شاید کمتر کسی ۱۵ آذر ماه سال ۱۳۸۴ را امروز، بعد از ۱۷ سال هنوز به یاد داشته باشد؛ روزی که ۹۴ مسافر پرواز هواپیمای نظامی c ۱۳۰ به دنبال سقوط هواپیما، جان خود را از دست دادند. اگرچه زمانی طولانی از حادثه میگذرد، اما ابعاد آن هنوز برای برخی خانوادههای این عزیزان مبهم است.
به گزارش ایسنا، سقوط هواپیما از آن دسته حوادث تلخی است که هر شنوندهای را آزرده کرده و به فکر فرو میبرد. فکرِ اینکه خانوادهی قربانیان چه رنجی را تحمل میکنند؟ حقیقت روشن میشود یا خیر؟ چرا حادثه رخ داده است؟ چه کسی مقصرِ حادثه بوده و ....
امروز زمانِ مرور کردنِ قصهی یکی از هواپیماهایی است که برای جانِ اهالی رسانه گرانتر تمام شد. طبق روند معمول هر رویداد دیگری، ماجرا از دعوتنامهای شروع میشود که چند روز قبل از حادثه برای رسانهها فرستاده شد.
در مجموع ۶۸ نفر از اهالی رسانه برای پوشش خبری یک رزمایش عازم بندرعباس میشوند، تا از آنجا به چابهار بروند. مقدمات برای سفر آماده شده و هواپیمای ترابری ارتش جمهوری اسلامی ایران با مدل C-۱۳۰ ماموریت انتقال خبرنگاران را برعهده گرفته است. درست زمانی که همه آمادهی سفر هستند، هواپیما پنج ساعت تأخیر میکند و مسافران بالاخره عازم میشوند.
چیزی از بلند شدن هواپیما نمیگذرد که نقص فنی در یکی از چهار موتور هواپیما مسافران را وحشتزده میکند. هواپیما تغییر جهت میدهد و دوباره به سمت فرودگاه مهرآباد بازمیگردد، اما با یک موتور خاموش سه کیلومتر نزدیکتر از باند فرودگاه و در شهرک توحید تهران سقوط میکند.
شاید اگر زمانی که هواپیمای c ۱۳۰ سقوط کرد، اینترنت و شبکههای اجتماعی به اندازهی امروز گسترده بودند، میتوانستیم به جوابهای دقیقتری از سوالات مرتبط با این حادثه دست پیدا کنیم. شاید هم دلیل اینکه برخی عقیده دارند این حادثه زود از ذهنها پاک شده، همین کم بودنِ ضریب نفوذ اینترنت در آن دوران است.
روزها، ماهها و سالها سپری شده و امروز خیلی دیرتر از آن است که به «میتوانستیمها» دربارهی سقوط هواپیمای c ۱۳۰ فکر کنیم. ۱۵ آذر ماه سال ۱۴۰۱ روزی است که باید بپرسیم: چرا هنوز هم ابعاد پروندهی سقوط هواپیمای c ۱۳۰ برای برخی از خانوادهها مبهم است؟
محمدحسن قریب عکاسِ ایسنا بود که در همین حادثه به همراه اسماعیل عمرانی و بسیاری از عکاسان و خبرنگاران دیگر جان خود را از دست دادند. خواهرِ او در هفدهمین سالگردِ این حادثه، تلخی حادثه را چنین توصیف میکند: «نمیدانم چه بگویم. با اینکه مدت زیادی از این حادثه میگذرد، اما هنوز فراموشش نکردم. یک لحظه هم اگر به آن فکر کنم، واقعا شاید بغض کنم. برای من همهی زندگی ام بود.»
او از روندِ رسیدگی به پرونده گله میکند: «به نظر من که هنوز هم ابعاد این پرونده مبهم است و هیچ چیز آن مشخص نیست. چیزی که ما امضا کردیم، واقعا رضایتنامه نبود. صرفا بخاطر این بود که به ما گفته شد دیه ر اگرفتید، رضایت دهید، اما آن واقعا رضایتنامه نبود.»
راضیه قریب، خواهر شهید حسن قریب، عکاس ایسنا در اینباره میگوید: ما از طرف بنیاد شهید پیگیر پرونده هستیم، متاسفانه پس از دستور رییس قوهفضاییه آنطور که ما انتظار داشتیم به این پرونده رسیدگی مجدد نشد؛ ما شکایت جدیدی مطرح کردیم و پیگیر آن در دیوانعالی کشور هستیم و امیدوارم کمیسیونها و کمیتههایی که باید آن را بررسی کنند زودتر به وظایف خود رسیدگی و حکم نهایی را صادر کنند.»
خواهر، برادرش را در ادامه چنین توصیف میکند: «خیلی پرتلاش، خیلی باهوش و اینکه عصای دست بابا بود.»
سالهایِ زیادی است که خبرنگارانِ قربانی این حادثه از دنیا خداحافظی کردهاند. سالهاست که دیگر خبر تهیه نمیکنند یا به عکاسی نمیروند. آنها سالهاست که با خانوادههای خود خداحافظی کردهاند و امروز نوبت ما است که بنویسیم، پرسش کنیم و با ابزاری که حالا در اختیارمان قرار گرفته، مطالبهگری را فراموش نکنیم. مطالبهای که الزاما یک پرسش اساسی را دربرمیگیرد: چرا هنوز هم ابعاد پرونده برای برخی خانوادهها مبهم است؟