوال کردم که مردم چه کار کنند؟ امام فرمودند که «مردم اعتنا نکنند و به خیابانها بیایند». شهید مطهری به امام گفتند که این را بنویسید تا بدهم و در خیابانهای تهران بخوانند. امام نوشتند و به افراد دادند تا در خیابانها خوانده شود و مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنند. این حرفها همه باطل است که امام فرمودند از جای خاصی دستور گرفتم! اساساً چنین چیزهایی نبوده است.
در تشکیل دولت موقت انتخاب آقای مهندس بازرگان در درجه اول به پیشنهاد شهید مطهری بود. امام بر اساس اعتمادی که به شهید مطهری و شناختی که از مهندس بازرگان داشتند، این انتخاب را انجام دادند و ایشان را به عنوان نخست وزیر موقت معرفی کردند. برخی میگویند که تصمیم خوبی نبود، اما به نظر من، تصمیم کاملا درستی بود. این کار باعث شد که غربیها مانع کمتری در راه پیروزی انقلاب ایجاد کنند و انقلاب به راحتی پیروز شود. گروه آقای بازرگان تحصیلکرده بودند، برخی از آنها سابقه وزارت در دولت مصدق را داشتند و انتخاب بسیار خوبی بود. به نظرم بعداً برخورد خوبی با اینها نشد. به احتمال قوی اگر شهید مطهری در قید حیات بود، اجازه نمیدادند اینگونه به اینها ظلم شود.
اگر شهید مطهری زنده بود بسیاری از حوادث بعد از انقلاب مثل برخورد با مرحوم بازرگان، آیت الله منتظری و... به شکل دیگری اتفاق میافتاد.